س: لطفاً ضمن معرفی خودتان مختصری هم از سابقه تان برای بینندگان بیان فرمایید.
ج: به نام خدا. با عرض سلام خدمت بینندگان عزیز و همچنین خدمت بچه های عزیز نجات که زحمت کشیده اند و از ما دعوت فرموده اند که بیاییم این جا و خلاصه ی چیزهایی که اتفاق افتاده و واقعیت هایی را که دیدیم بگوییم: من علی رضا قاسمی هستم که در سال 1367 اسیر عراق شدم و در سال 1368 به سازمان پیوستم و در جریان تبادل اسرا می خواستم به کشور بازگردم گفتند ما مجدداً شما را تحویل عراق می دهیم. ما هم ترسیدیم بر گردیم.
ما را نگه داشتند تا جنگ امریکا شروع شد و عملیات مروارید پیش آمد. خیلی از افراد به دلیل خرابکاری های سازمان مثل کردکشی ها متناقض شدند و درخواست جدایی از سازمان را کردند که سازمان قبول نمی کرد. راستش سال 69 – 70 بود – گفتم من دیگر نمی خواهم با سازمان باشم می خواهم بروم دنبال زندگی ام چند روزی هم من را بردند ضلع غرب به عنوان بازداشت نگه داشتند بعد که جریان اتفاق افتاد یک تعداد از افرادی که در پایگاه کرکوک بودند و در نقل و انتقالشان تصادف شد چند نفرشان کشته شدند بعد به هیچ کس اطلاع ندادند و حتی ما سئوال کردیم گفتند آن ها در آن جا بریده بودند حقشان بوده که کشته بشوند!!
ما را متناقض نگه داشته بودند و نه من خیلی ا ز نفرات، یک سری از نفرات بودند پاسپورت داشتند امکان رفتن به خارج را داشتند یک نمونه می توانم بگویم که در حین عملیات مروارید به اصطلاح بعد که امریکا جنگش را شروع کرد خود مسعود رجوی پیام داد که بعد به اصطلاح سازمان در را روی کسی باز نمی کند که آزادانه انتخاب کند و حالا به کشور بیاید برای زندگی به کشور دیگری برود در واقع می گفتند یک قرارگاه اما واقعاً به عنوان یک زندان در پایگاه بودیم مخصوصاً در سال 72 خیلی شدت آن رفت بالا و دهشتناک تر شد تا زمانی که صدام سرنگون شد،همان وقت من از کمپ اشرف فرار کردم و رفتم پیش امریکایی ها وقتی پیش امریکایی ها رفتم به آن ها گفتم من سرباز بودم الان هم خواهان این هستم که برگردم به ایران مطمئنم که هیچ کاری نکردم و مطمئنم ایران هیچ کاری ندارد این شما می شنوید که ایران اعدام می کند یا می کشد یا شکنجه می کند این همش حرف های سازمان است. من مطمئنم کاری با من ندارند حتی تماس با خانواده ام گرفتم گفتند می توانی بیایی هیچ کاری ندارد و برگشتم به ایران. الان به هیچ عنوان از نظر این که کسی بخواهد به زور به من حرفی بزند چنین چیزی نبوده آزادانه داخل کشور برمی گردم شناسنامه و کارت معافی و کارت ملی هم دادند و از نظر فکری هم راستش هر چیزی که فکر می کنم حتی خواب می دیدم که روی یک کاغذ مکتوب می کردم و شب داخل نشست مطرح می کردم و به لحاظ روحی و فکری چیزی که سازمان می گفت باید اطاعت می کردیم ولی این جا این جوری نیست راستش کسی کاری به فکرمان و ذهنمان ندارد هر جوری می خواهیم فکر می کنیم هر جوری که می خواهیم زندگی می کنیم.
