در قسمت قبل نوشتم که محدودیتهایی که سران فرقه در همین آرمان شهر اشرف اعمال می نمایند حتی در بدترین زندانها هم دیده نمی شود و مهمتر از همه اینست که افراد زندانی در این حصار هیچگونه هویتی نه فردی و نه اجتماعی از خود ندارند و همه این اعمال با همان القاب مشروعیت می یابد.
***
پر واضح است که فرقه نمی خواهد اعضایش هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون داشته باشند و برای سر پوش گذاشتن روی این زندان سازی به هر مستمسکی چنگ می زند چرا که فراتراز بی آبرویی حاصل از این انزوا، پیامدها و لطمه های ناشی از اصطحکاک بدنه سازمان با جامعه و ارتقاء سطح آگاهی افراد، هزینه ای بسا گزاف تر برای فرقه در پی داشت که با به جان خریدن عواقب این کار، مجبور به این کار شد و به آن تن داد.
در واقع به انزوا کشاندن وایزوله نمودن افراد نیازهای ذاتی فرقه را برآورده ساخت و اغراق نیست اگر بگوییم ادامه حیات فرقه با همین حصارکشی و زندان سازی تضمین گردید و فرقه با رذالت لباس جامعه توحیدی و خانه آرمانی به این کار خود پوشاند و به بهانه وجود دشمن به آن مشروعیت داد و توجیحی بسیار مناسب نیز برای این انزوا به چنگ آورد. در واقع برای کنترل افراد نیاز است که اعضاء از اجتماع دور نگاه داشته شوند!
شیوه های مختلف کنترلی در تشکیلات ابعاد بسیار گسترده ای دارد که تمامی شؤونات زندگی اعضا را دربرمی گیرد. یکی از اصلیترین روشهای کنترل در تشکیلات”کنترل اطلاعاتی” است، زیرا با سادگی می توان آن را به طور مستقیم با دشمن در ارتباط دانست و وقتی اسم دشمن به میان بیاید دیگرهیچ اما و اگری در کار نیست و کسی نمی تواند ساز مخالف بزند! مخالفت با این کار که به اسم چارچوبهای تشکیلاتی به اعضاء خورانده می شود و به زبان ساده، مخالفت با زندان سازی یعنی صدای دشمن شدن در تشکیلات!هیچ کس حاضر نیست در مناسبات چنین مارکی بر پیشانی اش زده شود.
به خوبی روشن است که چرا در مدتی بسیار کوتاه توانستند مجتمعهای مسکونی، سالن ،بیمارستان، نانوایی، فروشگاه، رستوران، موزه، کتابخانه، فروشگاه، سالن ورزشی و غیره بسازند. با این کار هر نیازی را در درون همین حصار برآورده می کنند تا بهانه ای برای خروج باقی نماند. مشخص است که کنش و واکنش با دنیای بیرون آن چنان برای سران فرقه گران می آمد و آن چنان هزینه گزافی داشت که به هرترتیبی فرقه به دنبال زودتر انجام شدن جابه جایی بود.
وقتیکه هنوز مجتمع های مسکونی نیمه کاره بود، در اوایل فصل سرما قرار داشتیم، اتاقها (خوابگاهها) هنوز نه آب و برق داشت نه حتی درب و پنجره ، از لحاظ بهداشتی دربدترین وضعیت ممکن قرار داشت، ولی از طرف دیگر خیلی برای این جابجایی عجله بخرج داده می شد و فشار زیادی برای هر چه زودتر به اتمام رسیدن این جابجایی در کار بود. البته توجیه این بود که صاحب آپارتمانهای منطقه کشار در تیرانا آخر سال میلادی را برای تخلیه کامل تعیین کرده بود و تاخیر در آن دادگاه و جریمه در پی داشت و اینگونه به اسم اختیار وآگاهى، به سادگی این مینیمم آزادى از افراد سلب شد.
قبلا به این موضوع اشاره کردیم که، کنترل اطلاعات برابر است با کنترل افراد. به عبارت ساده وقتی اطلاعات را کنترل می کنیم به راحتی می توانیم نفرات را کنترل کنیم، این کنترل قبل از هرچیز در درون ذهن صورت می گیرد،یعنی کنترل ذهنیست ! کنترل ذهنی بدین صورت است که به اعضا گفته می شود هرگونه اطلاعاتی خارج از فرقه غلط و دروغ است، خصوصا اگر در مخالفت با فرقه باشد! فقط اطلاعاتی که از بلندگوهای فرقه پخش می شود صحت دارد!
دستاویز قرار دادن اعتقادات و باورها حربه ای است که فرقه رجوی به نحو احسن از آن استفاده می نمایی و با سو استفاده از آن به عنوان ابزار، در واقع نشان می دهد که هدف وسیله را توجیه می کند!! ونشان می دهد که در این تشکیلات رسوا استفاده از نیرنگ و فریب برای نیل به هدف مشروع است و بدین ترتیب هربلایی می توان سر بقیه آورد.
اینکه چگونه نفرات به راحتی به این ظلم تن می دهند نشان از اطاعتی (اما بقول رجوی ایمان و ایمان به غیب با سوء استفاده رذیلانه از قرآن) کورکورانه دارد که نتیجه همان چارچوبهای تشکیلاتی است و از طرف دیگر خباثت سران فرقه را به تصویر میکشد.
رجوی نیاز دارد به هرقیمتی نفرات ناآگاه بمانند اینگونه است که می تواند دیکتاتوری را دموکراسی نشان دهد. با وقاحت زندانی کردن نفرات را اوج آزادی جلوه دهد و بصورتی ریاکارانه اعتقادات و باورها را دستاویز قرار دهد تا بتوان در زیر آن افراد را در زیر چکمه و یوغ خود نگاه داشت.
این نحوه کنترل ذهنی در درون مناسبات فرقه شباهت بی نظیری با نحوه کنترل نظامیان در ارتش آلمان نازی دارد که در آن هر کس ترغیب می شود تا مراقب برادران و خواهران “مبارز” خود باشد و آنچه از همرزمان خود می بیند را، دقیقا و بدون کم وکاست گزارش بدهد.
مثال دیگر در مورد این شباهت استفاده از بلندگو در اشرف بود که وارانه جلوه داده می شد! در روسیه کمونیستی نیز این نحوه کنترل بروی تمامی اعضای حزب اعمال می شد. در پشت صحنه موضوع از این قرار بود که اغلب اطلاعات داده شده شخصی وخیلی خصوصی افراد، سریعا به رهبری گزارش می شد و رهبر فرقه از این اطلاعات برای متقاعد کردن افراد استفاده می کرد و غیر مستقیم به اینکه آنان ارتباطات ماوراء الطبیعه دارند اذعان می گردید وعضوی که اعتماد کرده است نسبت به مکانیزم پشت پرده این ارتباطات مشکوک نمی گردید که حاصل همان ذوب شدن در تشکیلات و اعتماد کورکورانه می باشد.!!!
اما فارق از هر نتیجه ای، صدمات ناشی از اینگونه ضربات جبران ناپذیر می نماید، اینکه دریابیم چگونه عمری با دروغ و دغل اعتقادات و باورهایمان به بازی گرفته شده، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت و آن را هضم نمود و سالیان متمادی طول خواهد کشید تا اثرات ناشی از آن محو شود گاهی حتی غیر ممکن می نمایاند.
حسن شهباز