یاران من بیایید، با زخم هایتان و زهر درد خود را در قلب من بچکانید
آرش صامتی پور /اردیبهشت 85
توضیح: این روز ها تشکیلات رجوی برای انحراف کشاندن اعتراضات اعضای مایل به جدایی از حربه ی اینترنتی استفاده می کند. امری که پیش از این رادیو مجاهد و سیمای نفاق عهده دار آن بوده و در یک کلام به سیاه بازی برای سیاه کردن اعضای معترض پرداخته، چنین القا می کنند که اینان یک جان دارند و صد جان را بپای مسعود و مریم می ریزند تا بلکه از این راه آنان را چند صباحی بیشتر بفریبند. اولا در محیط کشنده و یکنواخت زندان اشرف این کار یعنی اخذ مصاحبه خود نوعی تنوع برای افراد دربند محسوب می شود که می توان آن را به دادن اسباب بازی به دست کودکان تشبیه نمود. دوما سازمان با این عمل دست به تخریب چهره فرد در میان جامعه و جداشدگان می زند. در سومین حالت هم زمانی است سازمان سعی می کند تا به نوعی با علنی کردن فرد پل های پشت سر او را خراب نماید.
آنچه در زیر می خوانید، در جواب به مقاله ی منسوب به الهام کیامنش در سایت زندان اشرف تهیه کرده ام. گروه تروریستی با انتشاراین مقاله ضمن دنبال کردن همه ی اهداف بالا قصد داشته است که وی را عمیقا به بازی بگیرد تا بلکه در پاسخ، تبهکاری خود در آمریکا را از زبان ما علنی نماید و آنگاه آنرا به عنوان حربه ای علیه وی استفاده نماید. مکرو و مکرا… و ا… خیر الماکرین. توضیح بیشتر در این مورد را به زمان آزادی الهام واگذار می کنم.
عکس الهام در سایت زندان اشرف و پیام مشتاقانه ی او به آزادی و رهایی درج شده و چه خوب که در قبال اعتراض های او وادار شدند اینگونه مفتضح پا بر روی همه ی بافته های بیمارگونه و واگویه های مشمئزکننده ی خود بگذارند. ضمن انتشار حرفهایی که ما پیام آن را خوب درک کرده ایم، حداقل عکسی از ایشان را منتشر کنند که قلب همه ی دوستانش و خانواده ی خوب و مهربان او در ایران و ابوظبی و برادرش آرمان در لندن را شاد کند. به او اطمینان می دهیم که به قول خود وفا کنیم. ما و سایر دوستانمان برای آزادی و رهایی شما استوار خواهد بود.
از آنجا که می دانیم بسیاری از خوانندگان این نامه مشتاق شنیدن و دانستن حرفهای بیشتری از ما و ایشان هستند، به اختصار به شرح کوتاهی در خصوص معرفی وی پرداخته و از این طریق دست یاری بسوی همه ی آزاد اندیشان دراز می کنیم.
من والهام در سال 76 در ویرجینیا با هم آشنا شدیم. خیلی زود و با شکل گرفتن انجمن دانشجویان ایرانی در کالج ما الهام به ریاست این انجمن انتخاب شد. این دختر فعال و پر انرژی مدتی سکاندار تلاش برای معرفی فرهنگ ایرانی و مبارزه برای احقاق حقوق همه ی ایرانیان در کالج ما بود.
متاسفانه از آنجا که پیشتر از این، فریبکار بزرگ میهنمان آقای رجوی ، مادر و پدر و جمعی دیگر از بستگان الهام کیامنش را ربوده و در حصر بی سرانجام خویش به بازی گرفته بود، این دختر مهربان و پر جنب و جوش را نیز به بهانه ی دیدار پدر و مادر فریفت و همراه جمعی دیگر از قربانیان دیروز و امروز و فردا به مسلخ عشق و ایمان و اعتقاد یعنی زندان اشرف اعزام نمود.
یکی از این قربانیان من بودم.
شرح این قصه را به مجالی دیگر وا می گذارم و به خود الهام می پردازم.
من قویا معتقدم که این نامه و همه ی نامه هایی از این دست که سازمان از زبان اعضا منتشر می کند، درخواست کمک الهام کیامنش ها برای رهایی از چنگال رجوی خبیث است که علی رغم تلاش دستگاه تبلیغاتی خود فریب فرقه، در جای جای آن شوق رهایی و آزادی را فریاد می زنند.
می خواهم به اطلاع برسانم که طبق اطلاعات موثق الهام کیامنش همراه با جمعی دیگر از دوستانش که بدلایل واضح از بردن نام آنان معذورم، در زمره ی اعضای معترض و قویا مایل به جدایی از فرقه ی رجوی بوده و هستند. شاهدانی که از نزدیک با آنان آشنا بوده اند نظیر روناک دشتی و اخیرا نیز مرضیه قرصی نیز بر این مدعا صحه گذارده اند.
من از ابتدا نیز بر این باور بودم که روحیات و خصوصیات اخلاقی قریب به اتفاق فرزندان اعضای مجاهدین که بزور به عراق برده شده اند، مخالف زندگی فرقه ای و انسان- ماشینی است که رجوی پیروان خود را به آن وا می دارد. فقط منتظر بودم که این زخم سر بگشاید و الهام و الهام ها روبروی اسیرکنندگان رجوی صفت به ایستند و اینک فریاد کمک خواستن آنان را از لابلای حرفهایشان شنیده ام که سانسورچی ها و ممیزان رجوی ها نتوانسته اند این کد های واضح و آشکار را دریابند.
حرفهای الهام از مجیز گویی های مشمئز کننده ی منافق گونه خالی است و تنها در چند جای آن اثر و ردپای قلم پریشان باند تروریستی به چشم می خورد. باقی آن آمال و آرزو های یک جوان موفق اما اسیر ایرانی در چنگال بقایای حزب بعث عراق و حرامیان صدام است. ضمن اینکه تشکیلات بطور سیستماتیک مشکلات و درگیری های هر فرد با دادگاه تفتیش عقاید درون تشکیلاتی بنام عملیات جاری و سایر مباحث آموزشی فرقه ای را از زبان همان فرد بصورت وارونه منتشر می کند. یعنی یک نیروی مخالف نشست های فرقه ای را موظف می کنند در دفاع از آن قلم بزند! مثلا در این مقاله مسخره بازی جدید”ستاره شدن” بر ملا شده است.
از کلیه ی خواهران و برادران همدرد که به نوعی به الهام و هریک از فرزندان اعضای مجاهدین که اینک در زندان اشرف اسیر رجوی هستند دسترسی داشته و یا خواهند داشت خواهشمندم به آنان اعلام نمایند که در صورت خروج از اشرف و تماس با انجمن نجات از هیچ کمکی نسبت به آنان برای رسیدن به خانواده هایشان در ایران و هرجای دنیا دریغ نخواهیم نمود. کافی است آنان خود را به کمپ برسانند و از آن نقطه به بعد دنیای آزاد و بری از آموزه های مزدوران صدام لبخند خود را به ایشان هدیه خواهد داد.
چندی پیش مطلع شدم که متعاقب اعتراض ها و سرپیچی الهام از دستورات سرکردگان، وی با پای شکسته و گچ گرفته شده در داخل قرارگاه رویت شده است.
من گرچه مدتی است که بدلیل پرداختن به زندگی خانوادگی، اشتغال به تحصیل و ضمنا بی ارزش یافتن موضوع گروه تروریستی رجوی صرفا به مسائل خودم پرداخته ام، به دليل پيوند عميق عاطفي و علاقه ي برادرانه به الهام و آرمان كيامنش، و همچنین سایر جوانان کم سن و سال اسیر در اشرف، به مجاهدین هشدار می دهم هرگونه تلاش برای به ویرانی کشاندن و آزار این بچه ها و سایرین را با همه ی توانم پاسخی بجا و در خور خواهم داد. پاسخی کوبنده و ویرانگر از آن نوع که بار دیگر فالانژهای رجوی را با پیت بنزین روانه ی خیابان کند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…
آرش صامتی پور
اردیبهشت 85
حتی در گورستان تهی از امید در قرارگاه اشرف، چشمان این زیباترین دختر ایران زمین، برق زندگی و شوق را فریاد می زند.