مخاطب واکنش های عصبی مجاهدین خلق کیست؟ – قسمت چهارم

در سه قسمت قبل در خصوص حملات هیستریک و عصبی و البته به دور از منطق مجاهدین خلق به انجمن نجات و مدیر عامل آن توضیحاتی را از قول مهندس ابراهیم خدابنده درج نمودیم.

اشاره شد که اخبار فعالیت های خانواده ها در چهارچوب انجمن نجات به داخل اردوگاه فرقه رجوی در آلبانی رسوخ کرده و همین امر موجب واکنش های عصبی سران فرقه برای کنترل نیروهای ناراضی و مسأله دار شده است.

سازمان مجاهدین خلق تلاش می نماید تا خواست برحق خانواده ها برای کسب اطلاع از عزیزانشان در اردوگاه این سازمان در آلبانی را تخطئه نموده و آن را تحت عنوان توطئه تروریستی و اقدامات هدایت شده جمهوری اسلامی رد نماید و به رسمیت نشناسد.

از آنجا که این واکنش های عصبی همچنان با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد، مجدداً خواستار توضیحاتی از جانب مدیرعامل انجمن نجات که در کانون این فعالیت ها قرار گرفته است شدیم. در زیر خلاصه ای از مطالب مطروحه آورده می شود:

واقعیت اینست که انجمن نجات کانون فعالیت ها و خواسته های برحق خانواده های دردمند و رنج کشیده اعضای سازمان مجاهدین خلق می باشد و بدین جهت نقطه امید برای خانواده ها و همچنین برای اعضای ناراضی و مسأله دار در داخل تشکیلات است. همین امر موجب خشم و آشفتگی سران خودکامه فرقه رجوی شده است. به همین دلیل انجمن نجات و مسئولین آن در استان ها مورد تهاجمات هیستریک سران فرقه قرار گرفته اند.

همانطور که اشاره گردید این تهاجمات از آنجا که عجولانه و عصبی صورت می گیرد از چهارچوب منطق خارج شده و بیشتر توهمات و خیالات نویسنده را نشان می دهد. به زعم سران فرقه رجوی اگر مادر کهنسالی بعد از بیش از 30 سال دلتنگی برای دخترش حداقل خواهان شنیدن صدای او باشد “تصمیمات آن در بالاترین ارگان امنیتی رژیم یعنی شورای عالی امنیت ملی گرفته شده است.”، و چنانچه همسری که بیش از 30 سال است به پای شوهرش نشسته و در غیاب او فرزندانش را بزرگ کرده و به جایی رسانده حالا خواستار حداقل تماس او با فرزندانش گردد “توطئه رژیم در ابعاد کلان برای سرکوب و ترور مجاهدین خلق است“.

مختصر آشنایی با فرقه های مخرب کنترل ذهن روشن می سازد که فرقه رجوی به غیر از این، راه دیگری برای حفظ و کنترل نیرو نمی تواند در پیش بگیرد. خانم کاتلین تیلور Kathleen Taylor نویسنده کتاب “مغزشویی: علم کنترل فکر Brainwashing: The Science of Thought Control ” اشاره می کند که مغزشویی پایدار نیست بلکه فرار است و باید تکنیک های آن روزمره روی فرد یا افراد اعمال گردد.

این همان پراتیکی است که در فرقه رجوی با عنوان “نشست های عملیات جاری و غسل” بی وقفه بر روی تمامی اعضا صورت می گیرد و نام علمی آن در مباحث فرقه شناسی و مانیپولاسیون ذهن “فشار همقطاران peer pressure” می باشد. خانم تیلور اشاره می کند که برای آماده سازی فرد بی اطلاع جهت “مغزشویی” باید تمامی عواطف ذاتی در او سرکوب شده و به سمت رهبر فرقه معطوف گردد.

در واقع هویت ذاتی فرد که قابل تغییر و از بین بردن نیست سرکوب و حبس شده و هویت کاذب فرقه ای بر روی آن به صورتی ناپایدار نشانده می شود. تا زمانی که این عواطف سرکوب شوند و تا زمانی که پراتیک های مورد نظر اعمال گردند خاصیت مغزشویی و کنترل فکر هم باقی می ماند. اما اگر جایی عواطف سربرآورند و هویت ذاتی منفذی به بیرون باز کند دیر یا زود هویت کاذب فرقه ای را کنار زده و آثار مغزشویی محو می گردد.
دقیقا به همین دلیل رهبران فرقه ای ارتباط اعضای خود با دنیای خارج خصوصاً دوستان و خانواده را ممنوع می کنند و به شدت با آن مقابله می نمایند چون این امر موجب زنده شدن عواطف در فرد و خنثی شدن اثرات مغزشویی می گردد. ممنوع کردن ازدواج در درون فرقه ها و ایجاد تنفر نسبت به خانواده خصوصاً والدین و همسر و فرزندان به این دلیل است که فرقه ها خانواده و ارتباطات خانوادگی را باطل السحر جادوی فرقه ای خود می دانند و لذا به شدت از آن می هراسند.

اصلی ترین شاخص تمیز دادن ارگان های مشروع و مردمی از ارگان های فرقه ای نحوه برخورد آنان با ارزش های خانوادگی است. یک سازمان یا حزب مردمی هرگز مانع ارتباط اعضا با خانواده هایشان نمی شود و آنان را از این کار منع نمی کند، خصوصاً در عصر ارتباطات که با امن ترین شیوه ها می توان این ارتباطات را به سهولت برقرار نمود.

ارگان های ضد فرقه ای در همه جای دنیا با تشکیل گروه ها و تیم های “نجات” که مرکب از خانواده فرد، اعضای سابق فرقه مربوطه، و متخصصین است، تلاش می کنند تا با روش های مختلف این راه ارتباطی را فراهم کنند و البته فرقه رجوی که پاشنه آشیل خود را خوب می داند به انواع بهانه ها و ترفند های بعضاً مسخره و بچگانه برای توجیه ممانعت از این ارتباطات متوسل می گردد.

فرقه رجوی تلاش می کند تا مخاطب اصلی یعنی نیروهای داخل فرقه را مجاب سازد که تمامی فعالیت های انجمن نجات صرفاً با هدایت و دستور وزارت اطلاعات و کلاً جمهوری اسلامی انجام می شود. خود رجوی بهتر از هر کس دیگری واقعیت امر را می داند. به غیر از خانواده هایی که واقعاً در فراق عزیزان خود به ستوه آمده و فریادرسی می طلبند هیچ کس محرک فعالیت های شبانه روزی من و همکارانم نبوده و نیست. انجمن نجات حتی از دریافت کمک هایی که بسیاری از سازمان های مردم نهاد NGO در ایران از وزارت کشور یا استانداری یا شهرداری و غیره می گیرند محروم است. اگر دست ما به لحاظ مالی و امکاناتی و تبلیغی در داخل کشور باز بود قطعاً ده ها برابر این می توانستیم فعالیت کنیم. دارایی اصلی ما کسانی هستند که فرقه رجوی را با تمام وجود لمس نموده و احساس دین کرده و برای نجات اعضای گرفتار در چمبره این فرقه و برای شاد کردن خانواده ها واقعاً از همه چیز خود مایه می گذارند.

کسانی که در انجمن نجات فعالانه کار می کنند از صمیم قلب این راه را انتخاب کرده و داوطلبانه در آن پا گذاشته اند و خود را مدیون مردم و خانواده ها می دانند و هرگز در برابر تهمت ها و فحاشی های سران معلوم الحال فرقه رجوی عقب نمی نشینند.

مریم رجوی مدعی است که با بیش از 2000 نقطه در جهان همایش اینترنتی برپا کرده است. اما چگونه است که نمی تواند یک ارتباط ساده اعضای خود با خانواده هایشان را برقرار کند و آنان را از نگرانی خارج سازد.

گزارشاتی داشته ایم که در مواردی اعضای سازمان در سطوح مسئولین یا کسانی که به هرترتیب مورد اعتماد فرقه هستند با خانواده های خود تماس گرفته و کاملاً سرد و بی روح صرفاً درخواست پول و اطلاعات کرده اند. پس بقیه هم می توانند حداقل در فضای مجازی مانند خانواده خود پیام بدهند. در گزارشاتی که این خانواده ها به انجمن نجات داده اند همگی در این واقعیت متفق القول بودند که روحیات عزیز آن ها که بعد از سالیان تماس می گرفت هیچ شباهتی به آن کسی که آن ها می شناختند نداشت و به نظر می رسید از مشکلات روانی و حتی دماغی رنج می برد.

به هرحال موضوع خانواده موضوعی است که مسعود و مریم رجوی در آن به صورت کامل و واضح دست خود را رو می کنند و ماهیت ضد مردمی خود را نشان می دهند. آن ها به هر بهانه ای متوسل می شوند تا مانع ارتباط اعضایشان با خانواده هایشان گردند که همین امر بر میزان مسأله داری اعضا می افزاید.

اما به مقوله دیگری هم در همین رابطه باید اشاره کنم. چندی پیش مطلع شدیم که دولت آلبانی موضوع درخواست خانواده ها برای ارتباط با عزیزانشان را روی میز سازمان مجاهدین خلق برده و توضیح خواسته است و البته نسبت به توضیحات داده شده سازمان قانع نگردیده است. به دنبال این موضوع نامه سرگشاده تعدادی از اعضای مجاهدین خلق به مقامات دولت آلبانی بیرون آمد. انتشار نامه سرگشاده یک نوع اعتراض را می رساند. فرقه رجوی تصور کرده بود که همان خزعبلاتی که تحویل نیروهای مغزشویی شده خود می دهد را مقامات آلبانی هم قبول می کنند و وقتی این طور نشد دست به اعتراض زد که چرا موضوع خانواده ها در رسانه های آلبانی منعکس شده است.
در خصوص روند ارتباط دولت آلبانی با مجاهدین خلق از گذشته تا حال و چشم انداز آینده بعداً بیشتر توضیح خواهم داد. موفق باشید.

مخاطب واکنش های عصبی فرقه مجاهدین کیست؟ – قسمت سوم

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا