وقتی که می خواستم به ایران برگردم – قسمت اول

خاطرات بخشعلی علیزاده

بخشعلی علیزاده، یک نجات یافته از فرقه رجوی که تلاش‌های زیادی برای این رهایی انجام داده، خاطرات خود از دورانی که می خواست به ایران برگردد را روایت کرد.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، خاطرات این جداشده پرتلاش را در زیر می خوانید:

اواسط سپتامبر سال ۲۰۱۶ مصادف با اواخر شهریور ماه ۱۳۹۵ بعد از جدا شدنم از سازمان مجاهدین خلق (فرقه رجوی) به زندگی معمول روی آوردم. قصد داشتم دیگر خودم را دور از هر گونه حرکتی نگه دارم.

هزینه هایم را به خاطر قانونی که کمیساریا، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا برای سازمان مجاهدین وضع کرده بودند از فرقه می گرفتم. آنها هر چند مطلقا تمایل نداشتند که حتی یک شاهی به کسی بدهند زیرا هر جدا شده ای را خائن تلقی می کردند.

البته هیچ منتی هم نداشت که آنها به من و یا هر کس دیگری هزینه زندگی بدهند، جزو وظایفشان بود و باید اینکار را می کردند.

بخشعلی علیزاده

من حدود چهار ماه از این سازمان هزینه زندگی گرفتم. آن زمان یعنی در سال ۲۰۱۶ معادل ۳۵۰ دلار می دادند که بعد آن را باید در صرافی ها تبدیل می‌کردم. مطلقا دچار اشتباه محاسبه نشوید و این پول را با ارزش دلار کنونی در ایران مقایسه نکنید. این پول در اروپا و حتی در کشور فقیری مثل آلبانی کمترین پولی بود که می شد به یک فرد داد تا بتواند زندگی کند. این مبلغ آن قدر بی مقدار بود که اگر با حساب و کتاب خرج نمی شد به شدت با بحران مواجه می شدیم. من دفتری داشتم که تمام خرج ها و مایحتاج روزمره ام را در آن ثبت می کردم تا سر ماه با کمبود پول مواجه نشوم و به قول معروف به گدایی نیفتم.

چند بار من و چند نفر دیگر همان زمان مطرح کردیم که این میزان پول خیلی کم بوده و مسائل زندگی ما را حل نمی کند. می گفتند که بروید و چند نفره خانه کرایه کنید.

به هر حال من تصمیم گرفتم که دیگر به این وضع خاتمه داده و بعد از سال ها دوری و در به دری به نزد خانواده و عزیزان و کشورم برگردم. لذا طی یک ایمیلی به سازمان اطلاع دادم که من از این به بعد ارتباطم را با سازمان مجاهدین به کلی قطع کرده و هزینه نخواهم گرفت زیرا قصد دارم به کشورم و نزد خانواده برگردم .

حالا بنگرید که فرقه و شخص رجوی چگونه این موضوع را به سایر افرادی که در آلبانی و تیرانا حضور داشتند اطلاع رسانی و به آنان منتقل می کند؛ عوامل رجوی  به نوبت جدا شده ها را به محلی که به اسم دفتر معروف بود صدا کرده و گفته بودند طبق اطلاعات موثقی که به دست آورده اند، متوجه شده‌ایم که بخشعلی علیزاده قرار است به ایران برگردد و به همین خاطر به سفارت ایران مراجعه کرده و مسائل خود را با افراد سفارت در میان گذاشته و  در حال حل کردن است. به آن افراد نمی گوید که علیزاده خودش به ما ایمیل زده و ما از طریق ایمیل خود او متوجه این موضوع شدیم!

به هر حال من بی خیال هر واکنشی که از طرف آنها می شد به کار خودم مشغول بودم. دوستانی که هنوز در حال گرفتن هزینه هایشان از رجوی بودند این مطالب را به من رساندند که رجوی و عناصرش پشت سر تو چه حرف هایی که نمی گویند. فرقه برای اینکه بخواهد بقیه جداشده ها را از رفتن به ایران برحذر دارد گفته بود هر کسی که با بخشعلی علیزاده ارتباط برقرار کند مرز سرخ را رد کرده و از گرفتن هزینه ماهیانه منع خواهد گردید.

