برنامه پرونده فرقه رجوی، محل لجن پراکنی علیه نجات یافتگان

چند روز قبل، از سیمای فرقه رجوی، برنامه مسخره پرونده پخش شد. نفرات شرکت کننده و حرفهای شان بسیار تاسف آور بود چون برنامه پرونده تنها برنامه ای نیست که سران فرقه رجوی می توانند به تهمت زنی و لجن پراکنی علیه نجات یافتگان و منتقدان بپردازند.

در این برنامه که به “جنگ روانی و شیطان سازی اطلاعات آخوندی علیه مقاومت با پوشش خانواده” نامگذاری شده بود سعی کرده بودند تعدادی از افراد که در جنگ عراق علیه ایران اسیر شده بودند را به صحنه آورده و وادار کرده بودند تا علیه خانواده شان به لجن پراکنی بپردازند .

یکی از این نفرات به نام علیرضا جعفری بود که در میان حرفهایش مجبور شده بود لگدی هم به برادرش و خانواده ش بزند.
او جمله ای را عنوان کرد که اصلاٌ در مناسبات رجوی دیده نشده و نخواهد شد . وی عنوان داشت که “نکته جالبی که من را به مجاهدین خلق وصل نموده جمله سر لوحه مکتب مجاهدین خلق یعنی همان فدا و صداقت است”!

شاید در نگاه اول این جمله حرف درستی باشد ولی این سر لوحه هیچ وقت در مناسبات فرقه ای رجوی وجود نداشته چون وقتی بحث فرقه و مناسباتش می شود دیگر کلمه فدا و صداقت بی معنی است . بهتر بود علیرضا جعفری عنوان می کرد در کدام مرحله سرکرده فرقه یعنی رجوی حتی یکی از این دو کلمه را داشت ؟ در کدام مرحله رجوی چیزی فدا نمود ؟ در کدام مرحله سر اصول مجاهدین خلق باقی ماند ؟ در کدام مرحله قدمی جلوتر از نیروهای خود در امر مبارزه گذاشته است؟ گفتن کلمه فدا و صداقت لق لق زبان که نیست باید در میدان عمل آنرا نشان داد . برای ما کاملاٌ روشن است که جملاتی که وی عنوان می دارد دیکته شده است و به اجبار می گوید .

یکی از حرفهای خنده داری که علیرضا جعفری مجبور به بیان آن بود این است که وی مدعی شد “یک شب تصمیم گرفتم که از مرز خارج شده و به سمت نیروهای عراقی بیایم” . در ادامه عنوان کرد “وقتی تصمیم گرفتم و وارد میدان مین شدم همین جور مین ها منفجر می شدند ولی من توانستم از میدان مین بگذرم”. سئوال اینست که چرا وقتی مین منفجر می شد به او آسیبی نمی رسید ؟ مگر مین های میدان مین نمایشی بوده و قصد آسیب زدن نداشته یا اینکه مثل فیلم های تخیلی سوپرمن شده بوده است که حتی مین ها هم روی او کارساز نبوده است . به واقع به این فرقه که این گونه افراد را به دروغ گفتن وادار می کند چه باید گفت؟

مورد دیگر این شوی مسخره به میدان آوردن فردی به نام مرتضی قدیمی است. وی که پرسنل ارتش بوده و بعد به اسارت در آمد عنوان می کند که “من از همان ابتدا مخالف جنگ بودم و حتی به فرماندهان خود هم گفتم” یا در جای دیگری عنوان می دارد که “در یکی از عملیات ها که قرار بود توسط عراق انجام شود ابلاغیه ای به دستم رسید که می گفتند قرار است نیروهای عراقی عملیاتی داشته باشند ولی این گونه نبوده است”. اینکه وی می گوید من در ارتش بودم و مخالف جنگ بودم و حتی به فرماندهان خودم گفتم دروغی است که فرقه رجوی او را وادار به بیان آن کرده است. در ضمن ابلاغیه ای که در ارتش صادر می شود هیچ وقت به دست افراد رده پایین نمی رسد و صرفا به آنان ابلاغ می شود .

فرد دیگری که از همان ابتدا تحت اجبار دم از مبارزه می زند فردی به نام مسعود افضلی است. مگر مجبورید که این گونه افراد را به دروغ گویی وادار کنید ؟ مگر چه چیزی یا چه امتیازی دارد که این گونه همه را مورد توهین قرار می دهید ؟ البته در جایی که برادر خود را تحت فشار نابرادر می نامد جز این هم نباید انتظار داشت . وقتی وی مدعی می شود که تا به آخر به مبارزه موهوم خود ادامه می دهد مشخص است که در چه غاری که رجوی برای او درست کرده زندگی می کند. شاید روزی متوجه شود که همه این سالیان چقدر از واقعیات دور بوده است که آن وقت ممکن است دیگر دیر شده و زمان از دست رفته باشد.

در ضمن فرد دیگری که در شوی مسخره پرونده اجبارا آورده شده بود حسن شعبانپور بود . وی از همان ابتدا مانند بقیه نفرات چنان با توپ پر حرف می زد که انگار همین فردا کار حکومت ایران تمام و سرنگون می شود . او نیز تحت اجبار چند لگد به خانواده اش زد.
لازم به ذکر است که همین خانواده ها چقدر برای رهایی عزیزانشان تلاش و فعالیت نمودند و با چه توهین ها و تهمت ها و تهدیدها از طرف سران فرقه رجوی مواجه شدند.

آیا تا به حال هیچ وقت سازمان مجاهدین خلق به نقد گذشته خود پرداخته است ؟ آیا افراد داخل سازمان تا به حال به این فکر کرده اند که چرا خانواده شان اینقدر برای ارتباط با آنان سعی و تلاش می کنند ؟ چرا یک مادر این قدر خواهان شنیدن صدای فرزندش است ؟ چرا رجوی خائن و جنایتکار هیچ وقت اجازه نداده و نمی دهد که اعضای فرقه اش با خانواده ها و دوستانشان ارتباط بگیرند؟ چرا رجوی خانواده را باطل کننده جادوی شستشوی مغزی خود می داند؟

من به عنوان فردی که سالیان عمر خود را در مناسبات پوچ فرقه تروریستی رجوی گذراندم باید بگویم که برای رجوی ارتباط اعضا با دنیای بیرون از فرقه خصوصا خانواده برابر با مرگ و نابودی فرقه اش است . اگر هر عضو فقط روزی حتی نیم ساعت فرصت کند تا به گذشته و حرفها و وعده های داده شده از طرف رجوی در مورد سرنگونی فکر کند و شرایط خود را ببیند آن وقت خواهد توانست به خیلی از واقعیت ها پی ببرد .

همان کاری که من و بقیه افراد نجات یافته انجام دادیم . امیدوارم زمانی که به واقعیات پی می برید خیلی دیر نشده باشد . امیدوارم تا آخر عمر در اسارت ذهنی رجوی باقی نمانید ؟ لازم است هر عضو از خود سؤال کند که چرا باید هرازگاهی چند نفر را وادار کنند تا در مقابل دوربین به خانواده های خود ناسزا بگویند؟

هادی شبانی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا