پروازی بر فراز لانه خفاش
میترا یوسفی
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
اگرچه نخستین پرواز نیست، و اگرچه همه هولناک و طاقت فرسا بوده و جراتی مضاعف بر توان آدمی طلبیده اند. از همان دم که هوای طرح این مسئله را در ذهن خود میکنی تا به اعتراف و برخوردهای کینه توزانه، بیرحمانه و غیرانسانی که دریافت میداری، تا تحویل به دشمن. آنجا که گروهی ایرانی آزاده و فداکار در جهت نیکبختی ملت و در ره دموکراسی، از زندگی راحت و عادی و دورنمای آینده چشم پوشیده و راهی بیابان عراقی شدند. اما چون واقعیت را با آمال و اهداف بشارت داده شده، به طرز زننده یی مخالف یافتند، اعلام انصرافشان مورد قبول قرار نگرفته و درعوض تحویل دیکتاتوری داده شدند که نژاد پرستی اش را برای مغزشویی ملت عراق والقای فرمانروایی خویش، فریاد میزد و همواره به تهییج احساسات ضد ایرانی و به زبان خودش ( عجم ) پرداخته بود. آری، پس از چنین تحقیرات نژاد پرستانه در زندانش آنهارا آشکارا و در انظار جهانی با زندانیان جنگی خود مبادله کرد. دریغا که کلی سازمان های خیریه آنچنانی در برابر این فاجعه نه تنها سکوت اختیار کردند، بلکه به میهمانی معامله گران این تجارت منحوس و ممنوعه رفتند و هنوز در آخرین نفس ها به تماشای دُم رقصان مارمولک، می روند.
باری، با همه این احوال پرواز و گریز قهرمانانه « مرضیه قربانی مقدم » درخشندگی خاص خود را دارد. فرار از دسته یی که بیش از هرچیز مورد سوء استفاده خفاش نشینان قرار گرفته است. اگر پیش از این هم شیرزنانی بوده اند که درمقابل رجوی ایستادند و از قلعه خفاش پریدند. اما فرار مرضیه زمان خاص خود را طلبیده است. مرضیه وقتی پرید که به بهانه حفاظت خواهران، آنهایی را در انزوایی متراکم تا حد سیم کشی و مرغدانی قرار داد.
پیشتر داستان گریز دو زن آزاده را، طی نوعی ماجراجویی شگرف شنیده بودم و به هرحال در نهایت شادمانی، به نوعی مبالغه طبیعی برآورد کردم، خبررسانی دهان به دهان چهل کلاغی تا وقتی که چهره مرضیه را در فیلم های خبری دیدم.
من مرضیه را در نخستین روزهای ورود نافرجام به قلعه خفاش در بیابان عراق ملاقات کردم و به جهت اقامت در یک ساختمان، به قول خودشان ( یو) ی خواهران، از نزدیک می شناختم. جوان بود و پرشور و پرانرژی با فعالیت های گوناگون، سرشار از اعتقاد به یکسانی حقوق زن و مرد. تازه به فرمان رهبری به صیغه ی عقد مردی با اوراد آخوندهای عمامه دار و بی عمامه مجاهدین درآمده بود. طبعا کسی اجازه صحبت درباره مردان نداشت و صرفا به طور تصادفی عکس های به زبان مجاهدین « مراسم» را بمنزله عقد جمعی و بخشی از مواد وملات مغزشویی، دیده بودم. حقیقت این که نام فامیلش از خاطرم رفته و تا پیش از مشاهده تصاویر اینترنتی، نمی دانستم بلندپروازترین، هموست.
با دیدن عکس نخستین، که چندان هم واضح نبود اورا بیاد آوردم و با توجه به شخصیتش داستان ماجراجویانه را باور! کسی که به هرحال بسیار بیشتر از ما درباره زنان مجاهد می داند. از آن تاریخی که ما از قلعه خفاش پرواز کردیم داستان ها بر زن در مجاهدین رفته است، باشد که پرواز مرضیه روشنگری پرفروغ ترو آموزشی به دیگر زنان گرفتار!
البته برده دار هم این را می داند و بدون تردید در مورد فرارش، فراشان قلعه به تکاپوی تعلیمات جدیدی پرداخته اند. در حقیقت فرار مرضیه گشودن زنجیرهایی و هم چنین بیم زنجیرهای پیچیده تری بر دست زنان اسیر در قلعه خفاش است.
درخاتمه اشاره یی به کتاب « پروازی برفراز آشیانه فاخته »، اثر فراموشی ناپذیر« کن کیسی » خالی ازلطف نیست که فیلم پرسروصدا و موفقی هم براساس آن تهیه شد. داستان دریک بیمارستان روانی دورمیزند که جمعی از ساکنان آن زندانیان سیاسی هستند وبارها از جانب مسئولین ادعا می شود که به میل خود مانده اند!
رتق وفتق امور بر عهده « پرستار راشل » که هماهنگی آن شخصیت و رفتارش با مریم رجوی، به تلخی خنده دار است.