از آن پس بود که دوستانم یکی یکی و به صورت مخفیانه با من تماس گرفتند که چنین تهدیدی از سوی رجوی شدند و اگر با من در ارتباط باشند هزینه هایشان قطع خواهد گردید. من به آنها گفتم ارتباطاتمان با تلفن و یا شب ها خواهد بود تا توسط برخی عناصر جاسوس رجوی که در سطح شهر تیرانا پراکنده و در حال جمع آوری اطلاعات برای رجوی بودند لو نرود .

بنده فارغ از هر حاشیه ای که رجوی و مزدورانش برای من ایجاد کرده بودند به سفارت ایران مراجعه کردم. در روز روشن هم رفتم. ابتدا با پلیس محافظ سفارت صحبت کرده و خواستار دیدار با مقامات ایران شدم. آنها نیز همکاری کرده و با افراد داخل سفارت تماس گرفتند که یک ایرانی آمده و خواستار دیدار با شماست. لازم به ذکر است که پلیس جلوی درب سفارت از وزارت کشور آلبانی بوده و آلبانیایی بودند. می خواهم این را بگویم آن طور که فرقه رجوی علیه من تبلیغ می کرد اصلا مخفی کاری مطرح نبود و بنده بسیار علنی و در ساعت کاری قانونی مراجعه کردم زیرا واقعا قصد داشتم به وطنم و به نزد خانواده ام که سالهای متمادی از آنان دور بودم، برگردم.

خیلی طبیعی است کسی که در خارج از ایران زندگی می کند برای هر گونه بازگشت به کشورش باید از طریق سفارت اقدام می کرد و هیچ راه قانونی دیگری متصور نبود.

بلاخره بنده با مسئولین محترم سفارت صحبت های اولیه ام را کردم و به توافقاتی رسیدیم تا مراحل از طریق وزارت خارجه هر دو کشور ایران و آلبانی پیش برود. طبعا این موضوع مستلزم وقت زیادی بود تا مسائل قانونی مراحل خودش را طی کرده و به مرور زمان موانع از پیش رو برداشته شود.

در آن زمان من به همراه برخی از جداشدگان به کلاس های آموزشی می رفتیم. این مسیر توسط کمیساریا و وزارت کشور آلبانی هموار شده بود. بنده در دانشکده ای به نام «هری فولتز» که یک دانشکده معتبر و بین المللی بود و اصالتا به آمریکایی ها تعلق داشت به کلاس های برق و سیم کشی ساختمان می رفتم. زیرا با برق هم آشنائی قبلی داشتم و به همین خاطر این رشته را انتخاب کرده بودم. همزمان به کلاس زبان آلبانیایی هم رفته و در حال فراگیری زبان آلبانیایی بودم.

بعد از تصمیم به بازگشت به ایران تا رسیدن و حل و فصل روند بازگشت به رفتن به کلاس ها ادامه دادم. مسئله بازگشتم را با کمیساریا و وزارت کشور آلبانی هم مطرح کردم. از طرف وزارت کشور آلبانی دائم فردی به نام «تونی» با ما در تماس بود. ما هر زمان که می خواستیم با وی تماس گرفته و موضوع هایمان را با وی مطرح می کردیم. من با «تونی» طی سه جلسه دیدار قصد خودم را از بازگشت به ایران مطرح کرده بودم و ایشان به نیابت از دولت آلبانی خیلی هم خوشحال بود اما مسائلی پیش آمده بود که وقتی به وی و یا کارمندان کمیساریا در «رَمسای» مطرح می کردم خیلی تعجب می کردند. اما مسائل چه بود؟ طبق ابلاغی که رجوی توسط عناصرش به سایر جدا شده ها کرده بود کسی حق نداشت دیگر با من صحبت کند، اگر من در جایی بودم که آنها نیز حضور داشتند بلافاصله باید آن افراد آنجا را ترک کرده و می رفتند.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا