طلوع و غروب یک زندگی – قسمت دوازدهم

هدف رجوی از رفتن به بغداد در سال ۱۳۶۵ اجرای معاهده‌ دیماه ۶۱ پاریس با عراق بود

طلوع و غروب یک زندگی – قسمت یازدهم

از حضورم در مقر رانیه که دارای یک محوطه با یک ساختمان نسبتا بزرگ در مرکز آن بود ، یکسالی می گذشت.

با مرور حرفهای مسئولین سازمان از محل استقرار اعضای مجاهدین در خاک عراق زمانیکه دانشجویی بیش در شهر استانبول نبودم و اینکه اعضای سازمان صرفا در یک منطقه بیابانی در حد فاصل مرز ایران و عراق مستقرند، با آنچه که علنا و با چشم خود طی یکسال اخیر دیده بودم تناقضاتی در ذهنم شکل می گرفت اینکه چرا آنچه که بهم گفته شده بود با آنچه که به چشم می دیدم همخوانی ندارد.

خاطرات 30 سال اسارت

البته این تازه اول کار بود و من هنوز از وضعیت سازمان در شهرهای عمق عراق خبری نداشتم. و باصطلاح یک «رزمنده» ساده بودم. ولی تا همین جای قضیه هم، ارتباطات تنگاتنگ و هماهنگ شده سازمان با سیستم های اطلاعات (مخابرات) و استخبارات ارتش عراق که به راحتی می توانستیم در هر نقطه از منطقه مرزی حضور داشته و تردد کنیم، خود گویای همه چیز بود.

توجیه سازمانی و اینکه این قدرت مجاهدین است که می تواند از کشوری مثل عراق در راستای مبارزه اش استفاده کامل را ببرد، در ترکیب با افکار باصطلاح انقلابی رسوب شده در ذهنم عملا باعث می شد به راحتی از کنار همه این تناقضات بگذرم.

مسعود رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ با این بهانه که دولت فرانسه وی را اخراج کرده است به عراق آمد. ولی در حقیقت به دنبال امضای معاهده‌ای در پاریس با طارق عزیز در دیماه ۱۳۶۱ بود که صدام درخواست رجوی برای آمدن به عراق را در قبال حمایت های مالی و تسلیحاتی از مجاهدین را پذیرفت.

هنگام ورود رجوی به خاک عراق، «شورای ملی مقاومت» وابسته به مجاهدین در بیانه‌ای از نشست ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ خود چنین نتیجه‌گیری کرد: که شورای ملی مقاومت این انتقال را امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن ارزیابی می کند.

بدین ترتیب سازمان با انتقال مرکز فرماندهی خود در سال ۱۳۶۵ به عراق، رسماً به بخشی از ارتش متجاوز صدام تبدیل شد. شرایط جدید نشان می داد که تحولات زیادی با ورود سازمان به خاک عراق در حال رخ دادن است.

اولین تغییرات، واگذاری قرارگاههای بیشتر به سازمان از سوی دولت عراق بود. که مهمترین آن قرارگاهی بود که در دل یکی از پادگان های پشتیبانی عراق در استان دیالی به مجاهدین اختصاص یافت.

بعبارت دقیق تر قرارگاه اشرف یا پادگان اشرف، اردوگاهی بود در شمال شهر عراقی خالص که در سال ۱۳۶۵ و پس از انتقال مرکز اصلی سازمان به عراق و با حمایت صدام حسین، تأسیس گردید.

این در شرایطی بود که سازمان همچنان از مقر خود در شهر رانیه عراق و برخی دیگر از پایگاههای خود در دیگر شهرهای استان سلیمانیه، واحد هایی را برای نفوذ و انجام عملیات به مناطق مرزی ایران اعزام می کرد. ضمن اینکه در مناطق مرزی این شهر واحد هایی را هم به عنوان تیم های استراق سمع و شنود دایر کرده بود. و قاچاقچیان اجیر شده ی سازمان نیز برای آوردن نیرو از داخل کشور فعال بودند.

اما اتفاقی که باعث شد سازمان مقر شهر رانیه و بدنبال آن تمامی پایگاههای خود در کردستان عراق را تخلیه کند حمله نیروهای «یکتی» (اتحادیه میهنی کردستان عراق) به یکی از واحدهای سازمان در روستای «پشت آشان» واقع در نوار مرزی از توابع شهر رانیه در استان سلیمانیه عراق بود.
در بعد از ظهر سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۶۵ حوالی ساعت ۳، یازده تن از افراد یکی از واحدهای نظامی سازمان که در حال انتقال یک تروریست به نام ایرج قصابی (مصباح) اهل ارومیه از پایگاه رانیه برای انجام عملیات انتحاری به استان آذربایجان غربی بودند، را هدف قرار داد.

این حمله که در روستای «پشت آشان» واقع در نوار مرزی (از توابع رانیه در استان سلیمانیه عراق) اتفاق افتاد به جز یک نفر تمامی افراد واحد انتقال در دم کشته شدند.

این درگیری و کشته شدن اعضای یک واحد عملیاتی سازمان به یک سرفصل در روابط مجاهدین با اتحادیه میهنی کردستان عراق تبدیل شد.

بدنبال این بود که سازمان تصمیم گرفت تمامی پایگاههای خود در استان سلیمانیه عراق را تخلیه و به شهرهای عمق عراق از جمله قرارگاه اشرف در نزدیکی شهر خالص، کرکوک و پایگاههایی در دیگر شهرهای عراق منتقل کند.

مشخص بود همکاری با صدام حسین، دیکتاتور منفور عراق تنها راه متصور برای رهبران مجاهدین بود که شاید آنان را در یک همکاری همه جانبه با صدام به پیروزی برساند.

از آنجا که عراق مرزهای زمینی طولانی‌ای با ایران داشت، پس بهترین و آسان‌ترین راه برای نفوذ عناصر سازمان به ایران به شمار می‌آمد؛ علاوه بر این، سازمان می‌توانست با استفاده از کمک‌های مالی و تسلیحاتی فراوان عراق، توان عملیاتی خود در برابر جمهوری اسلامی را تا حد زیادی افزایش دهد.

ناگفته پیداست که دولت عراق نیز به خوبی می‌دانست که می‌تواند با استفاده از عناصر و هواداران سازمان در ایران، اقدام به اجرای عملیات‌های خرابکارانه، کسب اطلاع از اوضاع داخلی ایران و ترور شخصیت‌های تأثیرگذار کرده و در نهایت؛ اراده، پشتیبانی و مشارکت عمومی در جنگ را در بین ایرانیان تضعیف کند.

بنابراین نیاز دوجانبه مجاهدین و صدام بود که آنان را در خاک عراق در سال ۱۳۶۵ به هم پیوند داد.

در واقع استقرار مرکزیت سازمان در عراق و تلاش صدام برای بهره‌برداری مستقیم از قابلیت‌های سازمان، مصادف با دورانی بود که توازن جنگ به نفع ایران تغییر کرده بود. بنابراین، حمایت‌های بی‌دریغ صدام از اقدامات سازمان به خوبی در این چارچوب معنا پیدا می کرد.

بدین ترتیب حضور شخص رجوی در بغداد و تجمع نیروها در قرارگاههای جدید، و خلاصی از پراکندگی در برخی از شهرها و مناطق مرزی استان سلیمانیه، . . . و سرازیر شدن انواع و اقسام سلاح های جنگی و تجهیزات نظامی و استقراری به این قرارگاهها از سوی ارتش عراق، حاکی از ورود سازمان به یک فاز جدید از عملیات در طول مرز مشترک ایران و عراق در جبهه های شمالی بود.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا