متن مصاحبه آقاي هادی شمس حائری با تلویزیون تماشا
(یکشنبه نوزدهم مارس ساعت نه شب بوقت اروپا)
هادی شمس حائری، سایت آوا، بیست و چهارم مارس
سلام عرض می کنم به همه شنوندگان، بخصوص شنوندگانمان در ایران.
من هم پیشا پیش عید نوروز را به همه شنوندگان بخصوص شنوندگانمان در ایران تبریک می گویم و امیدوارم که سال خوب و پر باری داشته باشید و به آرزوهای دیرینه خود که آزادی و رفاه است دست یابید.
خب ایام عید است و همه خانواده ها دور هم جمعند و آماده شادی و جشن و سرور عید نوروز هستند بجز خانواده های مجاهدین که فرزندانشان در عراق اسیراند.
منهم می خواستم به مناسبت ایام عید باستانی مان با هموطنانم صحبت و درد دلی داشته باشم ، در مورد خانواده و اهمیت و نقش آن.
می دانیم که خانواده واحد جامعه است و اگر کانون خانواده گرم و پر محبت باشد و پدر و مادر بالای سر فرزندانشان باشند وکودکان تربیت درستی بگیرند، جامعه، جامعه سالمی می شود و بچه ها تربیت درستی پیدا می کنند و کمبود و عقده ای نخواهند داشت و سالم تحویل جامعه می شوند و می توانند در آینده به وطن خودشان خدمت کنند و مفید واقع بشوند و پدر و مادر هم به وظایفشان عمل کرده اند و به آرزوی خودشان رسیده اند.
من می خواهم در رابطه با وضعیت خانواده در سازمان مجاهدین قدری صحبت کنم که و به بینیم که وضعیت خانواده در سازمان به شکلی بوده است و الآن به چه شکلی در آمده است.
مجری: شما الآن هوادار سازمان مجاهدین هستید؟
خیر من عضو سابق سازمان مجاهدین بودم. اما در سال 1370 در جریان جنگ امریکا علیه عراق از سازمان مجاهدین بخاطر مجموعه انحرافاتی که در این سازمان بوجود آمد و حق کشی هائی که شد و زندان و شکنجه در این سازمان راه افتاد و خیانت هائی که رهبری این سازمان به اعضای خودش و ملت ایران کرد و همکاری با صدام در جنگ با ایران کرد من از این سازمان خارج شدم. می دانیم که جدا شدن از سازمان مجاهدین کار ساده ای نیست. کسانی که می خواهند از سازمان جدا بشوند به هیچ وجهی اجازه نمی دهند. من را زندان کردند و در زندان تحت آزار قرار دادند.
مجری: آقای حائری عزیز اینکه می گوئید اجازه نمی دهند از سازمان خارج شوید یعنی چه یعنی دست و پا را می بندند و می گویند نرو؟.
البته برای جلوگیری از خروج اعضاء شیوه های مختلفی بکار می برند. سازمان می خواهد بهر شکلی از خروج افراد ممانعت کند. زیرا با رفتن هر عضو، سازمان کم و کوچک می شود و سازمان نمی تواند بر روی نیروهای خود مانور بدهد و با طرفهای خارجی معامله کند و خودش را عرضه کند. در واقع چون تضعیف می شود سعی می کند بزور نیرو را نگه دارد.
مجری: آیا این مسئله که می فرمائید راجع به گذشته است یا هنوز هم ادامه دارد؟
آری الآن هم ادامه دارد و سازمان اجازه نمی دهد کسی از آن خارج شود او را مورد آزار و شکنجه قرار می دهند. وقتی امریکائی ها به عراق حمله کردند رفتند دور سازمان را حفاظت گذاشتند و چون صدام سرنگون شده بود تا حدودی بچه ها آزاد شدند و توانستند فرار کنند و بروند نزد امریکائی ها خودشان را معرفی کنند و در آنجا بمانند، تا از آنجا توسط صلیب سرخ تعیین تکلیف شوند که البته بسیاری از آنها به ایران رفتند. الآن هم در حال حاضر بیرون آمدن از سازمان مجاهدین بسیار مشکل است و به هیچ وجه اجازه خروج به کسی نمی دهند و بزور نگه می دارند.
رجوی قبلا گفته بود که ما در خروجی را بسته ایم و دیگر چیزی بنام جدا شده نخواهیم داشت.
برای جلوگیری از خروج افراد شگرد های مختلفی بکار می برند. با شیوه های مختلفی سعی می کنند که بچه ها را در سازمان نگه دارند. آنها را می ترسانند که اگر از سازمان جدا شوید شما را به ایران می فرستیم.
مجری: چه شیوه هائی برای جلوگیری از خروج فرد بکار می رود؟
البته می دانید که سازمان مجاهدین در عراق در یک کمپی به نام اشرف زندگی می کنند که اطراف این کمپ نگهبانی دارند، دیوار کشیده اند، سیم خار دار هست، خاکریز دارند و کسی نمی تواند براحتی از این کمپ خارج شود، یعنی در واقع مثل یک زندان می ماند، کسی نمی تواند از زندان خارج شود مگر این که به یک شکلی و به یک شیوه ای و بطور تصادفی از زندان فرار بکند.
اعضای مجاهدین هیچ اختیار و آزادی عمل ندارند که بتوانند در مورد ماندن یا خروج از سازمان تصمیم بکیرند حتما باید فرار کنند.
کسانی که از سازمان مجاهدین توانسته اند خارج شوند کسانی بوده اند که فرار کرده اند، یعنی خطر را پذیرفته اند و خطر را تقبل کرده اند و توانسته اند از این نگهبانی ها، از این سیم خاردارها عبور کنند و خودشان را به کمپ امریکائی ها که درهمسایگی کمپ اشرف است برسانند و خود را معرفی بکنند.
الآن من خبر دارم که حدود 200-300 نفر در کمپ امریکائیها هستند و آماده اند تا به کشور های اروپائی از طریق صلیب سرخ یا از طریق UN پناهندگی اینها درست شود و بتوانند خارج شوند.
مجری: آیا خانواده ها هم با اعضاء در این سازمان هستند؟
خیر خانواده ها با مجاهدین نیستند. اصلا حانواده ای در سازمان مجاهدین وجود ندارد. تمامی زنها و شوهر ها بدستور آقای رجوی از یکدیگر جدا شده اند و طلاق گرفته اند و کسی الآن آنجا متأهل نیست و همه مجرد شده اند و تنها خانواده هائی که از ایران برای دیدن فرزندانشان به عراق می روند یعنی خانواده هائی هستند که خارج از مجاهدین هستند. بستگان همان اعضای سازمان مجاهدین هستند. اما در خود کمپ خانواده وجود ندارد.
تمامی افراد در سال 1370 از یکدیگر طلاق گرفتند که به طلاق های اجباری و ایدئولوژیک معروف شد. اگر اجازه بفرمائید من یک مقدمه راجع به این طلاقها عرض کنم و بعد به خود این طلاق ها بپردازم که چگونه بود.
سازمان اساسا با تجمع افراد میانه خوبی نداشت و تجمعات بدون حضور مسؤل تشکیلاتی ممنوع بود.
اگر دونفر با هم بحث و گفتگو می کردند مورد بازجوئی قرار می گرفتند که شما چه صحبت هائی با هم می کردید. این نوع گپ زدن های دو- سه نفره را سازمان اسمش را محفل گذاشته بود.
و طبق ضابطه تشکیلاتی هم محفل زدن ممنوع بود.
طبعا کسانی می توانستند با یکدیگر محفل بزنند که سابقه آشنائی و دوستی و اعتماد بین آنها وجود داشت و بجز این، معمولا بچه ها جرأت نمی کردند که با هم حرف بزنند.
سازمان بطور سیستماتیک مسئله محفل را این گونه حل کرده بود که آشنایان و همشهری ها و اقوام را از یکدیگر جدا کرده بود و آنها را در بخش های مختلف و دور از هم سازماندهی کرده بود.
خانواده هم چون یک تجمع بود اعضای خانواده هم مشمول این قاعده گردیده بود تا زن و شوهرها نتوانند با هم محفل بزنند.
در واقع سازمان با الهام از این ضرب المثل، که گوید « از دل برود هر آنکه از دیده رود» استفاده می کرد و خانواده و دوستان را از یکدیگر جدا می کرد. وقتی شما ماهها و سالها دوست خود را نبینی اولا نمی دانی چه تغییرات فکری در او بوجود آمده، آیا او همان دوست و همشهری قدیمی تو است یا عوض شده که اکثرا هم عوض می شدند. لذا آن صمیمیت روز های اول بین آنها وجود نداشت و به یکدیگر اعتماد نداشتند تا با هم درد دل کنند و محفل بزنند.
سازمان اساسا ضد خانواده بود و آن را مزاحم کار تشکیلاتی می دانست و خانواده را قلوس تشکیلات می خواند. قلوس یعنی انگشت ششم، یعنی انگشت اضافه. انگشتی که هیچ کارائی ندارد و فقط مزاحم است.
مجری: شما که از خانواده صحبت می فرمائید بفرمائید فرزندان این زن و شوهر ها سرنوشتشان چی شد.
من اشاره خواهم کرد که فرزندان این خانواده ها به چه شکل شد و چگونه فرزندان و عزیزان آنها را از آنها جدا کردند که جدا کردن فرزندان از خانواده خود مقدمه ای شد برای طلاق های اجباری و متلاشی کردن خانواده ها. چون با بودن بچه ها راه اندازی طلاق ها قدری مشکل بود.
صحبت این بود که سازمان خانواده را قلوس تشکیلات می دانست و بارها رجوی در نشست های عمومی گفته بود که خانواده قلوس تشکیلات ما است یعنی خانواده به یک شکلی باید حل شود، این زن و شوهر ها اینقدر قربان صدقه هم نروند، اینقدر بهم عشق نورزند، اینقدر بهم نزدیک نباشند، کارهای تشکیلاتی و انقلابی شان را فراموش می کنند، همه اش بفکر خانواده و بچه هایشان هستند این وابستگی است و این وابستگی باید از بین برود و اساسا خانواده مزاحم تشکیلات ما است.
سابق در سازمان پیوند های خانوادگی خیلی مستحکم بود علاقه و مهر و محبت بین زن و شوهر زیاد بود اما رجوی نمی خواست که این مهر و محبت و عشق پایدار بماند. چرا؟. برای اینکه یکی از اعضای خانواده که قصد خروج از سازمان را داشت عضو دیگر خانواده و بعضی وقتها همه خانواده با او می رفتتند. چون بهم وابسته بودند چون بهم علاقمند بودند. چون سرنوشت آنها مشترک بود. رجوی آمد این سرنوشت های مشترک را از بین برد و سرنوشت ها را از یکدیگر جدا کرد، یعنی فرد را از جمع خانواده جدا کرد، فرد را تنها کرد تا بتواند روی روح و روان او کار کند و تحت شستشوی مغزی قرار دهد و مطابق میل خودش بار بیاورد.
لذا سعی می کردند که اعضای خانواده را از هم دور کنند و در بخشهای جداگانه به کار بگیرند تا در طول هفته با یکدیگر تماس مستقیم نداشته باشند.
سازمان سعی می کرد مأموریت های طولانی را به کسانی بسپارد که متأهل بودند و فرزند داشتند تا آنها نتوانند مدت زمان طولانی یکدیگر را به بینند، در صورتی که همان مأموریت را می توانست به عضو مجرد بدهد.
این فاصله ها علاقه و محبت را بین آنها کم و کمرنگ می کرد و چنان آنها را مشغول به کار های اجرائی می کردند که خانواده را فراموش کنند.
در همین زمان که زن و شوهر از یکدیگر جدا بودند روی تک تک آنها کار می کردند، به این شکل که به زن می گفتند تو برای خودت کسی هستی و باید رأی مستقل داشته باشی و نباید زائده شوهرت باشی و به فرزندت وابسته باشی. باید به جای عشق همسر و فرزند عشق رهبری را در قلبت جا بدهی، تو دنباله رو شوهرت نیستی که هر تصمیمی او گرفت تو هم دنبال او راه بیفتی و بروی. تا کی زن باید اسیر مرد باشد و مرد سالاری حاکم باشد، زن باید هویت مستقل داشته باشد و روی پای خود بایستد و اگر شوهر از مبارزه برید و خواست صف مبارزه را ترک کند تو نباید اعتقادت را زیر پا بگذاری و دنبال او راه بیفتی و بروی و رهبری را تنها بگذاری.
مجری: اقای حائری الآن مشکل شما بعنوان یک جدا شده چیست؟
من مشکلی فردی با سازمان ندارم. مشکل من با سازمان این است که این سازمان سد راه جنبش دمکراتیک در ایران است.
از روز اول مجاهدین غیر از لطمه و ضرر و زیان به جنبش دمکراتیک مردم ایران هیچ کاری انجام ندادند. همه اش علیه جنبش دمکراتیک مردم بوده و دم از آزادی هم که می زنند در واقع دروغ می گویند، اصلا این سازمان با آزادی هیچ سنخیت ندارد.
