در قسمت قبلی گفتم که امیر از من کوچکتر بود و خوب نمی توانست در مورد سیاستهای سازمان توضیح دهد. اولین روزی که برای دادن بولتن خبری نزد جداشده های سازمان رفتیم متوجه بی میلی آنها از گرفتن بولتن خبری شدم. فقط تعداد کمی نسبت به ما روی خوش نشان دادند. یک مورد آن همان خانه ای بود که وقتی من آمدم سازمان من را در آن خانه که چهار نفر داخل آن زندگی می کردند سپرد. وقتی به آن خانه مراجعه کردیم از برخورد گرم آنها با امیر تعجب کردم و چون من را هم می شناختند با من هم خوب رفتار کردند. بولتن را که تحویل دادیم و از آنجا خارج شدیم به امیر گفتم خیلی برخورد آنها با تو صمیمی بود. مگر چقدر با آنها بودی و از کجا آنها را می شناسی؟
امیرخندید و گفت آنها نفرات قدیمی سازمان هستند وما با هم رفت و آمد خانوادگی داریم. من تازه آنجا فهمیدم که چقدر من ساده بودم و به آنها اعتماد کردم و فکر می کردم که آنها طبق گفته خودشان تازه وارد سازمان شدند وهمه داستان خودم و خانواده ام در ایران را برایشان تعریف کردم. آن روز تک تک دروغهایی که آنها به من گفته بودند مثل یک فیلم از جلوی چشمانم عبور کرد و لحظات بدی نسبت به سازمان در ذهنم شکل گرفت و یک لحظه به انتخابم شک کردم که جای اشتباهی آمده ام. ولی وقتی به پایگاه آمدم چیزی به کسی نگفتم حتی به مسئول پایگاه چون ممکن بود کارم را عوض کند. کنجکاو شدم که به چه علت این همه نفرات از سازمان جدا شدند و چرا فقط تعداد کمی از آنها از گرفتن بولتن خبری استقبال می کنند و از احوال پرسی های این نفرات با امیر کمی متوجه شدم که خانواده او هم از جداشده های سازمان است. مدتی که برای دادن بولتن به جدا شده ها رفتیم کم کم متوجه شدم یک فرقی بین جدا شده ها است. سازمان به این نفراتی که هنوز با سازمان روابط خوب داشتند یک مبلغ پول میدهد.
من آن موقع نمی دانستم چرا امیر به یک سری نفرات پول می دهد. از او پرسیدم چرا به بعضی ها بولتن که میدهی، پول هم میدهی؟ چرا به همه پول نمیدهی؟ او گفت اینها برای سازمان کار می کنند. گفتم چه کاری؟ گفت ایرانیهایی که تازه وارد اینجا می شوند را برای سازمان عضوگیری می کنند. درهمین حین که امیر داشت جواب سئوال من را میداد به یک خانه دیگر مراجعه کرد. وقتی طرف آمد دیدم همان مترجمی است که داخل UN بود و کارش این بود که هر ایرانی که برای گرفتن کارت پناهندگی مراجعه می کرد را با تعریف از سازمان و یا بهتر بگویم با فریب جذب سازمان کند و بابت این کار هم پول خوبی از سازمان می گرفت.
در آن موقع ذهنم درگیر این موضوع بود که چه فرقی بین این نفرات جدا شده هست که بعضی های آنها با اینکه از سازمان جدا شدند هنوز برای سازمان کار می کنند ولی بعضی ها با بی میلی با ما برخورد می کنند.
ادامه دارد…
محمود آسمان پناه