رجوی ها که رسانه ها را دشمن خود می دانند اخیراً اقدام به بردن خبرنگار «ساندی تایمز» به قرارگاه خود در آلبانی کردند!!!
هر چند که هدف رجوی ها از این اقدام سفیدسازی است اما باز شدن دریچه ای کوچک و تابیدن نور به محیط فوق العاده بسته و فرقه ای این تشکیلات خود به خود افشاگر بخشی از واقعیت های مناسبات آنها خواهد بود و در نتیجه رجوی ها با هر هدفی هم که دست به این اقدام زده باشند، باز در نهایت بازنده این مانور خواهند بود چرا که حقیقت همیشه به ضرر آنهاست. در این رابطه آقای ابراهیم خدابنده و برخی از دوستان مطالب روشنگری نوشته اند و این موضوع را با نمونه های مشخص توضیح دادند.
اما نکته ای که می خواهم بگویم این است که در جریان این بازدید سران فرقه مجاهدین مجبور شدند چیزهایی را از خود برای ظاهرسازی بروز دهند که در عمل معکوس آن را در مناسبات اجرا می کردند. برای مثال به چند نمونه که در گزارش این خبرنگار آمده است اشار می کنم.
یکم – خبرنگار را با زنی مواجهه نمودند که روی میز کارش تصویر همسر اعدام شده اش قرار داشت و این زن به خبرنگار گفت : ” «من هر روز به او [همسرم] فکر میکنم».
همه جداشدگان می دانند که این یک مرز سرخ برای اعضای سازمان بود و بطور خاص آنهایی که متاهل بودند نه تنها نمی بایست درباره همسر خود چیزی بگویند بلکه حتی می بایست اگر چیزی از ذهن شان گذشت را هم گزارش نموده و سپس مورد مواخذه شدید قرار بگیرند که چرا ذهن شان اینقدر ول و بی در و پیکر است. وقتی یک لحظه فکر کردند این همه طبعات داشت آیا نگهداری عکس و گذاشتن آن روی میز کار و روزانه به همسر فکر کردن میسر بود؟
حال سوال این است که چه پیش آمده که رجوی ها اجازه رد کردن چنین مرز سرخ هایی را حتی بصورت نمایشی می دهند؟ زیرا آنها خوب می دانند که وقتی سر موضوعی باز شد آن هم به صورت بیرونی، دیگر نمی توان براحتی آن را جمع کرد و دوباره سرپوش گذاشت. پس چه چیز آنها را ناچار به اتخاذ این مانور دردناک کرده است؟
دوم – خبرنگار در بخش دیگری از گزارش خود آورده است: “به نظر میرسد که راهنماهای من خیلی مشتاق هستند که به نوعی طعم زندگی عادی در کمپ را برای من تداعی کنند.”
این دیگر نه تنها بر جداشدگان بلکه بر همگان مبرهن است که رجوی ها مرز سرخ شان این بود که در تشکیلات شان اثری از زندگی عادی نیست. حال چه اتفاقی برای شان افتاده که «با اشتیاق» می خواهند نشان دهند که در مقرشان «زندگی عادی» و نه «انقلابی» در جریان است؟ مگر اینها از نظر رجوی علامت زندگی طلبی و لیبرالیسم نبود؟
سوم – خبرنگار از یک زن جوان (که به صورت دست چین شده از سوی سران فرقه انتخاب شده بود که خبرنگار با او صحبت کند) می پرسد “اگر بخواهید اجازه دارید از کمپ خارج شوید؟” این زن در پاسخ مکثی میکند، لبخندی – شاید عصبی یا شاید از شرم — میزند و با تردید میگوید: “yeahhh…” .
واقعیتی که جلوی چشم همگان است به خوبی نشان می دهد که حقیقت خلاف این است و درب قرارگاه برای خارج شدن اعضاء بسته است. اما رجوی ها چرا مجبور می شوند به چنین مانوری دست بزنند و اینگونه در برابر یک خبرنگار بگویند که بله اعضاء هر وقت بخواهند می توانند از کمپ خارج شوند؟ علیرغم اینکه می دانند این جواب تبعاتی دارد و از این پس بیشتر زیر ذره بین می روند اما چرا باز هم مرز سرخ «خروج ممنوع» را در ظاهر می شکند.
تجربه اعضای جداشده مشخص می کند هنگامی رجوی ها مجبور به اینگونه مانورها شده اند که اوضاع چه درون و چه در بیرون از فرقه به شدت به ضررشان بوده است. مثلاً وقتی صدام سقوط کرد، رجوی ها که تا قبل از سقوط صدام می گفتند «سلاح ناموس مجاهد است»، با یک چرخش 180 درجه ای نه تنها سلاح های شان را دو دستی به آمریکایی ها تقدیم کردند، بلکه برای تحویل آنچه آن را قبل از سقوط صدام «ناموس» می خواندند، جشن هم گرفتند!!!
بنابراین آنچه می توان از موارد ذکر شده در بالا نتیجه گرفت این است که رجوی ها در یک بن بست مرگ بار قرار دارند و در نتیجه تمام امیدشان به این است که با سیاست از این ستون به آن ستون فرج است شاید راه فراری بیابند.
به نظر می رسد موج سهمگین کشیده شدن شکایت جداشدگان از سران این فرقه به دادگاه بین المللی و حمایت هزاران تن از خانواده ها و دیگر جداشدگان از این شکایت از یک سو و بی اعتبار شدن این فرقه در جریان دادگاهی که در سوئد برگزار می شود و در طی آن اربابان غربی رجوی ها یک پس گردنی محکم به آنها زده و افرادی خارج از این فرقه را به عنوان شهود اصلی بکار گرفته اند و به این ترتیب به رجوی های مفلوک که روزی ادعای «تنها آلترناتیو» داشتند فهمانند که نزد اربابان اعتبار زیادی ندارند، حسابی اثر گذار بوده اند و رجوی ها را وادار نمودند تا دست به ناپرهیزی زده و خبرنگار به مقر خود ببرند.
نباید فراموش کرد که اینها از نتایج مقاومت قهرمانانه خانواده هایی است که در جلوی درب قرارگاه جهنمی اشرف ایستادگی کردند که در نتیجه آن نه تنها تعداد کثیری از اعضاء از این فرقه جداشدند، بلکه ریشه این فرقه مزدور از عراق کنده شد و به زباله دانی تاریخ نزدیک تر گردید.
بی شک در آینده نه چندان دور این خانواده ها شاهد آزادی بقیه فرزندان خود از چنگ رجوی ها جنایتکار خواهند بود.
صالحی