برادر عزیز و بزرگوارم عیسی جان، چقدر خوشحال شدیم که بعد از حدود 28 سال دوری بالاخره توانستیم چهرهی تو را ببینیم. اگرچه رد پای سالها دوری و غربت در چهرهات هویداست و چهرهی شاداب و جوان تو با گذر سالیان اکنون به پیری و سالخوردگی گراییده و در پشت آن لبخند مصنوعی دنیایی از غم و حرفهای ناگفته نهفته است.
من و اعضای خانواده را مزدور خواندهای در صورتیکه ما فقط مزدور عشق هستیم، آنچه ما را بارها و بارها بهدنبال تو به عراق کشاند فقط عشق یک برادر به برادرش بود، برادری که از گوشت و پوست و همخون من است. انگار دروغهای آن تشکیلاتی که دم از انسانیت میزند بهخوبی توانسته جای حقیقت را بگیرد، حقیقت اینکه هیچچیز در این عالم با ارزشتر از رابطهی خونی نیست. آیا شده تاکنون از خود بپرسی که ثمرهی این همه سال دوری و غربت از وطن و خانواده چه بودهاست؟! چه چیز عاید خلق ایران کرده است؟! مگر آن تشکیلات و سازمان، مدعیِ مجاهدت برای خلق ایران نیست؟ مگر پدر و مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزندانت جزء همان خلق نیستند که رهایشان کردی و رفتی؟ من میدانم که هر روز و هر لحظه بهیاد وطن و خانواده بودهای، میدانم که در آن تشکیلات اولین و مهمترین کاری که میکنند تلاش برای قطع کردن روابط خونی و عاطفی است اما بدان کسی که نتواند برای خانوادهاش ازخودگذشتگی کند هرگز نمیتواند یک مجاهد واقعی باشد.
ای کاش آن تشکیلات که به گفته خودت الگوی انسانیت است به شما برادر عزیزم اجازه میداد بعد از اینهمه سال ملاقات حضوری داشته باشیم. من با جداشدگان بسیاری تاکنون سخن گفتهام و از مناسبات درون سازمان تا حدودی مطلع هستم و میدانم مطالبی که در نامهی منسوب بهشما نوشته شده بود یا تحت فشار مسئولین سازمان بود و یا احتمالا شما اصلا از انتشار چنین نامهای اطلاع نداری، من اطلاع دارم که در سال چند نوبت با عناوین مختلف از شما تحث فشارهای روحی و با تلقین تعهدنامه میگیرند و شما را مجبور میکنند که همچنان در سازمان بمانید، بسیاری از افرادی که بارها تعهدنامه امضاء کردهاند و یا در نشستها با صدای بلند حاضر حاضر گفتهاند بهمحض فراهم شدن فرصت خود را از هزارتوی این سازمان رهانیده و بهدنیای آزاد آمدهاند و بسیاری از آنها اکنون در اروپا دارند آزادانه زندگی میکنند؛ آیا با خود فکر کردهای که در این سالیان چه چیزهایی را از دست دادهای و به ازاء آن چه بهدست آوردهای؟! واقعا چه پیشرفتی داشتهای؟! آیا هرگز به سرنوشت همسر و فرزندانت فکر کردهای؟! هیچ بهیاد خانواده بودهای؟ میدانی برادرمان موسی فوت کرده و دیگر بین ما نیست؟!
بههر حال همگی ما حتی با دیدن تصویرت بسیار خوشحال شدیم، ما میدانیم که قلب تو سرشار از محبت خانوادگی است. هیچ قانونی در هیچکجای عالم وجود ندارد که مجوز جدا کردن اعضاء خانواده را بدهد، حتی زندانیان هم اجازهی ملاقات دارند، یک فرد پس از سیسال خدمت حقوق بازنشستگی دارد، یک کارمند معمولی پس از سی سال لااقل یک خانه و زندگی معمولی دارد. تو در ازاء قریب به سی سال خدمت چه داری؟ رفتار سازمان در جدا کردن اعضاء خود از خانوادهها برخلاف تمامی قوانین بینالمللی و حقوق بشری است، اگر واقعا بهفکر مبارزه هستی باید در میدان مبارزه باشی نه در یک کمپ دورافتاده که هیج تاثیری در سرنوشت مردم ایران ندارد، برادر عزیزم ما همگی دلتنگ تو هستیم، همسرت، فرزندانت، خواهرها همگی آرزوی دیدار تو را داریم، آرزوی ما تنها این است که تو با هر عقیده و مرامی که داری آزاد و رها باشی و بتوانی آزادانه مسیر زندگیات را انتخاب کنی و نه تحت جلسات مداوم و در اثر فشار و تلقین.
امیدوارم بهزودی مانند بسیاری از جداشدگان بهخود بیایی و اندکی هم به فکر خانواده و همسر و فرزندانت باشی. اگر از سازمان جدا بشوی همگی ما با تمام جانمان از تو حمایت میکنیم. ما نمیگوییم که به ایران برگرد، هرکجا که دوست داری در دنیای آزاد زندگی کن. ما اعضای خانواده به اینکه تو را از طریق فضای مجازی هم هر از گاهی ببینیم و از حالت باخبر باشیم راضی هستیم. در انتها شعری از سعدی شیرازی را برای ختم کلام مینویسم: ای که پنجاه رفت و درخوابی مگر این پنج روز دریابی.
با آرزوی سلامتی و رهایی تو، برادرت اسماعیل طاهرخانی (حجت )