مجری: سئوال بعدی من از شما این است که به نظر شما موضع سیاسی سازمان در رابطه با عملیات مرواریدچه بود؟
– چون دراین روزها دادگاه صدام است و چون در ان جریان هم سازمان در کنار صدام بود داخل عملیات مروارید توی شهر کفری – کلار – جلولا – سلیمان بک – طوز شرک داشتند طبیعتاً دست سازمان هم آلوده است به این کار و حتی در دادگاه باید جواب بده و علت این که می گوید من در کردکشی نبودم مشخصاً باید جواب بدهد در دادگاه حضور داشته باشد به خاطر این هم قبول نمی کند می گوید من نبودم: اگر نبودی چه کار می کردی توی شهرهای عراق مثل کفری – کلار – طوزجلولا – سلیمان بک – این ها شهر عراق است ربطی به ایران نداشت ربطی به سازمان نداشت.
– آیا علت دیگری هم مد نظرتان هست چه تحلیلی خودتان می کنید؟
– تحلیل من این است که سازمان همیشه تا بوده همین طور بوده وقتی که ببیند جایی به ضررش هست قبول نمی کند و به شدت تکذیب می کند چراالان که می گویند ما نبودیم پس ان موقع در نشست ها افتخار می کردید و فیلم هایش را پخش می کردید که ما آقای عزت ابراهیم از ما قدردانی کرده. در صورتی که ما اصلاً به عراق ربطی نداشتیم حرفمان این بود قرارگاه مان را حفظ کردیم تویی قرارگاه ماندیم پس الان نمی تواند بگوید که من نکردم. چون خودتان حتی فیلم هایش را نشان دادید کشته های کردها را نشان دادید الان نمی توانید بگویید ما نبودیم علت این که قبول نمی کنند به خاطراین است که باید بروند دادگاه جواب بدهند به هر حال دنیا حساب و کتاب دارد.
مجری- عذر می خواهم فرمودید در جریان شقب که اصطلاح از هم گسیختگی معنیش می شود دراین جریان شقب عزت ابراهیم از سازمان قدردانی کرده ؟ آیا موثق است. چه کسی این را می گوید؟
– بله. در یک نشست عمومی بود که مسعود رجوی عیناً همین جمله ای که می گویم گفت عزت ابراهیم با خود من صحبت کرده گفتند که ما در شهر خالص وقتی تانک های مجاهدین را دیدم اشک از چشمانم سرازیر شد گفتم بهترین دوستانمان این ها هستند چرا که ما را کمک کردند و کشورمان را از نظر امنیت از نظر این که شهرها را امن کردند به ما کمک کردند. عین جمله مسعود رجوی بود.
مجری: در بحث استراتژیک این در سال 69-70 یک همچون اتفاقی افتاد. آیا تحلیل سازمان برای شما قابل قبول بود( این سئوال اول) بعد این که اصلاً تحلیل لحظه ای سازمان در ان لحظه چه بود و چه طور بچه ها را متقاعد می کرد که همچون کاری را انجام بدهند و عکس العمل بچه ها چه بود و در مقابل عکس العمل بچه ها متقابلاً عکس العمل سازمان چه بود؟
– هر تحلیلی که سازمان می کرد هر خط و خطوطی که پیش می آورد کسی جرأت نداشت بگوید نه هر کس هم می گفت باید تا آخرش می رفت آخرش هم منجربه سر به نیست کردنش می شد. من نمونه هایی از بچه ها شنیدم یک نمونه داخل نشست نفر سر این که جنگ می شود یا نمی شود حتی نفر را به شدت سرکوب کردند تحلیلی که بچه ها را قانع می کرد.
می گفت که ما برای دفاع از اشرف نیروهای ایران وارد عراق شده اند ما باید جلوی آن ها را بگیریم و این کرد ها را به عنوان پاسداران ایران قرار داد که به اصطلاح نفرات ر ا قانع کند و نفرات قانع نمی شدند چون لباس کردی مشخص بود. مثلاً ما وقتی که از کفری به اصطلاح 12 شب به ما گفتند من خودم با یک آیفا و دو نفر دیگر اونجا راترک کردیم و به سمت اشرف رفتیم. 2 روز در اشرف بودم. نیروهای زرهی دو سه روز بعد از ما آمدند. ما ازیکی از خدمه ی زرهی به نام شاه میرزا سئوال کردم که راننده BMP1 بود گفتم چرا دیر آمدید گفت حقیقتش ما شهر طوز را گرفتیم در حال صحبت بودیم که از درب خارج بشویم یک خانمی بود به نام سهیلا قاسمی اصلیتش کرد بود. یک باره به هم ریخت و گفت سازمان دارد کردکشی می کند خیلی هم داد و فریاد کرد گفت من اصلاً اهل این مبارزه نیستم چون مبارزه نیست. چون که ما با مردم عراق درگیریم با کردهای عراق درگیریم. حقیقتش بعد از آن دیگر او را ندیدم. بارها و بارها از نفرات پرسیدم گفتند به عنوان معترض کناره گیری کرده. ولی از این که کجا هست و.. اطلاع دقیقی نداریم.
