نامه مادری نگران به فرزند اسیرش

به: بهمن عابدی (اهل گیلان)

به نام خدا

با عرض سلام خدمت پسر عزیز و گرامی و دوست داشتنیم؛ غرض از نگارش این نامه بعد از این همه مدت این است که می خواستم از حال و احوال شما با خبر شوم. آخر دلت برای مادر پیرت هم تنگ نمی شود. چرا یک خبری از خودت به من نمیدهی. من دلم برای تو یک ذره شده است. آنقدر چشم به انتظار تو مانده ام که چشمان من کم سو شده است. بعد از این همه سالها، که یک روزنه باز شده بتوانم با تو ارتباط برقرار کنم خیلی خوشحال شدم. خوشحالی من از این است که خبر سلامتی تو را از جواب نامه ای که برای من میفرستی بشنوم و بدانم که فرزند دلبندم درحیات میباشد. چون من که هیچج خبری از تو ندارم و از تو خواهش میکنم خبر سلامتی خودت را به من بدهی. اگر میتوانی یک عکس هم برای من بفرست تا با دیدن عکست حداقل مقداری از دوری تو برای من سهل و آسان شود. اگر می خواهی از حال و احوال ما با خبر شوی همه ما خوب و خوش و به زندگی عادی مشغول میباشیم و نگران از دوری تو. فرزند عزیزم، دوست دارم که دوباره تو را از نزدیک دیدار کنم و بوی تو را با تمام وجودم احساس کنم. دوست دارم دوباره به آغوش گرم خانواده ات بازگردی و زندگی دوباره ای را شروع کنی. دوست دارم که جمال تو را دوباره ببینم. اخر من شب و روز در فکر توام اما تو یادی از ما نمیکنی. من این نامه را به دست شما میدهم امیدوارم که جواب نامه ام را هرچه سریعتر برایم بفرستی و دل مادر پیرت را خوشحال کنی. ما تمام اعضای خانواده از دوری تو ناراحت هستیم فقط یک دست خط یا عکس از تو میتواند ما را از نگرانی بیرون بیاورد. این اولین نامه ای است که برایت میفرستم. انشاء اله بعد از ارتباط با شما بازهم برایت نامه میفرستم تا بیشتر از حال و احوال یکدیگر باخبر شویم. فقط دوست دارم که هرچه زودتر خبر سالمتی تو را بشنوم و از نگرانی بیرون بیایم. حتی میتوانی با ما تماس تلفنی هم داشته باشید. دوست دارم که صدایت را هم بشنوم. به امید آن روز که دوباره به آغوش گرم خانواده ات بازگردی و دوباره مثل قبل زندگی خوب و شیرین گذشته را داشته باشیم با سپاس فراوان از کسانی که باعث شده اند که این ارتباط برقرار شود و به امید دیدار مجدد با شما که دلم برایت یک ذره شده است. خیلی از جمله ها تکراری شد. اما من نمیدانم که باید چه بنویسم فقط همین که دارم با تو ارتباط برقرار می کنم خیلی خوشحال هستم دوست دارم که جواب نامه ام که هرچه، هرچه، هرچه سریعتر بدهی تا مرا از نگرانی بیرون بیاوری به امید آنروز که دوباره هم دیگر را ملاقات کنیم. به امید دیدار.

مادر همیشه نگرانت.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا