دیروز جوار میهن، امروز جوار روستای مانز

از سال 1365 که اعضای گریخته از کشور که به فرقه ی رجوی پیوستند، در عراق در حال جنگ با ایران، در جوار خاک ایران و در زمین های غصبی مردم عراق و اهدایی صدام حسین، پایگاههایی تاسیس کردند و مدعی بودند که در حال مبارزه با رژیم حاکم بر ایران هستند، اما علیرغم کمک های تمام قد و تمام عیار لجستیکی و نیرویی صدام حسین، طی دهها سال، حتی یک متر از خاک ایران را نتوانستند اشغال کنند.

تمامیت باقیمانده سازمان مجاهدین در عراق، در پایان این راه ننگین نوکری، عاقبت در سال 1395 از عراق بصورت مفتضحانه اخراج شدند و در پایگاهی با حصارهای بلند در جوار روستای مانز در کشور فقیر آلبانی، به اسارتی دیگر در آمدند.

مقر فرقه رجوی در آلبانی

آنزمانی که رجوی ها بقول خودشان در “جوار خاک میهن” بودند، همه نیروها جوان و سرزنده بودند، اجازه نداشتند از حصارهای چندلایه رجوی ها پایشان را بیرون بگذارند، چه برسد که قدمی در راستای سرنگونی بردارند. اکنون که همه از سن 60 سالگی عبور کردند، فرسنگها از مرزهای ایران عقب نشینی کردند، در کشوری به سکونت اجباری واداشته شدند که حتی فکر کردن و تجسم ایران نیز برایشان بسی دشوار است، صحبت از سرنگونی و جنگ و نبرد … سخنی به گزاف است. اعضایی که در حصارهای بلند و بالای اسارتگاه روستای مانز تنها به فکر نجات خود هستند و حتی برای هواخوری هم باید اجازه بگیرند و همیشه در مانیتورینگ دوربین های مدار بسته و سکیوریتی های مسلح آلبانیایی هستند، در ماکزیمم فقط باید به آزاد کردن خود بیاندیشند و لاغیر.

حتی بسیاری از کسانی که آنروزها فریب شعارهای پرطمطراق و دهن پرکن مسعود رجوی را خوردند، فکر می کردند که رجوی با یک خیز از جوار خاک های میهن به ” تهران ” خواهد رسید! گذشت آنروزی که شعبده باز مقیم عراق با هزار دوز و کلک حتی از اردوگاههای اسرای جنگ، افراد را فریب داده و وعده در سبز باغ و بهشت را می داد! یا از بارگاه امام حسین (ع) ، با دجالیت ” هل من ناصرا ینصرنی” را فریاد می زد.

امروز دیگر با افشاگری های جسورانه ی جداشدگان، طشت رسوایی رجوی از بام افتاده است و همه چیز عیان گشته است. اما رجوی باید از روزی بترسد که اسناد بیشتری از مستندات اعدام های درون تشکیلاتی، خودسوزی ها، خودکشی شدن ها به دست شکنجه گران تشکیلات، سوزاندن ها به نام خودسوزی ، به دارکشیدن ها به نام خودکشی و حلق آویزهای خودکشی اعلام شده ، سیانورخوردن ها، شلیک با سلاح ها از پشت سر، روی میدان مین فرستادن، مرگ در سلول های انفرادی، قتل های آمرانه به دست عراقی ها در استخبارات و مخابرات عراق با دستورات سازمان، تجاوزهای وحشیانه به زنان و دختران در تاریکخانه ها و.. علنی شود و مردم و افکار عمومی در جریان کامل سرکوب ها و نقض وحشیانه حقوق بشر در اسارتگاههای رجوی قرار بگیرند.

مگر گناه امثال کوروش ها و ناصرها در سال 1376 در سلول های زندان اسکان، چه بود که بیگناه در غربت و تنهایی درعراق نفرین شده به خاک افتادند و با گذشت سالیان، هنوز از سرنوشت آنان خبری در دست نیست، وای به روزی که شکنجه گران و بازجوها از دست رجوی فرار کنند و مستندات خود را در اختیار رسانه ها قرار دهند.

هنوز سایه سنگین سرکوب وحشیانه فرقه رجوی بر سر اعضاست، هنوز سرکوب تشکیلاتی رجوی ترک جدی نخورده است، هنوز گنجینه عظیم سرکوب و زندان های رجوی به دست افکار عمومی نیافتاده است، هنوز سگ دعواهای درون تشکیلاتی سران فرقه ی ضدبشری رجوی، آنگونه که باید علنی نشده است، هنوز دست اندرکاران سرکوب و شکنجه و سگ های هرزه تشکیلات به جان هم نیافتادند، ما برای خبرهای بیشتر و بیشتر از مگوهای درون تشکیلاتی، صبورانه به انتظار نشستیم و یقین داریم روزی به همین زودی ها، به دست خود شکنجه گران انبوه اسرار پشت پرده که برای سالیان مخفی مانده است، علنی خواهد شد، خورشید روشنایی هرگز تا به ابد، پشت ابرهای سیاه سرکوب و کشتار رجوی ها پنهان نخواهد ماند.

فریدون مشیری می گوید:
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند،
قناری ها سرود صبح می خوانند،
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز،
زمان در بستر شب خواب و بیدار است …

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا