از بدو تاسیس سازمان مجاهدین خلق همواره خودکشی با سیانور بخشی از فرهنگ تشکیلاتی آن بوده است. نوع مواجهه چریک مجاهد خلق با مرگ در همین موضوع قابل تعریف است. هنگامی که امیر نعمت اللهی، یک عضو سابق تیم عملیاتی از شیوه استفاده از سیانور صحبت میکند میتوان دریافت که مرگ در در فرقه رجوی چه مفهومی دارد. امیر نعمت اللهی که از پنج سال عضویتش در تشکیلات مجاهدین خلق سه سال را در تیمهای عملیاتی تشکیلات حضور داشت، انواع آموزشهای چریک شهری، کار با سلاحهای کمری، دستی و مواد منفجره و نهایتا کار با کپسول شیشهای سیانور را آموخته است.
او در مصاحبه اخیرش با سیامک نادری گفت که هر عضو تیم عملیاتی مجاهدین خلق ملزم بود که 4 قرص سیانور را به همراه داشته باشد که دو تای آن در کمربند جاساز میشد، یکی زیر زبان و یکی هم در جایی در دسترستر مانند جیب گذاشته میشد.
او توضیح داد که طبق آموزه های تشکیلاتی تأکید بر این است که در زمانی که خطر دستگیر شدن وجود دارد، فرد کپسول سیانور زیر زبان را با دندان بشکند و خرده شیشهها را در دهان بچرخاند تا با زخم شدن زبان و دهان سم سیانور به سرعت جذب خون شود و منجر به مرگ سریع فرد شود. نعمت اللهی در ادامه توضیح میدهد: « یکی از آموزشها طریقه گرفتن دهان است. باید با دو دست دهان را بگیرید تا ناخودآگاه تف نکنید.»
بدین ترتیب، تشکیلات تضمین میکند که چریک مجاهد خلق زنده نماند. محسن زال در بخشهای پایانی کتاب «چریک مجاهدخلق» به این نتیجه میرسد که «وجه بارز هویت بخش به یک سازمان چریکی مواجهه آن با خطری است که میتواند به دستگیری و یا مرگ بیانجامد».
بر اساس پژوهشهای زال، اگر چه مرگ با مفهوم «شهادت» در اندیشه مجاهد خلق تقدیس شده است ولی«مرگ در بازی مرگ همان اعتباری را ندارد که در زندگی روزمره». چریک مجاهد خلق به هنگام خطر دستگیری، مرگ را انتخاب میکند اما این انتخاب نباید همواره حمل بر شجاعت او شود.
زال در این باره مینویسد: «چریک خود را برای مواجهه آماده میکند و گاه لحظهای فرا میرسد که وی میتواند مرگ را انتخاب کند. اگر او در تور ساواک بیفتد میتواند خود به زندگیاش پایان بدهد اما باید دانست که این خودکشی لزوما نشانه شجاعت نیست. چه بسا چریک از هراس دستگیری و شکنجه به جان خود هجوم میبرد و خود را از شکنجه و درد میرهاند.»
و چه بسیار بودند مجاهدینی که پیش از آنکه کپسول سیانور را ببلعند در بازی مرگ گرفتار میشدند. زال در ادامه در این باره توضیح میدهد: «او وقتی در تور میافتد گاه حق انتخاب نیز ندارد. وی مورد اصابت قرار میگیرد پیش از آنکه بخواهد از صحنه بگریزد و یا تصمیمی دیگر بگیرد. چه بسا چریکهایی که هنگام فرار مورد اصابت قرار میگیرند و مرگ بر آنان تحمیل میشود و ممکن است او آمادگی رویارویی با آن را نداشته باشد و حتی در برابر آن بشکند و به تسلیم روی بیاورد.»
زال بر این باور است که این نوع از خودکشی یا دیگرکشی کارکردی دوگانه دارد که از یک طرف جلوی آسیب به سازمان را میگیرد و از طرفی مجاهد را از بازجویی، زندان و عذاب رها میسازد. امیر نعمت اللهی که شخصا تجربه چریکی دارد کارکرد سومی را هم اضافه میکند: افزوده شدن بر فهرست شهدای تشکیلات.
خودکشی با سیانور یا منفجر کردن نارنجک یا حتی کشتن همرزمی مجروح که احتمال دستگیری او هست و احتمال نجات او نیست، دنیایی از تناقضات را پیش روی مجاهد میگذارد. بر اساس تحلیلهای محسن زال «یک مبارز اگر خودکشی میکند، لزوما به این معنا نیست که وی به آرمانش وفادار بوده است و این وفاداری است که او را به استقبال مرگ میبرد.» او سپس از خودکشی فاطمه فرتوک زاده مثال میآورد که کاملا غیر ایدئولوژیک است.
از این دست خودکشیهای غیر ایدئولوژیک که تنها در نتیجه فشارهای روانی و عاطفی از سوی سران تشکیلات رخ میدهد، پس از حکمرانی مسعود رجوی بر تشکیلات و شکل گرفتن کیش شخصیتی او، بسیار بیشتر رخ میدهد. اگر فاطمه فرتوک زاده تحت فشار بهرام آرام و وحید افراخته به مرگ دست میزند، آلان محمدی، یاسر اکبری نسب، زهرا نوری، فائزه (مرجان) اکبریان و مهری موسوی تنها چند نمونه از افرادی هستند که در مواجهه با شکنجههای درون سازمان مسعود رجوی، مرگ را انتخاب میکنند.
زال در ادامه در باب بیارزشی جان چریک مجاهد، منافع سازمان از «بازی مرگ» و «منطق سیانور» مینویسد: «بنا به مناسبات مبارزه چریکی، مبارز اگر دستگیر بشود طبق رویه و ساختار سازمان ضربه چندانی به سیستم وارد نخواهد شد. چرا که او اگر برای مدت کوتاهی مقاومت کند، سازمان رد او را پاک خواهد کرد. ولی منطق سیانور این است که سازمان میل ندارد با التهابی هرچند قابل تحمل مواجه شود. بنابراین با استفاده از سیانور و قرار دادن آن در دستور کار، مبارز را از میان بر میدارد تا حداقل شوکی نیز به تشکیلات وارد نشود. البته بازی مرگ از شکنجه و مرگ به عنوان ضامنی برای ماندگاری چریک در سازمان نیز استفاده میکند و بدین ترتیب راه خروج را یا میبندد و یا پرهزینه میسازد… چریک وقتی وارد سازمان میشود، درها در فرایندی به روی او بسته میشود.»
نویسنده کتاب چریک مجاهد خلق، با استناد به اعترافات اشرف ربیعی، شیرین ساعدی و روایتی درباره فردی به نام مهرانگیز، نشان میدهد که نبود دمکراسی و عدم شفافیت در سازمان افراد را در مسیری بدون بازگشت قرار میدهد. به طوری که «مرگ و دستگیری گاه به گریزگاهی تبدیل میشود که مجاهد خودآگاه و ناخودآگاه آن را پذیرا میشود تا از زیر بار سبک زندگیای که بر سرش سنگینی میکند و سازمانی که او را زندانی کرده است و شرایطی که برایش تحمل ناپذیر است خلاص شود.»
بنابراین هنگامیکه فردی چون امیر نعمت اللهی از انجام عملیات سرپیچی میکند تا مدت ها تاوان این سرپیچی را میدهد. او که برای انجام عملیات تروریستی در تهران دستور دارد و قرص سیانور را آماده زیر زبانش نگه داشته است، در نقطه مورد نظر با غیرنظامیان و سربازان جوان بیگناه مواجه میشود، از انجام عملیات سرباز میزند و از همان لحظه مسیر خود را از مجاهدین خلق جدا میکند. تاوان این سرپیچی سالها سرگردانی و فرار از دست تشکیلات مجاهدین خلق بود. عوامل مجاهدین انواع کارشکنی ها را انجام دادند تا او نتواند از ترکیه به اروپا برود. نعمت اللهی در این باره میگوید: «بعدها متوجه شدم که سازمان کاری کرد که دفتر سازمان ملل من را قبول نکند. سازمان هدفش این بود که یا من دست وزارت اطلاعات بیفتم یا برگردم عراق و دست سازمان بیفتم.»
پس از گذراندن مشقتهای بسیار نعمت اللهی تنها هنگامی که به فرودگاه هلند میرسد قرص سیانور زیر زبانش را در دستشویی میاندازد.
مزدا پارسی