52 مشعل راه آزادی، یا قربانیان یک بیراهه؟

دهم شهریور ماه 1392، روزی بود که مسعود رجوی، باز هم کشتاری بیهوده در پادگان اشرف براه انداخت و دهها بیگناه را قربانی مطامع سیاسی خود کرد و یکبار دیگر ثابت کرد که فرقه ضدبشری او برای جان انسان ها، ذره ای ارزش قائل نیست.

حملات نیروهای ائتلاف به عراق در 29 اسفند 1381 به وقوع پیوست و رهبری مجاهدین اشتباهی استراتژیک را مرتکب شد و بر ماندن نیروها در اشرف (ترس از تلاشی سازمان و ریزش نیروها) اصرار کرد، راه غلطی که طی زمان کوتاهی، دهها و صدها قربانی گرفت. آن روز در عراق در پادگان مخوف اشرف، ما فقط نظاره گر تحولات بودیم که ما را به کدام سمت سوق خواهد داد. نه از رهبری خبری بود و نه از مسئولین بلندپایه فرقه ی رجوی. مسعود رجوی که در تمامی تحلیل های ابلهانه خود می گفت حمله به عراق صورت نخواهد پذیرفت! اما طبق معمول همه پیش بینی های او غلط از آب درآمد و حملات گسترده نیروهای ائتلاف به وقوع پیوست. به فاصله کوتاهی ما شاهد بودیم که مریم رجوی در فرانسه بسر می برد و عراق را بصورت پنهانی ترک کرده است، مریم رجوی اگر در فرانسه با تهاجم پلیس آن کشور دستگیر نمی شد، شاید ما ماهها خبر فرار او از عراق را نمی شنیدیم.

در عراق، همه ما گوشت قربانی، دم لوله توپ شده بودیم و از رهبران نالایق سازمان هم خبری نبود. بمباران های آمریکا، دهها قربانی از سازمان گرفت و هر لحظه منتظر بودیم که بمبی بر سرمان فرود بیاید. هنر هر رهبر این است که در گلوگاهها و سر بزنگاهها، نیروهایش را نجات بدهد، اما در فرقه رجوی بر خلاف ادعاهای مسعود که همیشه از امام حسین (ع) دم می زد، همه چیز برعکس بود، در هر خطر و احتمال حادثه ای، اول رهبران جان به در می برند و بعد نیروها تاوان انتخابهای اشتباه آنان را پس داده اند.
مسعود رجوی قبل از این جریان نیز بارها در معرض انتخابات اینچنینی قرار گرفته بود و او فقط جان بی مقدارش را به در برده بود، در جریان دستگیری های سال 1350 نیز چنین شده بود و مسعود رجوی با کروکی کشیدن و گزارش نوشتن و همکاری با ساواک، دوستان خود را لو داد و تنها نفری بود که از مرکزیت سازمان زنده ماند!

مریم رجوی و تجارتی از خون

شهریور سال 1392 نیز محصول در سوراخ بودن مسعود رجوی بود و با مخفی نگه داشتن خود، 52 عضو سازمان را هلاک کرد. امروز پس از گذشت سالها از آن واقعه، هنوز هم مسعود رجوی همچنان مخفی است و در تاریکخانه ها بسر می برد. افرادی هم که فعلا در سازمان حضور اجباری دارند، سردرگم و حیران مانده اند که چه بر سرشان خواهد آمد، آلبانی امروز آخرین ایستگاه سازمان است و اعضای سازمان، با انواع محدودیت ها و بن بست ها روبرو هستند. در پروسه ننگین سازمان، بعد از انتصاب خودسرانه مسعود رجوی به رهبری آن، جدای از چند عملیات نظامی در دهه هفتاد، حتی یک کشته هم نداشتیم که در حین مبارزه با دشمنان رجوی به خاک افتاده باشد، اعضای اسیر در چنگال رهبران سازمان، یا خودکشی و خودسوزی کردند یا در حوادث معمولی کشته شدند، یا بصورت خودبخودی فوت شدند و یا با بیماری و سالخوردگی مواجه شدند. تاریخچه رهبری بی صلاحیت رجوی در این فرقه، فقط کشته و قربانی در بیراهه های او را داشته است و بس.

امروز در آلبانی هم، مریم رجوی و دم و دنبالچه های مسعود، سرنگونی را ول کردند و به برهم زدن یک میز کتاب و یا نمایشگاه افشاگرانه ی جداشدگان دلخوش هستند.

در خارج کشور هم اکثر هواداران سازمان، که زمانی فریب این رهبران پوشالی را خورده بودند، از حواشی این سازمان دور شدند و سراغ زندگی عادی خود رفتند.

امروز “مسعود مرحوم” و عروسک اش مریم، می دانند که مسئول اول و آخر تمام خون هایی هستند که طی این سال ها بر زمین ریختند، آنها از سایه خود هم می ترسند و می دانند که به عاقبت شومی دچار خواهند شد.

از طرف دیگر احتمال قوی دیگری خبر از این می دهد که تسویه حساب های درون تشکیلاتی سازمان و از بین بردن برخی ناراضیان، منجر به این درگیری شد و همه، قربانی تسویه حساب ها و اختلافات بین چند زن در تشکیلات شدند. این زمان و تاریخ خواهد بود که روشن خواهد کرد: اصل قضیه و ماجرا در اشرف چه بوده است ؟

فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا