به بهانه سالروز تاسيس سازمان مجاهدين خلق
علي اکبر راستگو، هشتم سپتامبر 2006
پانزدهم شهريور هر سال يادآور سالروز تأسيس سازمان مجاهدين خلق در سال 1344 توسط سه تن از بنيان گزاران، محمد حنيف نژاد، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان است.
41 سال پيش سازمان مجاهدين با شعار مبارزه مسلحانه برعليه نظام حکومتي وقت پاگرفت. محرک اصلي سازمان در استنتاج مبارزه مسلحانه، سرکوب تظاهرات 15 خرداد42 توسط رژيم شاه و نيز بي ثمر بودن مبارزات گذشته ونهايتا فراگيری جنبش های مسلحانه وفرهنگ استفاده از سلاح در منطقه وجهان بود. يعني گفتمان جنبش ها در فلسطين، آمريکای جنوبي، الجزاير وغيره استفاده از سلاح برای برخورد با رژيم های مستبد بود.
بنيان گزاران سازمان در ابتدا شش سال را مصروف سازماندهي، جذب نيرو و کسب آموزشهای نظامي کردند. در سال 1350 در يک يورش ساواک نزديک به 90 درصد افراد سازمان بدون اينکه حتي يک تير شليک کنند، دستگير شدند وبجز چند نفر که اعدام شدند، بقيه منجمله مسعودرجوی تا انقلاب بهمن 1357 در زندان های شاه به سربردند واين خميرمايه گذشته قهرمانانه ای!! شد که سازمان از آن بعد ازانقلاب حداکثر استفاده را برد.
به دليل شور والتهاب حاکم بر دوران بعد از انقلاب، خيل گسترده ای ازجوانان، زنان، دانشجويان ودانش آموزان از اين سازمان حمايت کردند. در اين سال ها محور اصلي خط مشي سازمان مجاهدين، چانه زدن برای گرفتن سهمي از قدرت وشرکت در هرم حکومتي بود. مسعود رجوی در عين اين که برای آيت الله خميني و ياران او در راس هرم قدرت حکومت اسلامي، نمايش قدرت ميداد، زيرکانه هم با بخشي از اين افراد از جمله علي اکبر رفسنجاني، احمد خميني و بخصوص با محمد حسين بهشتي برای دريافت سهمي از قدرت چانه مي زد. بهشتي در آ نزمان حتي پست شهرداری تهران را که پستي نظير وزارت است به مسعود رجوی پيشنهاد کرد که مورد موافقت واقع نشد. وی خيلي بيشتر از اين مي خواست.
دعوا بر سر قدرت عاقبت سازمان را به رودررويي مستقيم با حاکميت کشاند. سازمان غره از گسترش کمي که بيشتر ناشي از ناآگاهي از ماهيت سازمان و اختلاف با اسلام سنتي رايج بود، برای براندازی حکومت اسلامي از طريق مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 60 خيز برداشت. در اين روز کادرهای سازمان به خيابان ها ريختند و مردم را به سرنگوني حکومت دعوت کردند. ولي مردم وقعي به پيشنهاد آنها نگذاشته ودر خانه هايشان ماندند. افراد سازمان دستگير شده و به جوخه های اعدام سپرده شدند. رهبران اصلي سازمان فرار را برقرار ترجيح داده وبه خارج ازکشور آمدند.
در خارج از کشور مجاهدين ادامه به فعاليت بر عليه جمهوری اسلامي دادند. در تيرماه 60 شورای ملي مقاومت توسط مجاهدين و آقای بني صدر در فرانسه اعلام موجوديت کرد. به اين شورا چند گروه تک نفره و چند شخصيت سياسي نيز اضافه شدند. اما اين ائتلاف نيز پس از چندی ازهم پاشيد و اعضای شورا به نشانه اعتراض به خودکامگي و خودمحوری مجاهدين يکي پس از ديگری از آن جداشدند. اکنون از شورا فقط نامي باقي مانده که مجاهدين برای مصارف خارج کشوری و بند وبست ها آنرا خرج مي کنند.
مجاهدين در خارج کشور با تجربه 30 خرداد، بحث انقلاب توسط توده مردم را رهاکرده و به مشي «انقلاب از بالا» روی آوردند. سردمدار وتئوريسن اين مشي شخص مسعود رجوی بود. طبق اين مشي سازمان ميبايستي بطور کامل تبديل به يک فرقه مي شد و ضوابط وروابط فرقه ای در تمامي ساختار سازمان جاری مي گشت. ولي مجاهدين چگونه به يک فرقه تبديل مي شدند؟ اهرم اصلي برای اين تبديل، «انقلاب ايدئولوژيک» رجوی در سال 1364 بود. در اين «انقلاب» مسعودرجوی با مريم عضدانلو، همسر مهدی ابريشمچي، دستيار مورد اعتمادش ازدواج کرد ووی را به همرديفي خودش در رهبری سازمان ارتقاء داد.
منظور مجاهدين از «انقلاب از بالا» کمک گرفتن از صدام حسين برای سرنگوني حکومت جمهوری اسلامي بود. صدام در آن زمان از نظرايرانيان چهره منفوری بود چراکه به خاک ايران حمله کرده و در بمباران شهرها و روستاها عده زيادی از ايرانيان بيگناه را به خاک وخون کشيده بود. تماس وهمکاری با صدام تنش زيادی در بدنه سازمان ايجاد مي کرد. با انجام انقلاب ايدئولوژيک افراد سازمان در معرض تصفيه قرارگرفتند. در واقع انقلاب ايدئولوژيک محکي بود تا اعضای سازمان را مورد آزمايش قرارداده و سرسپرده ترين و وفادارترين آن ها را جدا بکنند. صد ها عضو قديمي به اين ترتيب از سازمان جداشدند. بعد نيز ملاقات طارق عزيز با مسعود رجوی در پاريس جشن گرفته شد و يکسال بعد وقتي سازمان تصميم به تشکيل ارتش درخاک عراق عراق با کمک صدام حسين گرفت، با واکنش جدی در داخل سازمان مواجه نشد چرا که کارکرد های فرقه در داخل سازمان بخوبي عمل ميکرد.
با پايان گرفتن مرحله اول انقلاب ايدئولوژيک واستقرار نظامي سازمان در خاک عراق، مراحل بعدی اين «انقلاب» به سرعت انجام گرفتند.
مرحله دوم انقلاب ايدئولوژيک «انقلاب سکس» نام داشت که در طي آن همه افراد متاهل سازمان بدستور مسعود رجوی از هم طلاق گرفتند. رجوی مدعي بود که افراد بيش از حد به خانواده هايشان وابستگي دارند و اين يک تهديد برای سازمان است. افراد بايد فقط به رهبرفکر کنند و قلب هايشان فقط برای رهبر بايد بطپد.
در ادامه مراحل بعدی «انقلاب ايدئولوژيک» که طي ساليان متمادی انجام پذيرفت، سازمان بطور کامل در قالب يک فرقه مذهبي فرورفت. فرقه ای که دارای يک رهبر بدون اشتباه ومقدس مي باشد. که اين رهبر فقط در مقابل خدا مسئول است. ساختار فرقه از نوع اليگارشي و بدون چون وچرا مي باشد. افراد فرقه اجازه حتي خواب ديدن خارج از دستورات را ندارند. افراد سازمان هر لحظه که رهبر اراده کند بايد خودشان را آتش بزنند. البته کارکرد های دروني و بيروني فرقه مجاهدين نظير ديگر فرقه ها ميباشد که در جوامع بشری هرکدام مشغول به فعاليت هستند ولي آنچه که مجاهدين را از ديگر فرقه ها متمايز ميکند، مزدوری آنهاست. تاريخ مجاهدين در اين زمينه پر از خيانت است. اين سازمان برای مسکو جاسوسي کرده است. ولاديميرکوزيشکين، رئيس اسبق ک.گ.ب. در تهران، در خاطرات خود اعتراف مي کند که مجاهدين منبع اطلاعاتي ک.گ.ب بوده اند. حدود 20 سال، مجاهدين ارتش فرعي صدام حسين بودند، واز هنگام سقوط ديکتاتور عراق آنها هرکاری انجام دادند تا خودشان را برای فرماندهان آمريکايي جديد عراق عزيز کنند.
