مادر رضوان ،پیام آور دردمند، اعتمادهای غارت شده
مسعودجابانی
در کوی تودل گم نکندخانه خود را
دیوانه شناسد ره ویرانه خودرا
مستیم و سرکوی تو نادیده شناسیم
با آنکه ندانیم ره خانه خود را
مردان و زنان عاشقی را میبینم که برای رهائی مردم، بود و نبودشان رابا اعتمادی بی نهایت، در طبق اخلاص نهاده و تقدیم پیشتازان نسل انقلاب! مینمایند تا بتوانند هرچه زودتر به عدالت و یگانگی دست یابند.
در میسر پر فراز و نشیب گذر از تنگه های راه ، تنفر و مرگ و نیستی را به عاشقان رهائی دوپینگ میکنند تا برای رساندن رهبر به کرسی قدرت دیر! نشود.
دراین مسیر حتی بالای سر پیکر بیجان رفیق هم، نباید ایستاد. باید پرید و گذر کرد.باید از چند وچون مرگ رفیق نپرسید. باید تا رسیدن وصیت دوست ، دندان بر جگر گذاشت.فقط در آنجاست که میشود از علائق و خواستهای دوست باخبر شد.
آنجا در آن وصیت نامه که با سر رهبری و دست دوست نوشته شده ، آنچه را که به صلاح سازمان است میشود خواند مادر عزیزم
امروز آسمان خیالم ابریتر از هر روز است. امروز من به یاد همه مردان و زنانیکه اعتمادشان به غارت رفته است و خونشان دریک جام بلورین به رهبری تقدیم گشته است ، شمعی روشن میکنم و در کنارتو و همه مادران دردمند دیگرمینشینم و غریبانه میگریم.
امروز من دیگربا رقم و اعدادی که تعداد قربانیان را نشان بدهد بیگانه ام. صحبت از مردان و زنان آرمانگرائیست که برای مبارزه با دشمن ، به خانواده بزرگ مجاهدین! روی آوردند و در دامن خانواده به مسلخ کشیده شده و از درون متلاشی شده و مانند رباطی به بردگی برده شده و به بیگانه فروخته شدند.
صحبت از اعتماد خانوادگیست! از پدر متجاوزیست که بچه هایش را برای رسیدن به قدرت به فروش میگذارد. صحبت از خانواده ایست که فرار اعضای خانواده خود را به دامن اجتماع ، بزرگترین گناه میشمارد.
صحبت از پدری است که نه تنها دختران و پسرانش را بزور در همان خانواده به عقد و ازدواج یکدیگر در میاورد ، بلکه حکم و زمان جدائی را نیز اوست که رقم میزند و حکم میدهد.
در دامن این خانواده ، مرگ و زندگی اعضاء و حتی چگونگی مردن آنان فقط در مسیر جان گرفتن پدر! معنی میدهد و تبیین میشود.
در دامن پرعطوفت! این خانواده، مرگ برای اعضاء شهادت محسوب شده و برای سعادتمندی! روزانه به او پیشنهاد میشود. برای دشمنان و جداشدگان فامیلی! ، نابودی نامیده میشود و در هیچ شرایطی هم تغییر نکرده و به حبس ابد هم تقلیل پیدا نمیکند.
مادر گرامیم
درد و محنتی که تو و پدرانمان میکشند با رقم و عدد نشان داده نمیشود. زخمهای شما روزانه با نمک شسته میشود تا همیشه تازه! بماند.
با چه معیاری میتوان شبهائی راکه مادران و پدرانمان تا صبح خون گریستند اندازه گرفت.از دشمن چه انتظاری ، از دوست! چرا ؟
با چه معیاری میتوان کشتن و سرکوب کردن انگیزه ها و میزان غارت اعتمادهای دزدیده شده خلقی را، محک زد ؟از دشمن چه انتظاری، از دوست چرا ؟
مادر گرامیم
تو پیام آور دردمند اعتمادهای غارت شده مردان و زنان آرمانگرای خلق مائی.
مستیم و سرکوی تو شناسیم با انکه ندانیم ره خانه خود را.