آقای قاسمی شمادر عملیات مروارید شرکت داشتید؟ بله قسمت پشتیبانی بودم.شبی که اعلام کردند اوضاع عراق به هم ریخته 12 شب بود. ده بیست سی آیفا رفتیم به سمت اشرف. سه چهار روز بعد گفتند بروید به سمت جلولا که رفتیم به سمت جلولا در یک سه راهی به نام فروتو که پشت نیروهای زرهی مستقر شدیم.
مجری: وظیفه شما آن جا چه بود؟
– من به عنوان راننده آیفا بودم یعنی به اصطلاح به ما می گفتند یگان 107 پشتیبانی – به اصطلاح یک معرف لشکر بود که می گفتند لشکر 7 که ما پشتیبانی آن ها بودیم.
مجری: چه می رساندید؟
– ما بعضاً مهمات می رساندیم ولی آن روز من خودم 2 تا آیفا داشتم که یکی تحویل نفر دیگری بود. آیفای خودم را تا سر سه راهی آوردم امااز من گرفتند و گفتند شما نمی توانید جلو بروید.
مجری: چرا؟
– نمی دانم اعتماد نمی کردند ،وقتی می دیدند معترض داخلشان هست امکان فرار هست اعتماد نمی کردند من سه راهی جلولا بودم.
مجری: شما در عملیات هیچ چیزی مشاهده نکردید؟ کشته ای مشاهده نکردید؟
– من چون جلو نبودم نه. ولی به لحاظ فیلم. چند بار فیلمش را به ما نشان داده اند. نفربرها و تانک ها از کنار جنازه ها رد می شدند نشان شان می داد حتی من از بچه های دیگر شنیدم که گفتند در شهر سلیمان بک…
مجری: ببخشید این بچه هایی که می گویند کی بودند.
– ایرج قیاسی بود که خودش هم کشته شد ، می گفت که در شهر سلیمان بک یک مینی بوس پر از مسافر بود. نفر به سمت مینی بوس حرکت کرد این مینی بوس را زد معلوم نبود نفرات زن بودند یا مرد این یک نمونه بود که از ایرج و شاه میرزا شنیدم شاه میرزا الان در سازمان نیست رفته جده. دقیقاً نمی دانم کجا است.
مجری : اگر نمونه ای دیگر دارید بفرمایید.
– مثلاً همین ایرج می گفت یک نفر از کردها داشت فرار می کرد که با گلوله نزندش با نفربر این قدر این ور آن ور رفتم رفتم رویش یک دور درجا گرفتم رویش که حتی نفربرم خاموش شد. این تعریف را که می کردند به شدت افتخار می کردند و آدم هایی بودند می فهمیدند و معترض بودند که این کار سازمان خیلی ناراحت و نگران بودند حتی نفراتی بودند.فرمانده ی گردان بود. طاقت نیاورد و رفت. اسمش خاطرم نیست.
مجری: خاطره ی دیگری ندارید؟
– از آن جریان نه. از جریان عملیات مروارید هم یک خاطره ای داشتم و شامراد گفت : من خودم خدمه ی تانک بودم تمام گلوله هایم را زدم توی خونه ها. من گفتم خانه ها خالی بودند. گفت نمی دانم. یکی از خاطرات دیگه این بود که بچه های شخصی به نام شاهمیرزاد بود اصلیت آن کرد بود این وقتی به اصطلاح از شهر کفری برگشتند به او گفتم چرا دیر کردید گفت شهر طوز را گرفتیم گفتم مگر می شود شهر عراق را شما بگیرید گفت آره گرفتیم تازه درگیری هم شد و به خانه ها هم شلیک کردیم گفتم چه طوری مگر می شود؟ گفت یک فرمانده داشتیم به نام رضا کرمعلی وقتی کشته شد پیام آمد که دیگر به هیچ کس رحم نکنید مگر کسی هم بود کسی به شما شلیک کرد گفت فقط یک تیر به سمت ما شلیک شد این که از خانه چه کسی بود نفهمیدیم و همه خونه ها را زدیم.
