آقای غلامرضا شکری که یکی از افراد جداشده از مناسبات فرقه ی رجوی است، اقدام به انتخاب همسری از اهالی آلبانی کرده و مراسم این ازدواج با شرکت دوستانش و مخصوصا اعضای انجمن آسیلا برگزار شد.
طبق اطلاعات رسیده، خانم بتول سلطانی که به عنوان عضو سابق شورای رهبری مجاهدین خلق از سال 1385 در اعتراض به نقض کامل حقوق انسانی خود و هم بندانش این فرقه ی تبهکار را ترک نموده و پس از کش و قوس های فراوان موفق به اخذ پناهندگی از کشور آلمان شد، به دعوت آقای شکری قصد شرکت در مراسم عروسی وی را داشته که با دخالت باند تبهکار رجوی و علیرغم تحمل مشقات فراوان، موفق به خروج از فرودگاه نشد و در مدت حضورش در فرودگاه تیرانا از هیچگونه امکانات غذائی و استراحتی برخوردار نبوده و در کنار آن با تهدیدات چهار نفر از پادوهای رجوی که در لابی فرودگاه حضور داشتند، مواجه بوده است.
من با این خانم شجاع و رزمنده آشنایی دارم و این آشنایی مربوط به زمستان 1385 بود که برای پیگیری قتل برادر زاده ام یاسر اکبری نسب که ماه ها قبل در آتش جهل و جنون رجوی و در کمپ اشرف سوخته شد، در عراق حضور داشتم.
این روزهای سخت زندگی من، توام شد با خروج خانم سلطانی از کمپ تیف و این فرصت مغتنمی بود که حدود 10 روزی در عراق همراه و هم صحبت او باشم.
علت این نزدیکی بین ما درد مشترک مان بود. چرا که او هم پیگیر شکایت خود از مجاهدین خلق بود و مانند من اوقات زیادی را در دادگاه های عراق میگذراند.
علیرغم نشانه های خوشحالی که از چهره این خانم محترم آشکار بود، درچشمانش غمی پنهان را براحتی میشد مشاهده کرد و آن طور که توضیح می داد، این حالت غمگین چشمانش به خاطر دلواپسی برای دو فرزندش بود که سازمان آنها را از او جدا کرده و به اروپا فرستاده بود و البته خانم سلطانی اطلاعات موثقی از مکان این دو پاره جان خود نداشت.
واقعا حرکات و حالت چهره این خانم محترم، شکل ابر بهاری داشت که زمانی زیبا بود ولی زمانی دیگر غرنده و خطرناک مینمود و او را دچار افسردگی و عصبانیت کرده و ما را نگران می کرد. به هر روی آن روزها گذشت و تا مدتی همچنان از حال ایشان باخبر بودم.
ماجراهای اخیر را که مرور میکردم بیش از پیش او را مردتر وشجاع تر از خود یافتم. خانم سلطانی با یک حرکت در راستای شرکت در جشن عروسی یک همبند سابق خود، سازمان مجاهدین خلق را رسواتر از همیشه کرد و چهره واقعی این آفت تاریخ معاصر ایران را با وضوح بیشتری به نمایش گذاشت.کاری که من با نوشتن صدها مقاله و بیانیه نتوانستم بکنم!
در این میان او ثابت کرد که وابستگی کشوری به کشورهای دیگر چقدر وحشتناک است و مردم آلبانی انسان های خوشبختی نیستند که سرانشان گوش به فرمان نظام در حال افول سلطه و تابعیت میباشند.
رضا اکبری نسب