سیاه و سفید کردن انتقادات
ایراندیدبان
این روزها در پی اتفاقاتی که پس از نوشتن یک مقالۀ انتقادی نسبت به مجاهدین توسط سعید سلطانپور و درج آن در سایت دیدگاه به وجود آمد و منجر به اتفاق تکراری کنار کشیدن علی ناظر از سایت دیدگاه شد، رشحات جدیدی از نوع تفکر و بینش مجاهدین متبلور شد. تفکری که در بعضی آنچنان رسوخ کرده است که با سالها فاصله گرفتن سیاسی و به تعلیق در آوردن فعالیت تشکیلاتی نیز خود را نشان میدهد.
از این که اذناب فرقۀ رجوی و چماقداران اینترنتی آنان مانند همیشه صف کشیدند و ابتدا هویت سلطانپور را تکذیب و سپس به فحاشی علیه وی پرداختند، باید گذشت و حقیقتاً جز فرافکنی و برونریزی فرهنگ خاص این دار و دسته چیز دیگری نیست.
اما برخی دیگر با موضعی بهاصطلاح بیطرف و منطقینمایی به تخطئۀ انتقاداتی که از جانب سلطانپور مطرح شده بود پرداختند که از جملۀ آنها میتوان به نامۀ اسماعیل یغمایی به علی ناظر اشاره کرد.
حرف این گروه اندک که گمان میکنند با جدا کردن موضع ظاهری خود از دار و دستۀ غدارهبند مجاهدین، میتوانند واضع دموکراسی باشند، این است که اینها بر خلاف مجاهدین که مطلقاً هرگونه انتقاد به خود را کفر و زندقه میدانند، اعتقاد دارند که میتوان انتقادکی هم به مجاهدین داشت، اما شرط به رسمیت شناختن این منتقدین این است که آن انتقاد را بیان نکنند و شرایط و ملاحظات را در نظر گرفته و به فکر سوءاستفادههای احتمالی باشند و مجاهدین را به این علت که وسط میدان هستند به حال خود واگذارند!
نتیجه معلوم است، و ماحصل این تفکر این میشود که هیچکس نتواند به رجوی بگوید بالای چشمت ابروست و گرنه اتفاقی خواهد افتاد که در مورد سعید سلطانپور افتاد. آقایان معتقد به دموکراسی، خط کشیهای ایدئولوژیک و سیاه و سفید کردن سازمانی را علم میکنند و رگ غیرت ایدئولوژیکشان بالا زده و مانند اسماعیل وفا رهنمود سانسور به علی ناظر میدهند:
« ومن فكر مى كنم گرفتارى كنونى ديدگاه و فشارى كه روى خودت آمده در اين مقطع ناشى از اين است كه يك باباى اطلاعاتى با كيف و دوربين خبرنگارى وارد جائى شده كه ما داشتيم قلممان را مى زديم والبته از همه طرف مورد انتقاد بوديم ما حالا ديگرمجبوريم موضع راست و حسينى خودمان را داشته باشيم يعنى تكليف خودمان را به تبع مسئوليتى كه داريم با اين جناب روشن كنيم ، آخر نمى شود كه در ايران اينترلينگ نشست و مقاله نوشت و از نويسندگان ديدگاه هم بو د و يا نويسنده ديدگاه بود و در مقابل اين قضيه آرامش داشت. در هر حال من ديگر دستم به قلم نمى رود وبدون انكه بخواهم به قول معروف فشارى وارد بكنم كه خودت مى دانى اهلش نيستم در صورت موضع نگرفتن ديدگاه در مقابل اين جناب به همكارى خودم به عنوان مسئول بخش تاريخ و ادبيات پايان مى دهم. »
البته بخشی از این موضع ناشی از آن است که این عده خوب میدانند مجاهدین نه تنها به انتقادات افرادی مانند سعید سلطانپور توجهی ندارند، بلکه به ایرادات جزیی و محافظه کارانۀ افرادی مانند وفا و آلاسحاق و متین دفتری و فراستی و… هیچ وقعی نمینهند.
به هر حال این هم از عجایب روزگار است که اشخاص و گروههایی که این همه برای خود عرض و طول رسم میکنند و خود را در مقام استادی دموکراسی به عالم و آدم نشاندهاند و کوچکترین موضع، نوشته و اظهار نظر مخالفینشان را مورد تخطئه قرار داده و به ریشهیابی عدم وجود دموکراسی در آن میپردازند، یک مقالۀ انتقادی (ولو تخطئهآمیز)، این گونه دم و دستگاهشان را بر باد میدهد که به قهر و ناز کردن و تعطیلی سایتهایشان منجر میشود.
جالب است که همین آدمها داعیهدار هدایت تودهها و رهبری خلقها میباشند.
فرصت این سالها خوب نشان داد که روشنفکرنمای بیمحتوا، از هر نوعش، چه از نوع گانگسترش مانند دار و دستۀ رجوی و چه از نوع شاعر و فیلسوف مآبش مانند حواریون دیدگاه، تا چه اندازه بیصبر و بیظرفیت، خودپسند و مغرور است، خصلتی که همواره مردم ما با آن میشناسندش.