اعضای بی خبر مجاهدین باید چشم حقیقت بین خود را بگشایند!…
قسمتی از خاطرات” حمید دهدار حسنی” عضو سابق مجاهدین خلق
چند روز قبل از اخبار شنیدم که خاتمی – رئیس جمهور قبلی ایران – بازنشسته شده است. با شنیدن این خبر به طور ناخودآگاه به یاد اوضاع تشکیلات مجاهدین در سال 76 افتادم. خاطراتی یاد کردن از آن ها می تواند برای هر انسان منصفی مایه ی عبرت باشد: –
در بحبوحه ی خرداد 76، با گرم شدن فضای انتخابات ریاست جمهوری ، و مطرح شدن خاتمی در ایران، طبق معمول دیگر باره رجوی به صحنه آمد و با برگزاری نشست هایی چند روزه ، شروع به تحلیل هایی به ظاهر تازه، درباره ی اوضاع ایران نمود. با کاندید شدن خاتمی – در دوره ی اول ریاست جمهوری اش – ابتدا تحلیل رجوی این بود که جناح راست و اقتدارگرایان ( و به تعبیر رجوی ؛ جناح ارتجاع حاکم!) اجازه ی به قدرت رسیدن را به خاتمی نخواهند داد و اگر بگذارند نام خاتمی از صندوق درآید سرنگونی حتمی خود را رقم زده است. وقتی خاتمی به عنوان رئیس جمهور منتخب ملت با رأی قابل توجهی به پیروزی رسید ، رجوی بدون درنگ، دیگربار روی سن رفت و بدون این که تحلیل نخستین خود را به یاد بیاورد، در تحلیلی دیگر، سقوط و سرنگونی قریب الوقوع رژیم را به نیروهایش نوید داد. رجوی در تحلیل خود این گونه عنوان نمود که ؛ رژیم با آوردن خاتمی به صحنه، جام زهر را نوشیده است و به زودی با تشدید جنگ و جدال بین جناح های حاکمیت، ، مردم نیز به صحنه وارد شده و رژیم را سرنگون خواهند کرد. رجوی چنان از شرایط به وجود آمده در ایران ذوق زده شده و احساس سرخوشی میکرد که نیروهای تشکیلات ( با توجه به بی خبری شان از شرایط و واقعیت درون جامعه ی ایران) فکر میکردند واقعاً اوضاع اجتماعی سیاسی ایران چنان آشفته بازار است که جناح های حکومت ایران به جان همدیگر افتاده و هم دیگر را تکه پاره خواهند نمود، و در این میان نیز مجاهدین سوار بر خر مراد از عراق حرکت کرده و به اریکه ی قدرت – در ایران – تکیه خواهند زد!… رجوی در راستای این رویا پردازی ها و نگرش ایده آلیستی اش چنان شرایط اجتماعی سیاسی ایران را در چشم اعضای سازمان واژگونه نشان می داد که ً از تضاد بین جناح های درون حاکمیت ایران تنها گزینه یی که سر بر خواهد آورد، نیرویی به نام مجاهدین خلق – به رهبری رجوی – خواهد بود. رجوی در تحلیل خود، شرایط خرداد 76 ( انتخاب خاتمی ) را به شرایطی تشبیه می نمود که حکومت ایران در برابر مطالبات سیاسی اجتماعی و اقتصادی مردم به استیصال خواهد رسید و چون خاتمی نمی تواند وعده هایی چون”آزادی” را تحقق بخشد به طبع ملت ایران کار سرنگونی را یکسره خواهد کرد. دقیقاً در سال 60 بود که رجوی با چنین تحلیلی ( مشابه آنچه در خرداد 76 مطرح نمود) مدعی شد که تضاد بین لیبرال ها ( بنی صدر) و جناح ارتجاع سرباز خواهد کرد و برنده و پیروز واقعی که از دل این تضادها، قدرت را خواهد قاپید مجاهدین می باشند. اما عاقبت آن تحلیل و تضاد کذایی را همگان دیدند و دیدیم که چه فرجام شکننده یی هم برای لیبرال ها و هم برای مجاهدین در پی آورد. خلاصه خرداد 76 رفت، تیر رفت و سال ها سپری شد ، رجوی تا مدتی تحلیل خود را نشخوار نکرد. مدت ها خبری از نشست های رجوی نبود. شرایط در ایران هم نه تنها ( آن گونه که رجوی مدعی شده بود ) به جنگ داخلی بین جناح های حکومت منجر نشد ،بلکه جمهوری اسلامی در عرصه های بین المللی از انفعال و انزوای پیشین نیز بیرون رفت و با سیمایی مقبول نزد اتحادیه ی اروپا و سایر مجامع جهانی به توسعه ی روابط خارجی خود پرداخت. حتی اتحادیه اروپا و کشورهایی نظیر انگلیس که تا آن موقع روابط خود را با ایران محدود کرده بودند ، با آمدن خاتمی در روابط خود با ایران تجدید نظر نمودند. جالب این جاست که در همان خرداد 76 وقتی خاتمی به ریاست جمهوری رسید، رجوی در نشست شش روزه ای چنان اوضاع را لحظه به لحظه پی می گرفت که گویی امروز یا فردا باید بر سمند قدرت در ایران تکیه بزند. نیروهایی ساده لوح نیز تحت تأثیر ژست ها و تحلیل های رجوی خود را آماده ی حرکت به تهران نموده و تصور همه بر این بود که این بار تحلیل رجوی درست از آب در خواهد آمد.
در آن نشست شش روزه ، رجوی چندتن از مسئولین تشکیلات را همانند عروسک های خیمه شب بازی به روی سن برد و با آرایش صحنه به بازسازی شرایط حاکمیت ایران پرداخت. به این شکل که به دستور رجوی چند نفر از افرادش در یک سمت و چند تن دیگر ( روبروی آن چند نفر) در سمت مقابل آن ها روی سن ایستادند و خود رجوی هم ،مانند عروسک گردان های روی صحنه ی نمایش در وسط سن قرار گرفت. سپس رجوی ان افراد را توجیه کرد تا هر گروه نقش یکی از جناح های درون حکومت ایران را ایفا نمایند. یک گروه در نقش خاتمی و جناح اصلاح طلب و جناح مقابل نقش محافظه کاران ( و به قول رجوی جناح ارتجاع) را بر عهده گرفت. دقیقاً همچون یک نمایش خیمه شب بازی شده بود. فردی در نقش خاتمی شعارها و ایده های جدیدش را عنوان می کرد و فرد دیگر به عنوان جناح مخالف خاتمی پاسخ خاتمی را می داد. رجوی با بازسازی اوضاع ایران به شیوه دلخواه خویش، نمایش را به نقطه یی رهنمون شد که از دل تضادها و مخالف خوانی های بین جناح های آرایش شده، مجاهدین سر برآورده و با کنار زدن هر دو جناح خود سکان رهبری و قدرت را به دست گرفته و به همین آسانی روی سن، در سالن اجتماعات قرارگاه مجاهدین همه چیز تمام شد و رژیم سرنگون گردید. خیلی از افراد با ساده لوحی و به دلیل بی خبری شان از واقعیات ایران ، برای نمایش مزبور و عروسک گردانی رجوی کف و سوت زدند. اما برخی از افراد هم در دل خویش به جفنگیات رجوی خندیدند… بالاخره همان طور که اشاره شد ،مدت ها گذشت و رجوی ( و دیگر مسئولین تشکیلات ) نه خود از تحلیل خرداد 76 یاد میکردند و نه اجازه دادند کسی دراین رابطه سخن بر زبان آورد. گذشت تا تیرماه 78 که ماجرای” کوی دانشگاه” ( در تهران) پیش آمد. رجوی دوباره به روی سن رفت و همانند” اتاق جنگ” که فرماندهان نظامی اخبار لحظه به لحظه ی جنگ را در آن جا پی گیری می کنند، با این تحلیل که کار رژیم تمام است، چنان اخبار را سانسور کرده و به خورد افراد می داد که واقعاً فکر می کردیم این بار غیر بارهای قبلی است.
ساعت به ساعت اطلاعیه های”ستاد داخله” سازمان در بلندگوی قرارگاه و سالن اجتماعات با شور و هیجان خاصی قرائت شده و افراد بیچاره و بی خبر از همه جا بند کفش های خود را محکم تر کرده و به انتظار حرکت به سوی ایران خیره خیره به لب های رجوی می نگریستند که بجنبد و فرمان پیروزی نهایی را صادر فرماید!. نیروهای تشکیلات که غیر از رادیو و سیمای مجاهدین به هیچ رسانه یی دسترسی نداشتند، فکر می کردند همان طور که رجوی گفته است واقعاً هواداران مجاهدین باعث وقوع ماجرای” کوی دانشگاه” شده اند و رجوی نیز ساعت به ساعت از پیشروی خلق قهرمان به رهبری هواداران مجاهدین ( و به نام سازمان) خبر می داد. رجوی و عواملش چنان وانمود می کردند که گویی هر آنچه درتهران (” و یا به قول رجوی در سراسر ایران) در حال اتفاق افتادن بود همه و همه به خاطر حمایت از مجاهدین می باشد. رجوی بدون این که واقعیت موضوع کوی دانشگاه را به نیروها بگوید، مدعی شد درحمایت از مجاهدین دانشجویان دانشگاه تهران قیام کرد و سپس دیگر اقشار ملت در تهران و سایر شهرهای ایران به این قیام پیوسته اند و هم اکنون اوضاع طوری است که عنقریب باید آماده ی سرنگونی رژیم باشیم!… اما، تیرماه 78 و ماجرای کوی دانشگاه هم تمام شد و یکی دو تن از افراد تشکیلات که مخفیانه به رادیو های خارجی ( نظیر” بی بی سی” و رادیو” امریکا” ) گوش داده بودند، فهمیدند تنها نام و واژه یی که در کوی دانشگاه بر زبان کسی جاری نشده بود نام مجاهدین بوده است. حتی شنیده شد که همان دانشجویان معترض نیز هنگام رویارویی با مخالفین خود، شعار”بر علیه سازمان” سر داده بودند!… باز هم مدتی رجوی از فضاحت تحلیل های خود غیبش زد و برای چند صباحی رسانه ی مجاهدین ( رادیو و تلویزیون آن ها) به نشخوار ادعاهای خود پرداخته و چنان وانمود کردند که گویی قرار بوده قیام یا انقلابی در حمایت یا به نام مجاهدین صورت پذیرد و حکومت آن را سرکوب نموده است!…
اتفاقاً مدتی بعد از ماجرای” کوی دانشگاه” ( واقعه ی تیر 78 ) یکی از دانشجویانی که خود شاهد ماجرا بود و از ترکیه توسط مجاهدین با فریب اعزام به اروپا به عراق و قرارگاه اشرف کشیده شده بود وقتی به طور پنهانی برخی بچه ها از او راجع به وقایع کوی دانشگاه سئوال کردند و وقتی تحلیل و جار و جنجال تبلیغاتی مجاهدین ( که البته فقط مصرف داخلی و برای درون قرارگاه کاربرد داشت!) برای آن دانشجو مطرح شد نزدیک بود از خنده روده بر شود و با صراحت گفت :”من در تمام ماجرای کوی دانشگاه حضور داشتم ولی نام مجاهدین و نام مسعود رجوی را برای نخستین بار در ترکیه و در این جا شنیده ام و اصلاً حرکت دانشجویان نه ربطی به مجاهدین داشته، نه بحث سرنگونی رژیم در آن مطرح شد!”
جداً خیانت رجوی به اعتماد و سادگی جوانان فریب خورده ی تشکیلاتش را باید چگونه تحلیل و تفسیر نمود!؟ وعده های زود به زود رجوی و تحلیل های” ته دیگی” او در خصوص شرایط در ایران، مضحکه یی است که ژرفنای آن برای کسانی که در مرداب تشکیلات مجاهدین قرار نداشته اند قابل درک نمی باشد. ما اعضای سابق مجاهدین وقتی پشت سر خویش می نگریم، وقتی نمایش ها و تحلیل های رجوی را یکی پی از دیگری تداعی می نماییم تازه می فهمیم که رجوی آن همه سال های سرشار از غفلت و بی خبری چگونه بر امواج عواطف و سادگی ما سوار شده و هر روز به شیوه یی غل و زنجیرهای روح ما را تنگ تر می نمود. کافی است آنان که هنوز در چنبره ی حصارهای ذهنی تشکیلات رجوی اسیر هستند به آرشیو نشریات خود مجاهدین رجعت نمایند. ورق زدن گذشته و تطبیق تحلیل های رجوی از 30 خرداد 60 تا کنون، جز رسوایی بیشتر رجوی حاصلی نخواهد داشت اما ما به خوبی واقف هستیم که کسی در تشکیلات مجاهدین یارای” پرسشگر” شدن و ایستادن در موضع پرسشگری را ندارد. ولیکن، دیر یا زود تمام اعضای بی خبر مجاهدین باید چشم حقیقت بین خود را بگشایند و این بار به جای” تیغ کشیدن” بر خویش ( در عملیات های جاری تشکیلات) ،” تیغ حقیقت” را صیقل داده و شاهرگ دروغ پرداز رجوی را قطع و رگ خواب غفلت و جهالت خویش را بیدار نمایند. یقیناً این روز دیر نخواهد بود!…