«اسد اسدزاده» عضو جداشده از فرقه رجوی هم به خِیل کسانی که قربانی این فرقه جنایتکار شده بودند، پیوست.
درگذشت «اسدزاده» با سایر مرگ های قربانیان فرقه رجوی، اختلافی جدی داشت که اگر بدانید، متوجه عمق هر چه بیشتر جنایت و دنائت رجوی خواهید شد.
«اسد» یکی از افرادی بود که سالهای زیادی از عمر خود را در تشکیلات رجوی به هدر داد. وی از اهالی استان اردبیل بود و با لهجه ترکی شیرینی که داشت، فارسی را صحبت می کرد. وی بسیار انسان ساده و بی آلایشی بود؛ از این رو در فرقه همواره از وی سوء استفاده شده و کارهای بسیار سخت را به وی می دادند زیرا از قدرت بدنی خوبی هم برخوردار بود. تا زمانی که او در داخل فرقه بود همواره مورد استثمار جدی قرار داشت. در عراق او دچار یک بیماری مشکوک شده بود. علائم سرطان در وی پدیدار شده و هر روز از لحاظ جسمی تحلیل می رفت. دوستانش می دیدند که او در حال از بین رفتن است.
کادر پزشکی فرقه رجوی هم کار جدی برای علاج وی انجام نمی داد زیرا رجوی به دنبال قربانیان هر چه بیشتر بود تا افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داده و سوء استفاده نماید.
بیماری اسد طوری بود که وی باید به سرعت به اروپا منتقل می گشت و تحت معالجه قرار می گرفت ولی مغزشویی سران فرقه رجوی او را از این درخواست بسیار منطقی که از سران فرقه و حتی از کمیساریای عالی پناهندگان باید می داشت، منع می کرد، زیرا رجوی می خواست با مرگ او مثل سایر مرگ هایی که انجام گرفت مظلوم نمایی کرده و به اهداف پلید خود برسد. اسد در مقابل اولیه ترین حقوق انسانی خود سکوت کرده بود؛ سکوتی مرگبار.
جان اسد به هیچ درد رجوی نمی خورد. در تعاریف فرقه ای رجوی، هر فرد (چریک) فقط شش ماه عمر می کند! بعد از شش ماه چریک باید شهید شده باشد، اگر شهید نشد خواهند گفت که برای زمان دیگری نگه داشته شده است تا در راه رهبری شهید شود.
اما در این وانفسا «اسد» در اندرون خود دچار تناقضات سنگینی شده و می فهمید که در رابطه با او یک جنایت شکل می گیرد. وی به خودش می گفت که اگر بنا بر شهادت است چرا سران فرقه به محض مریض شدن به بهترین بیمارستان ها و دکترها مراجعه و با درمان بسیار گزاف از مرگ می گریزند؟ اگر بنا بر شهادت است چرا آنها از شهادت فرار می کنند و سینه سپر نمی کنند؟ چرا رجوی که اینقدر از شهادت دَم میزند و دیگران را برای ما الگو قرار می دهد خودش مخفی شده و از مرگ هراسان است؟ مگر نه اینکه اگر شهادت ما بر روی افکار عمومی مثلا ده واحد تاثیر بگذارد با مرگ رجوی برای هواداران مثلا صد واحد تاثیر خواهد گذاشت؟ پس چرا شهادت برای آنها نه ولی برای من و و امثال من آری؟
این تناقضات و سایر تناقضات دیگر «اسد» را بر آن داشت که کم کم به فکر خروج از فرقه شده و برای نجات جان خودش اقداماتی انجام دهد، تا که وی به کشور آلبانی منتقل گشت و فهمید که الان وقت جدا شدن رسیده است. این واکنش ها و تناقضات «اسد» به سران فرقه و به مریم رجوی رسید و متوجه شدند که اسد در حال تفکراتی می باشد که اصلا به نفع آنان نیست. پروسه درمان وی به طرز مشکوکی عوض شد و آن حداقلهایی که به صورت نمایشی انجام می دادند نیز متوقف گردید.
سران فرقه رجوی در یک حرکت غافلگیرانه برگه ای جلوی او گذاشتند و خواستند که آن را امضاء کرده و پی کارش برود، و حتی درمان خودش را در بیرون از فرقه دنبال نماید. در ظاهر قضیه هم به او وعده های کمک مالی و پشتیبانی داده شد، مثل وعده هایی که به تک تک جداشده ها داده ولی در عمل علیه آنها توطئه می کنند.
مریم رجوی با یک رفتار به شدت ضد اخلاقی و ضد انسانی که فقط و فقط از عهده او و سایر سردمداران جنایتکارش بر می آید «اسد» را از فرقه به سرعت بیرون کرد.
«اسد» بعد از مدتی سرگردانی در آلبانی برای مداوا به کشور هلند رفت. بعد از رسیدن به هلند او به سرعت تحت معالجه قرار گرفت ولی روزانه دکترها به این نتیجه بیشتر نزدیک می شدند که سرطان در عمق وجود «اسد» ریشه دوانده و کاری از دست آنان ساخته نیست.
روز یکشنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۲۰ مصادف با ۷ دی ماه ۱۳۹۹ خبر درگذشت وی منتشر گردید و بدین وسیله یکی دیگر از جنایات رجوی به ثبت رسید.
این خبر موجب خوشحالی رجوی گردید زیرا او معتقد است که هر کسی که به او پشت کند سزاوار بدترین دردها و بلاها می باشد، اما خبر درگذشت «اسد» اسد باعث حُزن و تاثر دوستانش که از فرقه جدا شده بودند گردید، زیرا جدا شدگان از فرقه رجوی می دانستند که چه بلایی سر او آمد.
گزارش از: حسین عیوضی آذر
عضو نجات یافته از فرقه رجوی