روز پنجشنبه باز هم مریم رجوی با سوء استفاده از تجمعات مردمی، به شکلی کاملا مزورانه برای آموزگاران و کارگران ناله سر داد و با این ادعا که سفره آنان روز به روز کوچکتر می شود، قدرت طلبی خود را آشکار کرد و گفت تنها راه نجات، استقرار دمکراسی و حاکمیت مردمی در ایران است! او که خجالت می کشد صراحتاً از خودش (که 29 سال لقب رئیس جمهور را یدک کشیده) اسم ببرد، به قدرت رسیدن مجاهدین را «حاکمیت مردمی» و نشستن بر مسند قدرت را «استقرار دمکراسی» می خواند. او همان است که اشغال عراق بدست آمریکایی ها را به «وزیدن نسیم دمکراسی در عراق» تشبیه کرده بود و حمله داعش به موصل را نیز «قیام عشایر عراقی» معرفی می کرد.
این الهه ترور که هفته گذشته برای صدمین بار از آمریکایی ها تشدید تحریم برای مردم ایران را دریوزگی می کرد، رهبری جریانی را به دست گرفته که ده ها معلم و دانش آموز را ترور، و صدها تن دیگر را برای رسیدن به قدرت به کشتن داده است. چگونه مردم ایران می توانند ترور آموزگار بزرگی چون محمدعلی رجایی را فراموش کنند که بدستور مستقیم مسعود رجوی، در یک بمبگذاری زبونانه و داعش گونه ترور شد و داغ بزرگی بر دل های مردم ایران گذاشت؟ آیا مریم فراموش کرده به لیست انبوه دانش آموزان میلیشیا که در سنین نوجوانی به عملیات های تروریستی کشانید و به کشتن داد نگاهی بیندازد؟ آیا فراموش کرده که تشکل رجوی در ابتدای انقلاب چند آموزگار را از مدرسه به میدان جنگ مسلحانه و آشوب آفرینی هل داده؟ آیا حامیان فریب خورده سازمان مجاهدین می دانند از 17000 ایرانی ترور شده بدستور مسعود رجوی، چند نفرشان معلم و کارگر و هنرجو بودند؟
یقیناً وی هر سرپوشی که بر جنایات مشترک خود و مسعود در ترور ده ها کارگر و کارمند (به بهانه ریش داشتن و اعتقاد به جمهوری اسلامی) بگذارد، قادر نیست بهره کشی از هزاران کارگر عراقی و سودانی در قرارگاه های مجاهدین را لاپوشانی کند. بسیاری از مجاهدین شاهد بودند که بدترین برخوردها با این کارگران نگونبخت (بویژه پس از تحمیل انقلاب ایدئولوژیک مریم به تشکیلات) انجام می گرفت و رسماً اعلام شده بود هیچ کارگری در قرارگاه مجاهدین حق اعتراض ندارد و معترضین را سریعاً اخراج کنید، و اینکار هم بارها انجام گرفت. یک قلم تعداد زیادی «کودک کارگر» 8 تا 15 ساله به کارهای سخت و طاقت فرسا گمارده شده بودند و دستمزد آنها با 10 ساعت کار روزانه تنها 1 دلار یا کمتر از آن بود. تأخیر در پرداخت دستمزد کارگران امری استثنایی در تشکیلات نبود، و اعتراض آنان به این مسئله هم برخوردهای زننده به همراه داشت، و کارگران نگونبخت عراقی از ترس استخبارات و یا بیکار شدن جرأت هیچ واکنشی نداشتند.
ممکن نیست مریم نفهمد تلاش بیست ساله اش برای تشدید تحریم های ظالمانه آمریکا علیه ایران چه بار سنگینی بر دوش طبقات محروم جامعه قرار داده است ولی به عمد و بخاطر اینکه همین فشارها باعث ایجاد آشوب در ایران شود، به آن دامن می زد. چرا که می خواست با رنج و خون کارگران و آموزگاران ایرانی بر مسند قدرت بنشیند.
اینکه امروز مریم رجوی به یاد کارگران و معلمان افتاده، نه از سر دلسوزی و نه از روی عشقی است که به آنان دارد، بلکه تنها چیزی که او را به سوء استفاده از نام کارگر و معلم وادار می کند، ایجاد آشوب و خونریزی است. زوج رجوی نشان داده اند که تشکل مجاهدین جز با کشتار و خونریزی قادر به ادامه حیات نیستند و از ابتدای انقلاب تا کنون با استفاده از همین خون ها، احساسات و عواطف نیروهای خود را برانگیخته اند و آنان را به ادامه جنگ و برادرکشی ترغیب کرده اند. از آن سو نیز، خوراک تبلیغی وسیعی برای مظلوم نمایی و بازی های حقوق بشری مهیا کرده اند. اگر خونریزی و آشوب نباشد، این تشکل خیلی زود فرو می پاشد، کما اینکه سایر جریانات تروریستی و برانداز نیز تنها با بحران سازی و کشتار توانسته اند در طی چهل سال گذشته جوانان را فریب دهند و از آنان برای عملیات های تروریستی سوء استفاده نمایند. پایان یافتن بحران و خونریزی و آشوب در ایران، به معنای بسته شدن دکّان تزویر و پولشویی و بسته شدن حساب های بانکی آنان است که با کمک های مالی نهادهای جاسوسی پر می شود.
هرگز نمی توان تصور کرد که این جریانات در صورت آرامش جامعه بتوانند حتی یکروز به حیات خود ادامه دهند. این نکته را بارها خود مسعود رجوی در نشست های داخلی اعتراف کرده که بدون جنگ، تشکل مجاهدین از هم خواهد گسست و به همین خاطر آنان باید مدام در جنگ باشند. بازی هایی که وی هر از چند سال تحت عنوان «موسسین دوم، سوم، چهارم و…» براه می اندازد دقیقاً مرتبط با همین موضوع است که از ریزش نیرو برای یک دوره موقت دیگر جلوگیری کند و فرصت ایجاد یک خونریزی دوباره داشته باشد. علت اقدام دیوانه وار مسعود در برپایی عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) نیز همین بود که خبر آتش بس و صلح احتمالی ایران و عراق او را دچار جنون کرده بود و با ایجاد یک جنگ خونین، هزاران انسان را به کشتن داد تا تنور او برای مدتی دیگر داغ بماند و دچار فروپاشی نشود.
وظیفه همه آموزگاران، فرهنگیان و کارگران است که در هر مراسمی، مراقب نفوذ مادی و معنوی این جریان تروریستی باشند و اجازه ندهند خواسته های معیشتی و مدنی آنان، با شعارهای مغرضانه و تولیدی این جریان به انحراف کشیده شود و رنگ و بوی دیگری به خود گیرد، چرا که مریم درصدد است تا با خون و رنج دیگران، هزینه سورچرانی و ضیافت های شاهانه خود در اروپا را تأمین کند. او حتی به نیروهای خودش هم رحم نکرد و انبوهی از معترضین را به زندان و زنجیر کشید و گروهی را زیر شکنجه به کشتن داد و یا به خودکشی وادار کرد. چنین هیولایی هرگز نمی تواند دل نگران معیشت کارگر و معلم در ایران باشد.
حامد صرافپور