در همین ماه مریم رجوی که از آلبانی اسارتگاه اعضای این سازمان با ترفند معرفی کتاب به فرانسه بازگشته است، برای خالی نبودن عریضه مشتی بازنشسته فرانسوی را گرد خود جمع کرده است تا دل خوش باشد و دولتمران فرانسه را به اتخاذ رفتار هائی متفاوت دعوت کرده است . او که از استراتژی و تاکتیک های سیاست هیچ نمی داند و سالها اعضای سازمان را در تجرد اجباری و مناسبات فرقه ای گرفتار کرده است، انتظار استمالت و حمایت دولتمردان فرانسه، از گروه خشن و تروریستی خود را دارد ، منتظر است که همه او را پس از جنایات بی حد و حصر حقوق بشری در حق اعضای خودش، بعنوان یک رهبر بپذیرند!
مریم مانند دیگر رهبران فرق مختلف، خود را محور عالم می داند و انتظار دارد همه او را مدح کرده و هیچ انتقادی به او و عملکردهای همسر مفقودش نکنند و کوچکترین انتقاد و مطالبات جدا شده ها را وقیحانه به جاسوسی برای رژیم و ارگان های اطلاعاتی اش ربط می دهد. اگر به عملکردهای بعد از سال 1360 سازمان نگاه کنیم، کارنامه ای خشن و تروریستی را از او می بینیم:
سال 60 را سال سرنگونی اعلام کردند و وارد فاز نظامی علیه حکومت حاکم بر ایران شدند، همین منوال ادامه داشت و صدها نفر را به دام مرگ فرستادند، سال 64 با یک طلاق و ازدواج بحث برانگیز ادامه دادند و درادامه در عراق هم پیمان دشمن مردم شده و عملیات های نظامی متعددی را از جبهه دشمن بر علیه مردم خود انجام داده وبیشتر در انزوای سیاسی قرار گرفتند. در ادامه در سال 1365 ارتشی را تشکیل دادند که بازوی نظامی ارتش صدام حسین شد. سال 1367 را سال پایان عملیات های ارتش رجوی می توان نامید، اما کار به اینجا ختم نشد، سال 1370-1369 به کرد کشی در عراق روی آوردند و همزمان با اهرم انقلاب ایدئولوژیک به سرکوب داخلی در فرقه خود در عراق پرداخته و در کنار آنها عملیات های ایذائی هم بر علیه مردم خود انجام می دادند. سپس به زندان سازی و شکنجه و زندان های انفرادی روی آوردند، در سال 1373 با ترفند رفع ابهام دسته دسته اعضای خود را زندانی و شکنجه کردند، افراد مسئله دار و خواهان جدائی را خفه می کردند، باز در سال 1376 عده زیادی را روانه زندان هایشان کرده و به سرکوب داخلی مشغول شدند، همزمان هر سال یا سال آمادگی برای سرنگونی اعلام می شد یا سال سرنگون کردن!
سال های بعد ضمن اعلام اینکه مبارزه طولانی خواهد بود، منتظر بودند که تحولات آنها را به سمت تصدی گری حکومت در ایران سوق بدهد که اینچنین نشد! صدام حسین سرنگون شد، صاحبخانه جدید از راه رسید، مسعود ومریم راه فرار را در پیش گرفته و جان بدر بردند! سلاح ها را تحویل داده و ژست های حقوق بشری یک گروه سیاسی را گرفتند، سوابق نظامی گری ومبارزه با امپریالیسم را نفی و به چاپلوسی و وطن فروشی در آغوش صاحبخانه ی جدید روی آوردند، همه ی اعضاء قرارگاه نشین شده و رهبران خواهان اخذ پناهندگی در عراق و ماندن به هر قیمت درعراق شدند، مریم در فرانسه به جرم پولشوئی و تروریستی دستگیر و زندانی شد ، دستورات فرقه ای امر به آتش زدن انسان های بیگناه داد، در سایه همین جنایت ها مریم موقتا آزاد شد!
اما معادلات باز بر وفق مرادشان نچرخید ودولت جدید عراق حکم به اخراج و مصادره اموال شان داد. مفتضحانه از عراق اخراج و همه ی اموال شان مصادره شد. اعضای بسیار زیادی در همان عراق جدا شده و به ایران یا سایر کشورهای اروپائی رفتند. در سایه خوش خدمتی ها به صاحبخانه جدید به یک کشور فقیر جنوب اروپا اعزام شده و دست به زندان سازی جدید زده و همه را در بهمان شکل قبلی سازماندهی کردند. حدود 400 نفر در همان کشور آلبانی از سازمان جدا شده و در مقابل سازمان صف کشیده و خواستار احقاق حقوق از دست رفته ی خود شدند!
این خلاصه ای از گذشته ننگین و پیش روی سازمان است، اکنون مریم با چه روئی از دولت فرانسه خواهان حمایت است ؟!
او که عدالت و آزادی را در یک جمع دو سه هزارنفری نتوانسته محقق کند، چطور انتظار دارد در حالی که در چنبره ی مشکلات داخلی اش گرفتار است، دیگران از او حمایت کنند؟
اینکه چند سیاست مدار سابق و بازنشسته مثل شهرداران پیشین که دوران کهولت و بازنشستگی خود را طی می کنند ومحتاج پول و دلار! در مدح او سخن بگویند که نشد سیاست .
سایت های سازمان در خبری چنین اعلام کردند:
” پنجشنبه ۱۶ آبان گروهی از منتخبان و شخصیتهای فرانسوی در یک گردهمایی در اوسوراواز با حضور رئیس جمهور برگزیده مقاومت شرکت کردند. (با حضور منتخبین فرانسه) !
این منتخبین لیستی است کمتر از تعداد انگشتان دست، که همه در آن جلسه چرت زده و منتظر تمام شدنش بودند تا هدایای نقدی مریم را گرفته واز اورسورواز که یک قلعه ی محصور است ، فرار کنند!
مریم هم چنین می گفت:
” پایداری درخشان سه هزار مجاهد اشرفی، الهامبخش است . در مقابل بنبست دیپلماتیک با رژيم آخوندی، فرانسه باید رفتاری متفاوت اتخاذ کند و در کنار مردم و مقاومت ایران قرار بگیرد”!!!
اولا سه هزار نیست و کمتر از دوهزار نفر در اردوگاه مانز در اسارت هستند و متاسفانه همه دوران بازنشستگی خود را طی می کنند که قابل افتخار نیست! ثانیا کجای این اسارت پوشکی ! الهامبخش است؟
مریم ابلهانه سرش را توی برف کرده و همینطوربرای خودش وراجی می کند! رفتار متفاوت فرانسه شاید امروز خطرناکتر از قضیه ی 17 ژوئن و دستگیری مریم باشد!
سرتاپای مریم را وحشتی خانمان سوز فرا گرفته و دایم در این وحشت منتظر روزی است که روند جداشدن و ریزش در آلبانی به نقطه ای برسد که آنجا هم از هم پاشیده و او تنها بماند! این واقعیت های در پس پرده هم ، او را دچار افسردگی و دپرس های روانی کرده و به زور خودش را سرپا نگه داشته است و هر از چندی لبخند های شیطانی می زند. اما این تشبثات و ژست های فرقه ای هرگز نخواهد توانست که او را از باتلاق آلبانی به ساحل امن و نجات برساند.این روند فرسایشی ادامه خواهد داشت تا مریم هم پیش همسر مرحومش رفته و همه از دست این فرقه خلاص شوند …
فرید