هر سال با نزدیک شدن روز جهانی زن، گذشته ام در ذهنم تداعی می شود. هنوز پس از چند سال سردر گمی از این که چرا بهترین سالهای زندگی ام را دریک سازمان بسته سپری کردم، افسوس می خورم. سازمانی که ساختارش بر اساس ویژگی های فرقه گرایانه بنا شده است. این سازمان که به سازمان مجاهدین خلق ایران معروف است باعث بی اعتمادی و پایین آوردن اعتماد به نفس من به عنوان یک زن شده است و در این مسیر نهایت سؤاستفاده را از من کردند تا در نهایت شاهد بدترین خیانت هایشان به مردم و کشورم شدم.
در دوران نوجوانی بود که از بی عدالتی اجتماعی در ایران رنج میبردم، بنابراین در گرماگرم سالهای اول انقلاب من هم مثل میلیونها ایرانی در پی کسب آزادی و حقوق برابر اجتماعی زن و مرد در ایران فعالیت سیاسی خود را شروع کردم. در این زمان بود که به خاطر اعتقادات مذهبی ام جذب سازمان مجاهدین خلق شدم. در آن سالها با نهایت پاکی و صداقت هر آنچه که داشتم به سازمان تقدیم کردم و هرگز لحظه ای به ذهنم خطور نمی کرد که روزی رهبر سازمان مجاهدین به مردم و مملکت ایران و ما به عنوان اعضای سازمان خیانت کند، اما خیانت کرد.
من در اوج شور و جوانی آنچنان اعتماد مطلق به سازمان داشتم که هر آنچه از رهبری آن میشنیدم با چشم و گوش بسته و با جان و دل پذیرا بودم و به همین دلیل بود که در زمان جنگ بین ایران و عراق من به فرمان رهبری سازمان به عراق رفتم و خیانت را بر علیه مملکت خود روا داشتم.
اگر چه دیر است، اما امروز به این تجربه رسیدم که رهبران سازمان مجاهدین مسعود و مریم رجوی آدمهائی فریبنده‘استثمارگروچیره دستانی حرفه ای هستند که در فریب و کنترل و افراد مهارت و شیوه خاصی دارند، بویژه در مهار و استثمار کردن زنان. آنها به مانند رهبران فرقه ها تلاش می کنند ظاهری فریبنده از خود بسازند تا مقدس جلوه کنند و این دقیقا روش جاری در درون فرقه هاست.
البته سازمان مجاهدین مناسبات فرقه گرایانه در درون تشکیلات خود را به شدت تکذیب میکند و با شیوه فرار به جلو حتی ادعا می کند که سازمانی مبارز و دمکرات است و برای رهائی!! ایران میجنگد. متاسفانه پشت این لبخندهای سیاسی و ژستهای آزادی خواهانه و در پشت پرده دنیای دیگری است که با شدیدترین نقض آزادیهای فردی همراه است. چنان که هر گونه استقلال عمل و خلاقیت افراد گرفته شده و همه افراد باید عواطف خود را در بست در اختیار رهبری فرقه یعنی مسعود و مریم رجوی قرار دهند. هر چه افراد بیشتر در این سکت بمانند این تخریب های شخصیتی در آنها بیشتر هویدا می شود. این تخریب ها در افرادی که بیشتر مورد سؤ استفاده قرار گرفته اند، بیشتر نمایان است؛ به خصوص در زنان عضو این سازمان که علاوه بر سؤ استفاده های جسمی و عاطفی، مورد سؤاستفاده های جنسی نیز قرار می گرفتند. برای مثال یک زن گاهی مجبور بود در مدت زمان بسیار کوتاه چند شوهر عوض کند تا اینکه در سال 1999 رهبری سازمان همه اعضای سازمان را را مجبور به طلاق های ناخواسته و اجباری کرد. رهبری خودخواه سازمان بعد از طلاق های اجباری تمام مادران را نیز مجبور کرد تا از فرزندان خود چشم پوشی کرده و آنها را ترک کنند تا ذره ای عاطفه برای غیر رهبری صرف نشود. واقعیت این است که زنان در انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین بیشتر از مردان مورد ستم قرار گرفتند و آثارش را نیز در وضعیت فعلی آنها می توان به عیان مشاهده کرد. البته این مسئله تنها در فرقه مجاهدین نیست که زنان مورد ستم و استثمار مضاعف قرار می گیرند، بلکه در عموم فرقه ها این مسئله صادق می باشد و براساس آمار های علمی زنان بیشترین قربانی را در میان فرقه های مذهبی دارند.
من به عنوان زنی که مدتی از عمرم را با سازمان مجاهدین گذراندم و به فرقه بودن این سازمان نیز یقین کامل دارم، این سوال برایم مطرح است که چگونه هنوز بعضی افراد نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که رهبری این فرقه چه ضربات جبران ناپذیری را به روند دمکراسی در ایران زده است. البته خوشبختانه این گروه در میان ایرانیان دیگر هیچ جایگاهی ندارد و امیدوارم که تعدادی از افراد خارجی که با انگیزه های مشخص از این سازمان حمایت می کنند، بیش از این برای منافع شخصی و کشور خود، منافع مردم ایران را به خطر نیاندازند. به امید آن روزی که همه مان با فکری باز و اعتقاد واقعی به دنبال اهداف و آرمانهایمان برویم و با هوشیاری در دام رهبران فرقه های در کمین نشسته، گرفتار نشویم.
پروین حاجی
کانادا ـ 07.03.2007