خاطرات حسن زرجینی در مورد نقض آزادی های فردی در فرقه
این جانب حسن زرجینی فرزند مسلم هستم. در سال 1359 در تفرش متولد شدم. در سال 1380 برای کاریابی به کشور ترکیه رفتم. آن جا با اعضا سازمان مجاهدین خلق آشنا شدم. به عراق رفتم. 3 سال را در اردوگاه های مختلف مجاهدین در عراق گذراندم و در این سه سال با مشکلات و مسائل عجیبی مواجه شدم که مهم ترین آن ها نقض آزادی های فردی در سازمان بود که برای نمونه بعضی از آن ها را ذکر می کنم:
در داخل اسارت گاه آزادی وجود نداشت و فقط می بایست تصمیمات سازمان عملی می شد. در درون سازمان گوش دادن به اخبار خارج سازمان ممنوع بود، ما حتی یک رادیو دستی نداشتیم.
– در سازمان هیچ کس حق ازدواج ندارد و حتی کسانی که به سازمان می آیند، اگر متأهل باشند باید از هم جدا شوند و دیگر با هم هیچ ارتباطی نداشته باشند.
– در داخل فرقه ارتباط افراد با یکدیگر ممنوع بود و همه ی افراد باید به طور انفرادی زندگی می کردند، اگر دو نفر با هم دیده می شدند، سریع به آن ها تذکر می دادند. اگر هم قرار بود بین افراد مذاکرات و صحبت هایی انجام شود، بایست از الفاظ سازمان استفاده می شد و افراد آزادی کلامی نداشتند.
– سه سالی که داخل سازمان بودم ، هیچ وقت اجازه ی خروج از سازمان را نداشتم و این عذابم می داد که همیشه به اجبار لباس نظامی به تن داشتم. و هر گز حتی برای چند ساعت هم مرخصی نداشتم.
– در مورد مسائلی فکری و سیاسی باید آن چه که سران فرقه دیکته می کردند را می پذیرفتیم و استقلال فکری به طور کامل از اعضا سلب شده بود و حق هیچ گونه اعلام نظر نداشتیم.
– ارتباط تلفنی با بیرون وجود نداشت و هیچ کس نمی توانست با خانواده یا دوستان خود ارتباط برقرار کند.
– افراد سازمان از لحاظ فرهنگی حداقل نمره ی ممکن را داشتند ، چرا که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون سازمان وجود نداشت و فقط فرهنگ سازمانی در افراد رشد می کرد. از همه ی این ها جالب تر این که اگر کسی می خواست از دستورات سازمانی سرپیچی کند یا نسبت به بعضی مسائل اعتراض داشت، در نشست های مختلف مورد توهین و تحقیر قرار می گرفت و اگر باز هم راضی نمی شد تحت بدترین شکنجه های روحی و جسمی قرار می گرفت و در آخر توسط فرقه سر به نیست می شد!