مجری: آقای قاسمی بعد از این که عملیات مروارید به پایان رسید سازمان چه توجیهی داشت یعنی در جلسات مسعود و مریم چه چیزهایی می گفتند یا مسئولیت افراد را توجیه می کردند که وجدان آن ها را خاموش کنند.
– می گفتند نیروهای ایران تصمیم داشتند قرارگاه ها را تصرف کنند و حتی می گفتند ماشین آورده اند ما را بگیرند ببرند به ایران. این ها هم که آمده بودند جنگ کرد نبودند ، نیروهای ایران بودند در لباس کردی. با این حال برای نفرات قانع کننده نبود ( یعنی زن و بچه از ایران آمده بودند که کشته بشوند وشما را دستگیر کنند و ببرند ) خیلی از کسانی که در فیلم خود ما دیدیم زن و بچه بودند عراقی بودند. اواخر کلاً دست سازمان برای نیروهایش رو شده بود. از دروغ گویی و حقه بازی بااین که صحنه هایی بسازند فیلم درست کنند که نفرات قانع بشوند و به هر شکلی که خودشان می خواستند قانع می کردند.
مجری: شما قبول می کردید؟
– ما که قبول نمی کردیم خیلی آدم ها بودند که قبول نمی کردند خیلی ها بودند که حتی می نوشتند که سازمان دروغ می گوید مسئولین بالا با این حال می آمدند سعی می کردند نفرات را انطباق شان بدهند. انطباق زور. مهوش سپهری ( نسرین) واقعاً خط و خطوط مسعود و مریم رجوی را پیش می برد کسی جرأت نمی کرد. در نشست های عمومی یا خصوصی کسی جرأت نمی کرد سر خط سازمان حرفی بزند اگر سازمان می گفت ما به این جنگ نمی رفتیم از بین می رفتیم باید به زور هم می شد باید قبول می کردی خیلی ها هم قبول نمی کردند خیلی ها هم بود که می دانستند که سازمان دروغ می گوید چون مثلاً بارها گفتیم اگر بحث ایران بود از قرارگاه بیرون نمی رفتیم نیروهای ایران هم تا قرارگاه نیامدند این بود که نیروهای ایران توی کلار مستقر هستند اگر توی کلار مستقر هستند کلار تا قرارگاه اشرف 70 تا 80 کیلومتر زمینی فاصله دارد. چرا بلند شدید رفتید ان جا این حرف به حساب نیروهای شان داشتند ولی باز می گفتند چیزی که ما می گویم گوش کنید.
مجری: آقای قاسمی من قبل از ما با بچه هایی که مصاحبه کردم اذعان می کدند که علت این موضع گیری سازمان جذب نیرو بوده است. و این که سازمان هوادارانی دارد که از سابقه ی آن اطلاعی ندارند. لطفاً در این رابطه صحبت کنید. ؟
– من فکر می کنم یک دلیل این است که سازمان می خواهد خود را از زیر تیغ اتهام در بیاورد – به خاطر جرم و جنایاتی که مرتکب شده است. و حتماً دلیل دیگرش هم به خاطر نیرو است.
البته فکر می کنم حتی در خارج هم خیلی از هواداران هوشیار شده اند و فهمیده اند که سازمان آن ها را بازی داده است.
نکته ای را که می خواهم بگویم دوست دارم تمامی هواداران بشنوند. ما که در داخل مناسبات سازمان بوده ایم می دانیم که بر سرمان چه امده – ما که جرأت نداشتیم حتی از درب آسایشگاه در قرارگاه اشرف حتی 5 کیلومتر آزادانه بچرخیم.
مجری: متشکرم از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.