به برکت «انقلابات ايدئولوژيک» سازمان مجاهدين اکنون به يک «سازمان فرقه ای –اطلاعاتي» تبديل شده که تمام فعاليتهای ديپلماسي، سياسي و اجتماعي آن منوط به کسب خبر و فروش آن به طالبين ميباشد. پايه کجي که مسعود رجوی گذاشته و همسرش مريم با قدرت تمام آن را اجرا مي کند، در حقيقت نتيجه همان دوری از مردم و آرمان هايي است که بنيان گزاران سازمان با نثار خون خود بر صحت آن پافشاری کرده اند.
امروزه سازمان با کوهي از مشکلات که تنها باعث و باني آنها عملکرد غلط رهبری ميباشد، روبروست.
1- درج نام سازمان در ليست گروه های تروريستي کشورهای غربي، «نه» بزرگ جامعه غربي به حکومتي از نوع مجاهدين در ايران است.
2- سازمان بعد از فرار مسعود رجوی از ايران، عملا با جامعه ومردم ايران خداحافظي کرد وبا توجه به تز «انقلاب ازبالا» با کمک تسليحاتي ومالي صدام حسين به همين مردم در سال 1367 حمله نظامي کرد وبسياری از آنهارا کشت. در جامعه ايران از مسعود رجوی و مجاهدين با خيانت و زشتي نام برده مي شود.
3- مخفي شدن مسعود رجوی بعد از سقوط صدام، خاطره فرار وی از ايران در سال 1360 را تداعي مي کند. انگار در سازمان مجاهدين سنت است که رهبران در شرايط نامساعد فرار را بر قرار ترجيح مي دهند تا آب ها از آسياب بيافتد.
4- در پي دستگيری مريم رجوی و 160 تن از مسئولان سازمان توسط پليس فرانسه در سال 2003، عملا فعاليت های سازمان در اروپا بطور محسوسي محدود شده و ميرود تا بعد از آخرين استفاده اطلاعاتي و مترسکي در مقابل جمهوری اسلامي، سياست براندازی حکومت و مبارزه مسلحانه را رسما کنار گذاشته و با شعار «فروپاشي مسالمت اميز» مشغول کار سياسي بروال ديگر سازمان ها شوند. در غير اينصورت اخراج و يا محدديت های ديگر آن ها را تهديد ميکند.
5- وضعيت حقوقي سازمان در عراق نيز که ارتش آزاديبخش آن حدود سه سال است خلع سلاح شده و اميدی برای فعاليت مجدد آن در راستای حمله به ايران ديده نمي شود، بنظر مي رسد که تعيين تکليف مي شود. دولت جديد عراق به اعتقاد برخي از رسانه ها تصميم دارد که قرارگاه اشرف را به ارتش عراق بازگرداند و مجاهدين را از آنجا اخراج کند. در اين مابين افراد سازمان که به بهانه آزادی ايران به آنجا آورده شده اند، مورد بي مهری همه جانبه قرار گرفته اند. خارج از موضع دولت عراق، هيچ کشور غربي که در آنها قوانين پناهندگي وجوددارد، مايل به پذيرش اين افراد نيستند. سازمان ملل نيز که امکان جا ومکان ندارد. ديگر کشور ها نيز آنهارا نمي خواهند. تنها کشوری که مايل به پذيرش آنها ميباشد، جمهوری اسلامي مي باشد. طنز تاريخ را ببينيد که حکومتي به افراد براندازش امان ميدهد. البته اين امکان آخری از همه محتمل تر است و سازمان به اين موضوع اذعان دارد. در همين رابطه گزارشات موثقي دراختيار است که سازمان در تدارک انتقال افراد کادر بالای خود از اشرف به اروپا مي باشد. اين کار درتاريخ چهل ساله سازمان سنت ديرينه دارد که در مواقع حساس رهبران و مسئولين، فرار را بر قرار ترجيح داده و کادرهای پائين را بدم تيغ مي سپارند. فرار مسعود و ديگر مسئولين طراز اول در سال 60 و همينطور فرار مريم وديگر مسئولين در مقاطع بعدی و مخفي شدن مسعود از جمله اين اقدامات فداکارانه!! است. اينبار نيز فرماندهان و مسئولين سازمان از اشرف مي گريزندو به اروپا مي آيند ولي اينبار دنيا، دنيای ديگری است و اروپای ضد تروريست مجالي به اين گونه تروريست ها نخواهد داد. دادگاه های ضد تروريستي اروپا منتظر آن ها هستند