یاد داشتی از 6 شهریور مجاهدین
علی قشقاوی
امروزه همه انسانها با اقدامات خشونت بارمخالفند. طبعیی است مردم با آندسته از کسانی که در این راستا حرکت میکنند، احساس دوستی نمیکنند. سازمان مجاهدین بعد از به بن بست رسیدن اقدامات مسلحانه در ایران، به این جمع بندی می رسد که سر دسته های این گروه را به فرانسه فراری دهد. در سالهای بعد از فرار آقای مسعود رجوی و سران سازمان مجاهدین از ایران به فرانسه، عملا سازمان با فضای مواجه شد که زیاد با خلق و خوی خشونت گرایی آنها سازگار نبود. در آن فضای اکتیو سیاسی فرانسه، ابتدا سازمان وانمود کرد که یک جریان سیاسی است و در پی تدارک فضای سیاسی برای کار سیاسی در دراز مدت تحت نام مبارزه با رژیم ایران است که با این بهانه تلاش کرد با دیگر فعالان سیاسی همراه شود.(اینکه سازمان در آن مقطع تعدادی از شخصیتهای آن روز را برای کوتاه مدت در جریان کار با خود همراه کرد، بحث دیگر است.)
برای خیلیها در ابهام بودن چهره سازمان، یکی از دلایل طرد شدن سازمان از طرف آنهایی بود که در کوتاه مدت هم؛ قادر به همکاری با این گروه نبودند. در آن مقطع سازمان مجاهدین در پاسخ به اینکه چرا دیگران با آنها احساس همکاری ندارند، در اوج توهم میگفت: چون محور اصلی مبارزه ما هستیم بنابراین این ما هستیم که خط و خطوط دیگران را تعین میکنیم. ولی بعد از مدتی سازمان به یقین رسید که در خارج کشور نمی شود ادی سیاسی را در آورد ولی کار غیر سیاسی انجام داد. سازمان در آن مقطع به ناچار مجبور به تصمیم برای فرار از فضای سیاسی خارج کشور شد که هیج جا را بهتر از عراق برای خود پیدا نکرده بود. به نگاه کوتاه بینانه سازمان؛ ایران در حال جنگ با عراق بود و عراق نیازمند به یک چنین ستون 5 برای خود است. رجوی با این طمع با تمام دار و دسته خود وارد خاک عراق برای اقدامات مسلحانه برعلیه ایران شد.
رجوی فرانسه را طوری برای رفتن به عراق ترک کرد که در تحلیل خود گفت یا صدام یا هیچ.
در این راستا رجوی با تمام توان با دشمن و متجاوز به خاک وطن دست همکاری داد. صدام حسین در آن مقطع برای استفاده از چنین گروه ضد ایرانی آن را تحت حمایت های مالی و نظامی و سیاسی قرار داد تا جایی که حتی کنترل داخلی سازمان را برای در دست داشتن هر چه بیشتر این سازمان در دست گرفت که با توجه به استعدادی که رجوی و سازمان او از خود نشان دادند، مورد پسند صدام و حزب بعث او واقع شدند. خصوصا که سازمان مجاهدین به لحاظ ایدئولوژیک و تشکیلاتی وجوه اشتراک زیادی با سیستم حزب بعث در خود داشت که این امر در آن مقطع برای کمتر کسی آشکار بود که بعد ها با گذشت زمان این موضوع برای دیگر اعضای سازمان در داخل و برای حتی هواداران آن در خارج از سازمان مشخص گردید که باعث پشیمانی آنانی شد که سالیان با این سازمان همکاری داشتند.
این اقدامات هم هیچ دردی از رجوی دوا نکرد.
اما بعد از گذشت چند سال رجوی عملا درگیر فاز جدیدی در حیات سازمانی خود شد. رجوی سخت درگیر خشونت بود که بعد از گذشت سالها تجربه خشونت در عراق؛ کاملا فهمید در خارج کشور و مجامع سیاسی به فراموشی سپرده شد. رجوی برای جبران فرمالیستی این کمبود دو باره هوای کار سیاسی در خارج کشور را میکند اما این بار با حیله های جدید و با هوا کردن ریئس جمهور خود ساخته و یک شبه.
واقعیت این بود که رجوی برای معرفی دوباره خود به خارج کشور نیازمند به برگی و یا کارتی برای بازی بود. در آن مقطع رجوی در 6 شهریور سال 1372 در جریان بحث های میان دوره ای باصطلاح شورای ملی مقاومت ناگهان مریم عضدانلو را بعنوان ریئس جمهور خود معرفی می کنند و بلافاصله او را برای اقدامات سیاسی به خارج کشور روانه می کند و در بعضی از کشورهای اروپایی دفاتری بنام دفاتر ریئس جمهوری دائر میکنند که به سرعت این دفاتر بدلیل عدم قدرت پاسخ گویی به فضای سیاسی حاکم در خارج کشور و خواسته های ایرانیان، بسته می شود در مواردی هم نامشان را به دفتر سازمان تغیر اسم دادند. اینجا بود که سازمان متوجه می شود آدم های خارج کشور همان آدمهای هستند که قبلا آنها را تجربه کرده است و سازمان به خوبی میفهمد که ایرانی ها هم همان ایرانی های بودند، که بر خلاف تصورشان فهیم و به مسائل سیاسی روز آشناهی دارند.
سازمان بعد از مواجه شدن با بی محلی های هموطنان در خارج کشور نسبت به ریئس جمهور خود ساخته و به حرف های او، مجددا در تاریخ 18 آذر 75 سازمان مجبور میشود که او را از خارج کشور به اصل خودش یعنی به عراق برگرداند. چرا که با رفتن مریم عضدانلو به خارج کشور به هیچ یک از شعارهای سازمان که در واقع برای تغیر دادن بقول سازمان فضای یخ زده خارج کشور به نفع سازمان، عملی نشد. بلکه در یک مقطع سازمان متوجه شد که ریئس جمهور خود ساخته در حال مغلوب فضای باز خارج کشور می شود، این جا بود که سازمان ناگهان تصمیم گرفت به صورت غیر مترقبه او را به اصل خود به خانه صدام عودت دهد و در توجیه این عمل، آقای رجوی در نشستهای مختلف آن را یک حرکت نادر و زیرکانه سیاسی برای افراد تا خرخره در ابهام توجیه کرد.
در حالی که در همان روزها اکثر خبرگزاری ها این حرکت سئوال برانگیز سازمان را سوخته شدن ریئس جمهور خود ساخته و پایان حیات سیاسی خانم مریم عضدانلو ارزیابی کردند و این کار سازمان را در واقع خود زنی نامیدند.
رجوی که خود در توجیه شکست های سازمان و وارونه جلوه دادن آن مهارت داشت، با دست پاچگی تمام وارد صحنه شد. او خود به خوبی از سوخته شدن کامل ریئس جمهور خود با خبر بود. او در نشستهای توجیهی حرف های واقع بینانه رسانه ها و خارجه کشوریها را نتیجه توطئه های رژیم ایران می دانست. اینجا بود که در کار سیاسی رجوی نه فقط یک بار بلکه بارها شکست را آزموده و طمع تلخ آن را چشیده بود. بخصوص بعد از انقلاب ضد سلطنتی در هر مقطع و در هر سر فصل بدلیل منطبق نبودن سازمان با واقعیت های روز وادار به شکست میشد که سازمان آن را تحت نام استفاده از فرصت و زندگی در شکاف برای دیگران توجیه می کرد. آخرین حرکت اجباری سازمان فرستادن و یا بهتر بگویم فرار مجدد رئیس جمهور خود ساخته بعد از حمله نیروهای ائتلاف، به فرانسه بود که بعد از مدتی توسط نیروهای امنیتی فرانسه به همراه تعداد زیادی از نفرات سازمان بعنوان تررویست دستگیر می شوند و به دنبال آن تا این که از طرف نیروهای آمریکایی در عراق خلع سلاح شدند و تا جایی که بعنوان اسیران جنگی و طبق بند 4 کنوانسیون ژنو پذیرفته شدند.
اما امروز سازمان مجاهدین در فضای گیر کرده است که در شرایط فعلی در عراق نه راه پس و نه راه پیش را برای خود متصور می بیند در این میان سازمان مجاهدین تنها راه را در تبلیغ و ستودن اشتباهات و بخصوص خشونت های که مرتکب شدند می بیند تا گذشته خود را توجیه کنند چون مجاهدین خوب فهمیدند جاده فقط برای آنها یک طرفه است. خصوصا که بعد از سرنگونی صدام همگان بخوبی فهمیدند که در آن سالها در آن پادگان اشرف تحت نام مبارزه چه می گذشت. درست در همان سالها سازمان در خارج کشور دائما شعار مبارزه و حقوق بشر را سر می داد ولی بلافاصله بعد از سرنگونی صدام می بینیم که دسته های 200 و 300 نفری از همان پادگان موسوم به اشرف به نیروی های آمریکایی پناهنده می شوند و تقاضای جدایی از این سازمان را دارند.
این ارقام جدایی از سازمان، نشان از آن دارد که در دوران حکومت صدام حسین افراد مخالف سازمان در درون تشکیلات به زور در زیر زندان و شکنجه نگهداری میشدند ولی مریم عضدانلو تحت نام حقوق انسان ادعای مبارزه را داشت. این در حالی بود که زندانهای عراق و سازمان در همان عراق پر از افراد مخالف بودند. این موضوع رسوایی بزرگی برای سازمان درست کرد که سازمان مجاهدین هیچ وقت قادر نخواهد بود از دست این همه شاکیان خصوصی در هر حالتش خلاصی یابد.
به راستی آیا رجوی بخاطر تبرئه کردن جنایات خود، به صدام و به برگشتن صدام امیدوار است که هنوز سنگ آن و هوا داران آن را به سینه میزند؟