«موسی در آتش»، فرار مسعود رجوی از ایران!
هنوز چند هفته از آغاز فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین در ایران نگذشته بود که مسعود رجوی دهها هزار میلیشیای سرگردان را در بهت و حیرت در میان خون و آتش تنها گذاشت و به فرانسه گریخت تا در امان بماند. وی که متوهمانه تصور می کرد با بمبگذاری و ترور سران نظام می تواند در کوتاه مدت جمهوری اسلامی را ساقط و بر مسند قدرت تکیه دهد، با مشاهده خشم روزافزون مردم ایران از انبوه اقدامات تروریستی که در شرایط خطیر جنگی صورت می گرفت، سناریوی فرار به پاریس را برگزید و در تاریخ 7 مرداد 1360 به همراه بنی صدر رئیس جمهور وقت با یک هواپیمای نظامی از ایران گریخت تا به قول خودش، رهبری عملیات ها را از خارج بدست گیرد.
1.5 ماه پیش از آن، در 26 خرداد، مجاهدین «تهدید برای جان بنی صدر» را بهانه کردند تا وی را مخفی و تمام عیار در کنترل خود بگیرند و در نهایت پس از فرار از ایران، با استفاده از شهرت سیاسی وی، فعالیت های خود را در سطح جهانی گسترش دهند. بهانه مسعود جهت فرار این بود که می خواهد با تشدید فعالیت های سیاسی و جلب توجه دولت های غربی، مقاومت مسلحانه را تقویت کند. اما واقعیت این بود که وی تحمل حضور در ایران پرخطر را نداشت و می خواست در محیط امن زندگی کند و از آنجا اقدامات تروریستی را فرماندهی و کنترل کند. اگر هدف مسعود تقویت بخش های سیاسی بود، «موسی خیابانی» نسبت به مسعود که نقش رهبری کننده برای مجاهدین داشت، ذیصلاح تر برای اعزام به خارج بود. مسعود بخوبی می دانست یک فرمانده باید همیشه در کنار اکثریت نیروهای خودش باشد و از آنها دور نشود، و در آن شرایط که اکثریت قریب به اتفاق میلیشیاها، اعضا و کادرهای مجاهدین در داخل ایران و زیر شدیدترین فشارهای نظامی و امنیتی قرار داشتند، مسعود باید در ایران می ماند و درد و رنج آنها را در کنارشان تجربه می کرد. همانگونه که سایر رهبران احزاب، سازمان ها و جنبش ها در کنار یاران شان حضور دائم داشتند.
پروازها و تاریخ ها!
کمتر از چهار سال که از فرار مسعود به فرانسه می گذشت، داستان عشق و عاشقی او با همسر دوم و سوم زبانزد همگان شده بود. مسعود حدود یکسال پس از کشته شدن اولین همسرش «اشرف ربیعی» تن به یک ازدواج «سیاسی» داد و با «فیروزه بنی صدر» ازدواج کرد اما خیلی زود بی ریشه بودن ازدواج آنان جلوه گر شد و همه چیز پایان یافت. اختلاف بین بنی صدر و مجاهدین پس از ابراز علاقه مسعود برای ارتباط با صدام حسین شدت گرفت و در نهایت به جدایی آن دو انجامید که نتیجه ای جز طلاق فیروزه در پی نداشت. بنی صدر حاضر نشد پیه رابطه با صدام را به تن بمالد و در آنچه مسعود سعی داشت بدان آلوده شود، شریک شود.
مسعود رجوی و طارق عزیز با امضای «بیانیه صلح» در 19 دیماه 1361، زمینه را برای حضور مجاهدین در عراق مهیا ساختند. بیانیه ای که تنها یک ابزار تبلیغی برای مشروعیت بخشیدن به حضور مجاهدین در خاک عراق بود، چرا که جنگ بین دو کشور همچنان ادامه داشت. مسعود می خواست با این بیانیه، برای خود مشروعیت سیاسی کسب کند و بگوید حضور وی در عراق، نه ناشی از یک خیانت، بلکه برآمده از یک پیمان دوستی بین دو کشور است، و اگر همچنان جنگی بین ایران و عراق وجود دارد ناشی از جنگ طلبی آیت الله خمینی است نه صدام حسین!.
این ارتباط، با دیدگاه «ابوالحسن بنی صدر» در تضاد بود و به همین خاطر وقتی که زمزمه ایجاد رابطه با دولت عراق توسط مسعود مطرح شد، وی با آن به مخالفت برخاست و از شورا جدا گردید. جدایی فیروزه، رابطه مسعود با مریم قجرعضدانلو (رئیس دفتر مسعود) را عمیق تر کرد و در نهایت به ازدواج آن دو و طلاق از مهدی ابریشمچی انجامید. ازدواج این زوج در شرایطی رخ داد که اوضاع سیاسی/اجتماعی در فرانسه رو به وخامت می گذاشت و در نزدیکی اورسوراواز که مقر مجاهدین واقع شده بود، تنش هایی بوجود آمد که محصول آن انفجار یک بمب صوتی و تظاهرات اعتراضی چریک های فدایی اقلیت بود. این رخدادها که به مردم این منطقه از پاریس دلهره زیادی تحمیل می کرد، منجر به محدودیت برای سازمان مجاهدین شد و دولت وقت فرانسه از مسعود خواست تا به فعالیت های تروریستی پایان بدهد ولی این در ماهیت مسعود نبود و نهایتاً تصمیم گرفت ایده خود را برای رفتن به عراق پیاده کند.
خرداد 1365 پرواز دیگری از پاریس به سمت بغداد صورت گرفت و مسعود رجوی پس از ضبط یک برنامه ویدیویی که «پیام تودیع» نامیده شد، به ذکر اوضاع سیاسی فرانسه و ایران پرداخت و از محدودیت هایی که برای وی در نظر گرفته بودند شکوه کرد و در نهایت اعلام کرد بنا به تصمیم خودش، می خواهد به عراق برود و از آنجا جنگ مسلحانه (اقدامات تروریستی) را فرماندهی کند و به قول خودش، آتش ها در کوهستان ها برافروزد. آتشی که تا زمان حیات صدام حسین خاموش نشد و بسیاری از جوانان ایرانی را در خود سوزانید.
اکنون 35 سال از پرواز خیانتبار رجوی به دامان صدام می گذرد، وی معتقد بود که وی برخلاف آیت الله خمینی که مسیر تهران-بغداد-پاریس را پیمود، مسیر تهران-پاریس-بغداد را پیموده است تا با گسترش جنگ مسلحانه با ارتش آزادیبخش، به تهران بازگردد. اما آنچه پس از سقوط صدام مشاهده شد، فرار دوباره مسعود به کشورهای اروپایی از طریق اختفا در تابوت بود. اگر آیت الله خمینی آن مسیر را طی کرد، عاقبت از پاریس به تهران بازگشت، اما مسعود با وجود انبوه کمک هایی که از صدام، سعودی، آمریکا و اسرائیل دریافت کرد، نتوانست بغداد را به مقصد تهران طی طریق کند و عاقبت به دامان دولت های غربی گریخت.
این رخدادها به هر انسانی می آموزد که پشت کردن به ملت و کشور خود، عاقبتی جز شکست و دریوزگی از بیگانگان به دنبال ندارد. خرداد با همه خون هایی که در آن ریخته شد، درس های زیادی در خود دارد. آیت الله خمینی در همین ماه بر دوش 10 میلیون ایرانی بدرقه شد و راه او تا به امروز ادامه داشته و ایران از ضعیف ترین شکل خود به اقتداری چشمگیر رسیده است، اما از ارتش و آتش مسعود و مریم هیچ اثری به چشم نمی خورد و قلب های مردم ایران سرشار نفرت از این خائنان است.
حامد صرافپور
ای کاش همان زمان هواپیمای رجوی سرنگون می شد