مصطفی سلام. خوبی مادر !
کرونا در مقر شما شیوع پیدا کرده و من نمی دانم شما چکار می کنید! نمی دانم به شما سرایت کرده یا خیر . اگر می توانستم با شما تماس می گرفتم.
من مادرم و یک مادر هیچ وقت جگر گوشه اش را فراموش نمی کند. شما هم تماسی با مادرت نمی گیری! مگر من مادرت نیستم؟
من به گردنت حق دارم. کمی به فکر مادرت باش من هم دلم می خواهد تو را در آغوش خودم بگیرم. تو عاطفی بودی و به خانواده ات علاقه زیادی داشتی. چی شد که اینقدر بی عاطفه شدی؟! چقدر دنیا را برای شما تنگ و تاریک کردند که خانواده ات را فراموش کردی.
مصطفی حرفم با تو این است، این همه سال ما را ترک کردی و رفتی به کجا رسیدی؟ کجا را گرفتی ؟! واقعا خسته نشدی تا کی می خواهی خودت را زندانی کنی؟ چرا خودت را نجات نمی دهی؟ حق داری یک زندگی آزاد داشته باشی.
چرا فکر می کنی از هر چیزی که متعلق به توست از آنها محرومی! تو محروم نیستی سرانی که در مقر شما هستند شما را خوبی های دنیا محروم کردند و می خواهند همیشه شما در لاک خودتان باشید و زیبایی های دنیا را نبینید .
پسرم مصطفی من خیلی دلم برای شما تنگ شده تا دیر نشده خودت را از زندانی که سالها خودت را در آن محبوس کرده ای نجات بده.
من و خانواده ات همیشه به یاد شما هستیم لحظه شماری می کنم که شما جگر گوشه ام را در آغوش بگیرم .
مادرت منتهی زهرایی