یکی از شعارهای محوری مسعود رجوی که در آغازین هر کلامی بیهوده بر زبان می راند این واژه بود: بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران.
مردم شناسی و جامعه شناسی فارق از هر گونه گرایشات مذهبی، قومی، فکری، رنگ و زبان در هر نقطه جهان که باشد همزاد یکدیگر بشمار می روند اما ریشه گسست در این علوم را باید در تقسیم بندی اولیه ای جست که مردم شناسی را محدود به پرداختن به گروهی که انسانها را نه به صفت یک معیار واقعی و تاثیر گذار در جامعه بلکه در راستای منافع سیاسی مورد استعمار قرار میدهند تا به اهداف و منافع شخصی خود دست یابند.
مسعود رجوی یکی از این بیشمار رهبرانی است که از این واژه نه برای اهداف خلق بلکه برای دست یابی به قدرت و مطامع شخصی استفاده های فراوانی برده است و با تحریف واقعیت ها بخشی از همین خلق را در کام فرقه جهنمی خود فرو برده و بشدت مورد استثمار جنسی، فکری و… قرار داده است. ایجاد یک جامعه بی طبقه توحیدی و برقراری دمکراسی و آزادی برای مردم ایران ادعایی است که سران مجاهدین از ابتدا بر آن پا فشاری کردند ولی واقعیتی که در طول تاریخ از عملکرد رهبران جنایتکار مجاهدین در سرکوب اعضای داخلی، قتل، شکنجه و …. بازتاب عینی داشته فاصله زیادی با شعارهای آنها دارد.
عملکرد مجاهدین در گذشته و در حال، کام خیلی از خانواده های ایرانی را تلخ نموده و پدران و مادران دردمند را در حسرت دیدار فرزندی که سالهاست اسیر تفکرات بیمارگونه رجوی هستند در شرایط طولانی چشم انتظاری قرار داده است. آیا این مادران و پدران چشم انتظار بخشی از همان خلق نیستند؟ البته به زعم رجوی شیاد هر آنکس که در راستای آزادی فرزندش از زندان رجوی تلاش کند مزدور جمهوری اسلامی محسوب می شود. مجاهدینی که نمیتوانند خودشان را از قید و بند و تفکرات شیطانی رجوی آزاد کنند، هرگز نمیتوانند ادعای آزادی خلقی را بکنند که سالهاست داغ و حسرت دیدار فرزندانشان در سینه شان ثبت شده است.