سازمانهائی که ایدئولوژیک اند، اساسا نمی توانند به آزادی باور داشته باشند، آزادی را قبول داشته باشند.
در این سازمانها انسانها تکلیف دارند و حقوق ندارند، حق انتخاب ندارند.
به همین دلیل که در سازمان مجاهدین اساسا آزادی نیست. افراد اختیار ندارند، افراد اراده ندارند، حق سؤال کردن ندارند، حق انتقاد کردن ندارند، رهبری سازمان رهبری ایدئولوژیک است و نه رهبری سیاسی، رهبری خدائی است، رهبری الهی است که به مردم و اعضای خودش جوابگو نیست، به امام زمان جواب می دهد، به خدا جواب می دهد و کلا کسی نمی تواند بخاطر ایدئولوژیک بودن سازمان در این سازمان آزاد باشد و آزادی فردی داشته باشد و آزادی فکر کردن داشته باشد، چون منابع خبری در اختیارش نیست، اطلاعات ندارد، روزنامه بدستش نمی رسد و کانال خبری اش فقط سازمان است.
خب اجازه بدهید من مسئله خانواده را به یک جائی برسانم و بعد در این مورد صحبت خواهم کرد.
مجری: اقای حائری خدمتتان عرض کنم که این بحث مفصلی هست، بحث خانواده، حتما من از شما و دیگر دوستان، موافقین، مخالفین، کسانی که جدا شده اند، جدا نشده اند بیایند و صحبتهای خودشان با بکنند و مسئله خانواده را بشکافند و دیگر مسائل که…. و این مسئله که اشاره کردید در مورد خانواده در آستانه نوروزبحث بشود و امیدوارم که پاسخ داشته باشند. مطلبی که فرمودید در مورد خانواده، مطلبی اجتماعی است، اگر سخنی در مورد خانواده دارید مختصر بپردازید که بعد باز در خدمتتان خواهیم بود که این مسئله بیشتر باز بشود.
خواهش می کنم.
من در مورد خانواده بحثم را ادامه می دهم
به بینید، سازمان سعی می کرد که تک تک افراد خانواده را، زن و شوهر را از یکدیگر جدا کند و روی تک تک اینها کار کند. صحبت هائی می کرد که در واقع اختلاف بین زن و شوهر را تشدید بکند.سازمان سعی می کرد این افراد را در بخش های مختلفی بکار گیرد که زن و شوهر در طول روز با هم صحبت نکنند و همدیگر را نبینند که فاصله بیفتد بین این ها، فقط شبهای جمعه خانواده ها می توانستند یکدیگر را برای یک شب ببینند و با هم ملاقات داشته باشند.
این صحبت ها را در واقع برای این می کردند که سازمان می ترسید، یعنی همان صحبتی که اول بحث خدمتتان عرض کردم. ترس سازمان این بود که اگر زن و شوهر بهم علاقمند باشند و روابط عاطفی و پیوند های خانوادگی بین آنها قوی باشد، اگر زن بخواهد برود شوهرش هم دنبال او راه می افتد و می رود و اگر شوهر بخواهد برود زن همراه او می رود و هردو با هم می روند.
این است که سازمان برای جلو گیری از این اتفاق آمد و پیشگیری کرد و با تک تک اینها صحبت کرد و به اصطلاح خودش، طوری آنها را تربیت کرد و بار آورد که اگر احیانا یکی از این دو نفر خواست برود بقیه دنبال او نروند و در سازمان بمانند.
اما این روش سازمان که برای هر کس جداگانه انرژی بگذارد قدری مشکل و و قت گیر بود، و لذا تصمیم گرفت مسئله را بطور سیستماتیک حل کند و خانواده را از اساس منحل کند تا خیا لش راحت شود.
بر همین اساس دوران طلاق های اجباری و ایدئولوژیک فرا رسید ونشست های طولانی راه افتاد که جندین ماه طول کشید و همه همسران از یکدیگر طلاق گرفتند و از همه تعهد گرفتند که حق رجوع ندارند، یعنی همه همسران خود را سه طلاقه کردند، و از مجرد ها هم تعهد گرفتند که تا زمان سرنگونی بفکر زن و ازدواج نباشند.
مجری: آقای حائری با درود به شما، به هر حال ما این بحث را گرفتیم، بحثی است که قابل بررسی است امیدوارم که در اینده بتوانیم روی آن بیشتر صحبت کنیم.
پایان