در ساعت 2 بعد از ظهر 27 تیرماه ، رادیو تهران خبر پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران را اعلام کرد.
قبول این آتش بس از سوی ایران ، بن بستی بزرگ و سنگین را برای مسعود رجوی که خود را فاتح دو عملیات کوچک (آفتاب و چلچلراغ) می دانست، بود و رجوی را در آچمز استراتژیک قرار داد! مسعود رجوی بخوبی فهمید که دیگر امکان استفاده او از خاک عراق برای حمله به ایران به طور کلی منتقی شد!
پذیرش قطعنامه از سوی ایران ، آنچنان مسعود را سوزاند که در 3 مرداد و به فاصله ی تنها 7 روز، در یک تهاجم کودکانه دیوانه وار، تصمیم به قتل عام نیروهای خود گرفت ، تا از بن بست پیش آمده خود را نجات بدهد که البته موفق هم عمل کرد و برای خودش چندین سال عمر گرفت!
قربانیانی که در این وادی به قتل رسیدند ، هرگز نفهمیدند که برای چه کشته شدند؟ چرا قبل از آن این عملیات انجام نشده بود؟
استارت این عملیات شوم و خودکشی رجوی ، زمانی خورد که 7 روز از پذیرش آتش بس از سوی ایران می گذشت!
مسعود رجوی که همه چیز را تمام شده دید، مجنونانه نیروهائی را که حتی ، شلیک ساده با کلاشینکف را بصورت سرپائی و در عرض چند دقیقه آموزش دیدند را به میدان جنگی فرستاد که در آن سوی میدان ، همه ی نیروها آموزش دیده و با تجهیزات کلاسیک نظامی ، به انتظار نشسته بودند! این بار هم مثل همیشه ، مسعود رجوی و مریم، بهای حیات ننگین و خائنانه ی خود را از جیب نیروهایشان پرداختند!
سازمان مجاهدین خلق، با این ذهنیت که به سرعت در میدان آزادی جمع میشوند به خاک ایران حمله کردند. آنان بر اساس یک برنامه زمان بندی شده قصد داشتند ۳۳ ساعته خودشان را به تهران برسانند. مسعود رجوی گفته بود وقتی به تهران رسیدید اتاق کار سابق من در خیابان علوی را آماده کنید تا من بیایم و در آن مستقر شوم!
به نیروها توصیه شده بود به سرعت به سمت تهران حرکت کنید و پشت سرتان را نیز نگاه نکنید و از هر سمتی که شلیک کردند شما نیز به همان سمت شلیک کنید!(حتی در بازی های کودکانه نیز با چوب کبریت ها ، یک طراحی نظامی کودکانه نهفته است ، اما در صحبت های رجوی ابلهانه ترین جملات بکار رفته است ، گویا این دجال اصلا در کودکی با چوب کبریت ها هم حتی ، یک بازی نظامی بچه گانه را انجام نداده است!).
از نیمه های روز چهارم مرداد ضدحمله ایران، که با نام عملیات “مرصاد” صورت گرفت، توازن قوا را در صحنه نبرد عوض کرد. تهاجم هوایی ارتش ایران به مواضع مجاهدین، منجر به از هم گسیختگی و عقب نشینی آنان شد و نهایتاً نیروهایی که در حال عقب نشینی بودند بشدت قتل عام شدند.
تعقیب و کشتار نیروهای بازمانده تا چند روز بعد نیز ادامه داشت. بر اساس اعلام منابع حکومتی ایران، در جریان عملیات مرصاد بیش از ۲۵۰۰ نفر از مجاهدین کشته شدند. سازمان مجاهدین این تعداد را ۱۳۰۰ نفر اعلام کرده است. اما آمار واقعی که بعدها بیشتر تدقیق شد، از تلفات 5000 نفر برای مجاهدین صحبت می کند!
حدود یک ماه بعد، منوچهر هزارخانی از نویسندگان نشریه شورا (حامی سازمان مجاهدین خلق) در دفاع از عملیات فروغ جاویدان آن را “پاسخی سیاسی” به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران دانست و نوشت: “هدف رژیم از پذیرش قطعنامه پیش از هر چیز اجرای آتش بس و بسته شدن مرزها بود.” او اجرای عملیات از طرف مجاهدین را برای آن دانست که اجرای عملیات میبایست تابع الزامهای سیاسی باشد، نه تابع ملاحظات نظامی. یعنی می بایست به فوریت و به هر قیمت صورت بگیرد”.
این اعتراف صریح به خودکشی نظامی ، در حالی بیان شد که شکست نظامی بزرگی که رقم خورده بود را یک اجبار نشان بدهد، در صورتیکه این فقط توجیهی بود برای به کشته دادن قریب به 5000 نیروی چشم و گوش بسته!
تصفیه درون سازمانی یکی از اتفاقهای مرسومی است که هر از گاهی در سازمانهایی همچون سازمان مجاهدین خلق روی میدهد و هر زمانی به صورتی این اتفاق شکل میگیرد. بسیاری از نیروهای مجاهدین خلق به بن بست رسیده و دچار نوعی سرخوردگی شده بودند. میتوان این عملیات را از این زاویه نیز دید. بر اساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی اجساد شناسایی شده تهیه شد از مجموع ۵۱ نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل ۳۳ نفر آنها در صحنه عملیات حضور داشتند که ۱۶ نفر آنان کشته شدند.
اکنون تنها پیامد مثبت این عملیات برای سازمان از بُعد تبلیغاتی است. یکی از محورهای اساسی در مانور تبلیغاتی و ژست تشکیلاتی آنان پیشروی نیروهای سازمان تا حوالی کرمانشاه بوده و همیشه روی این مطلب مانور تبلیغاتی می دهند تا به نیروهای وارفته و سرخورده ی خود ، انرژی کاذب بدهند!
گذشت زمان بیشتر از قبل این مطلب را به اثبات رساند که :
رهبران فرقه ها، هر از چند ماه یا چندسال، برای تداوم سلطه ی نامشروع خود، نیاز به تصفیه هائی در درون فرقه های خود دارند، حضور سازمان در عراق ، همیشه سئوالی بوده که نیروهای درونی و چه بسا بیرونی سازمان، هرگز برای آن جواب منطقی و قانع کننده ای نیافتند! مسعود این سئوالات را همیشه با ریختن خون کسانی داده است که به این منطق انتقاد کردند که چرا باید یک اپوزیسیون مدعی انقلابی گری ، نوکر یک دولت بیگانه باشد؟!
فرید
مرحوم حسن حیدری از اهالی خشت وکمارج واز تکاوران تیپ ۴۵ تکاور ارتش برای اینجانب از درگیری با منافقین در عملیات مرصاد گفت ودر بین خاطراتش اشاره کرد به مشاهده۲۳ خودکشی در بین منافقین در بیابانهای اطراف شهر کرند وکشته شدن دختری منافق با نام پروانه یزدانپناه با مدرک تحصیلی لیسانس که اهل تهران بوده
)خاطره مربوط به دهه هفتاد میباشد )