مگر خانواده هایی که به اشرف آمدند جزو خلق نبودند؟!

محمد حسین توتونچیان مزدبگیر رجوی ، با نوشته ای که همه نقل قول است ، در دو سطر آخر که نوشتنش از عهده ی هر بچه ی دبستانی هم برمی آید، نوشته است :
“سرنوشت مردم آزادی و سرنوشت رژیم فروپاشی و اضمحلال کامل است .هر کس به این حقیقت درخشان شک کند توان مبارزاتی و قدرت بر اندازی خود را رایگان به رژیم باخته و از صف مردم جدا افتاده است .”
اینکه سرنوشت خلق ها ، در نهایت آزادی و رهائی از بند ستمکاران است ، هیچ شکی نیست و ما جداشدگان بر این حقیقت بارها مهر زدیم و با جدائی خود از چنگال رجوی ، ثابت کردیم که آزادی حق ما بود که سالیان رجوی از ما سلب کرده بود.
اما سرنوشت آل رجوی هم ، همان بود که در اشرف و لیبرتی عراق بر سرش آمد، مردم عراق طومار چندین سال سرکوب این فرقه در همدستی با صدام حسین دیکتاتور عراق را بخوبی پیچیدند و خانواده ها نیز بر عدم مشروعیت سران این فرقه مهر تائید زدند، اگر این نوچه ی رجوی در عراق بود و برخورد سازمان با خانواده ها را می دید، هرگز چنین از ” توان مبارزاتی ” و ” قدرت براندازی” سازمان دفاع نمی کرد. توان مبارزاتی و قدرت شما در پرتاب سنگ و کلوخ وتراشه های آهنی به سوی مادران و پدران پیر و سالخورده و ناتوان در اطراف اشرف بود، که گناهی جز درخواست دیدار عزیزانشان نداشتند، و “توان” شما بخوبی و به روشنی بر همگان واضح شد.
راستی مردم مگر جز آن خانواده هائی بودند که به اطراف اشرف آمده بودند؟ اگر آن مردان وزنان پیر که اکنون بعضی از آنها در فراق فرزندانشان دق مرگ شدند، از “خلق قهرمان ” نبودند؟ آیا شما خود را در صف مردم می بینید؟
شما آنروز ثابت کردید که در نامردی و ناجوانمردی، شهره ی آفاق هستید! آن برگ ننگین که در تاریخ نمونه ی دیگری ندارد، را شما خلق کردید: پدر و مادرها با تن زخمی و خونین از کنار اشرف برمی گشتند!
اما مادران و پدران چه می کردند؟
آنها سنگ هائی را که از آنطرف سیم خاردار در راستای ” توان مبارزاتی” دوستان شما پرتاب می کردند، را برداشته ، بر آن بوسه زده و به سینه هایشان می فشردند!
این هم برخورد خانواده ها، به تهاجم وحشیانه ی دوستان شما بود!
الان با چه روئی از توان مبارزاتی و قدرت براندازی صحبت می کنید؟ شما توان نگه داشتن بند تنبان خود را هم درعراق نداشتید، با لگد و تی پا ، از عراق بیرون انداخته شدید، اکنون هم که عمر و جوانی ، تعدادی ازجوانان صادق و فداکار این میهن را در اردوگاههای مرگ خود ، تباه کردید و آن توان ناچیز خود را هم از دست دادید!
نکند که به نوکری بیگانگان ، افتخار کرده و می نازید؟ کدام پل پشت سر خود را سالم نگه داشتید که امروز از آن پل بتوانید به عقب برگردید؟
شما به خانواده ها ، به جداشده ها ، به اعضای کنونی خود و حتی به خودتان هم رحم نکرده و نمی کنید!
اگر مردم در راستای احقاق حقوق خود به خیابان آمده و اعتراض می کنند، آن هم به شما ربط ندارد.رهبر شما که مریم خانم باشد در نوشته و سخنرانی خود از ” شهر بهارستان ” و شورش های آن می گوید ، در حالیکه در ایران چنین شهری ابدا وجود ندارد! شما آنقدر از مردم و کشور خود دور افتاده و فاصله گرفتید که همه چیز را فراموش کردید! شما هم دست کمی از مادام پیر و سرطانی خود ندارید، البته این هم از اثرات دستگاه مغزشوئی شوهر این مادامࣲ از فرانسه رانده شده و آلبانی نشین شما است. شما گناهی جز ادامه روند زندگی گوسفندی خود ندارید، عیب امثال شما این است که به گوسفندی خود افتخار هم می کنید…
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا