سی ام دی ماه 1357 یکی دیگر از نقاط عطف سازمان مجاهدین خلق است. به شکل عجیب و جالبی تمام نقاط عطف سازمان با خیانت های مسعود رجوی پیوند خورده اند. مسعود که با خیانت به دوستانش توانسته بود از زیر تیغ اعدام بگریزد پس از آزادی از زندان ساواک در دی ماه 57 با پشت کردن به تمام آرمان ها و مبارزات انقلابی، با خزیدن به دامن امپریالیسم و اذنابش (صدام) خیانت دیگری علیه ملت ایران را رقم زده و عملا خود به طاغوتی متکبر و وحشی تبدیل شد. افرادی که در کنار او برای نیل به آزادی و عدالت از جان خود مایه گذاشته بودند نیز از تیغ خیانت های او در امان نبودند. چه میلیشیای نوجوان و جوان و چه دوستان نزدیکش مانند اشرف و موسی خیابانی و این تنها به دلیل انحراف مسعود از مسیر مبارزه انقلابی به التقاط و قدرت طلبی بود. چه جوان هایی که با شعارهای دروغین مسعود، پای در مسیری گذاشتند که پایان آن جز تباهی و نابودی برایشان به ارمغان نیاورد. زاویه و انحرافی که مسعود از پیش از انقلاب در سازمان ایجاد کرده است امروز چنان زیاد شده است که اگر خود او هم بخواهد دیگر نمی تواند برگردد. اصلا انگار ناف مسعود را با خیانت و نفاق بریده اند. دل پر درد جداشدگان از سازمان، از تزویر و دورویی مسعود شاهدی بر این مدعاست.
چند روز پیش و بعداز سال ها صدای برادر مسعود از ته چاهی که در آن پنهان شده است به گوش رسید. گرچه شغال و گرگ هم شرم دارند از اینکه او را برادر خطاب کنند چه برسد به انسان های شریف و آزاده. ترور ناجوانمردانه شهید قاسم سلیمانی او را دچار توهم کرده است که شاید بتواند از این آب گل آلود ماهی ای بگیرد. اما ذکر چند نکته خالی از لطف نیست:
1- این پیام با دست پاچگی کودکانه ای صادر شده است. بدون آنکه توجهی به تحولات پس از آن و تغییرات زمین بازی شده باشد.
2- پاسخ کوبنده و مقتدرانه ایران به آمریکا به هیچ وجه از موضع انفعالی و ضعف نبود بلکه نشان از قدرت نظامی و سیاسی ایران داشت.همین موضوع پیام مسعود را مضحک تر و او را نادان تر نشان می دهد چرا که او در این پیام کار ایران را تمام دانسته و به نابودی آن دل خوش کرده است.
3- بیش از پیش بر همگان ثابت شد که مسعود هیچ تحلیل دقیق و درستی از وضعیت اجتماعی جامعه ایرانی ندارد. در اغتشاشات و اعتراضات آبان ماه 98 که مجاهدین ادعای رهبری آن را دارند، تعداد بسیار اندکی از جامعه 80 میلیونی ایران به صورت مستقیم حضور داشتند. گرچه بسیاری از مردم نسبت به سیاست های دولت معترض بودند اما روش بیان اعتراض و دنباله روی از اغتشاش گران و تخریب اموال عمومی را قبول نداشتند. اما در تشییع جنازه و مراسمات مربوط به سردار سلیمانی در کل کشور بیش از 30 میلیون نفر به صورت مستقیم حضور پیدا کردند یعنی چیزی حدود 40 درصد افراد جامعه. سردار سلیمانی که مجاهدین برای شهادتش جشن گرفته اند و مسعود از زیر لحاف بیرون آمده است بیشتر مورد توجه مردم ایران است یا مجاهدین خائن؟ چیزی که مشخص است مسعود هنوز نمی خواهد قبول کند در میان جامعه ایرانی هیچ جایگاهی ندارد.
4- خنده های عصبی، صدای لرزان، جملات طولانی که به صورت مقطع بیان می شوند، مکث های طولانی در میانه کلام و به کاربردن کلمات نامانوس دو فرضیه را به ذهن متبادر می کند. اول اینکه این پیام از زبان مسعود صادر نشده است و با بریدن و کنارهم قراردادن فایل صوتی سخنرانی های خسته کننده او و استفاده از نرم افزار های تقلید صدا درست شده است و دوم اینکه مسعود خود این پیام را صادر کرده اما در وضعیت اسفباری از لحاظ روانی، فکری و جسمی به سر می برد. او بیشتر به بیماری روانی می ماند که خیالاتی وهم آلود او را در برگرفته و تنها دوست دارد حرف بزند و چیزهایی بگوید که نه کسی از آنها سر در می آورد و نه مبتنی بر تحلیل های درست و دقیق هستند.
5- او در پیام به تحویل سلح ها توسط ارتش اشاره می کند. ارتش سلاح هایش را تحویل بدهد!!!!!؟؟؟؟؟؟ به چه کسی؟؟؟؟؟ به مردم؟؟؟؟؟ مردم که با ارتش همراه هستند یا شاید توقع دارد ارتش سلاح هایش را به مجاهدین تحویل دهد!!! آنها که هزاران کیلومتر دورتر از خاک ایران در تیرانا در حال پوشک عوض کردن هستند و باید مواظب باشند در حین نشست و برخاست استخوان لگن شان جابجا نشود و تنها کاری که از دستشان بر می آید کلیک های متوالی در فضای سایبری است. اسیرانی گرفتار که برای حرف های مسعود تره هم خورد نمی کنند. اصلا ارتش سلاح هایش را زمین بگذارد که جنایت کارانی مانند مسعود بیایند و دوباره ملت ایران را به خاک و خون بکشند؟
با توجه به نکات یاد شده تنها یک حرف باقی می ماند و آن هم اینکه مسعود بهتر است در این چند صباح آخر عمر قرص هایش را به موقع مصرف کند و انتظار مرگ را بکشد تا شاید از این زندگی فلاکت بار رهایی یابد گرچه برای او رهایی معنا ندارد که در پس این دنیا زندگی فلاکت بارتری در انتظار اوست و او باید تقاص تمام جنایت ها و خیانت هایش را پس بدهد.