شاید به سادگی قابل توجیه نباشد که چه میشود که یک انسان مسعود رجوی و مریم رجوی را مورد پرستش قرار میدهد و در دفترچهاش مینویسد: “امروز نماز صبحم قضا شد، باید از محضر مسعود و مریم طلب استغفار کنم”. این عینا جمله است که یکی از اعضای مجاهدین خلق در گزارش خود انتقادی خود نوشته است.
این در حالی است که محمد حنیف نژاد از بنیانگذاران تشکیلات مجاهدین خلق در همان سالهای آغازین تشکیل سازمان، از شکل گرفتن کیش شخصیتی پرهیز داشت. با این وجود، عملکرد سران و نیروهای تشکیلاتی مجاهدین خلق چنان بود که نه تنها خود حنیفنژاد، بلکه افراد دیگری نیز از پی او تبدیل به قطب تشکیلات شدند. پررنگترین قطب در طول بیش از نیم قرن تاریخ مجاهدین، شخص مسعود رجوی بوده است.
محسن زال نویسنده کتاب چریک مجاهد خلق (انسان شناسی سازمان مجاهدین خلق، دوره پیش از انقلاب 1357)، در فصلی از کتاب با عنوان “اسطورهها”، از اساطیری که در تشکیلات چهره شدند، مینویسد. او در مقدمه این بخش با استناد به صحبتهای تراب حقشناس اذعان میکند که حنیف مخالف بت سازی بود:
“علاوه بر روایاتی حماسی و پاکیزه که توسط جانبداران سازمان، از وقایع رخ داد، ساخته شدهاند. در خصوص افراد و شخصیتهایی چند که عموما جزء بنیانگذاران سازمان میباشند نیز این اسطورهسازی ها ادامه پیدا کرده و حول آنها هالهای تنیده شده که از آن در برابر هر نقدی حفاظت میکند. هرچند “بت سازی” آسیبی است که خود حنیف نژاد نیز بدان آگاه بود و نسبت به آن هشدار میدهد، ولی اراده او نمیتواند از آن جلوگیری کند. وقتی زمانه و زمینه مستعد ساختن ابر انسان باشد “آگاهی” نمیتواند در برابرش مراقبت کند. تراب حق شناس در این مورد میگوید:
‘در دوره مجاهدین اولیه حنیف اصرار داشت که کسی قطب نشود. در آخرین ملاقاتی که در زندان {پیش از اعدام} با پوران داشت به پوران گفته بود: کسی قطب نشود. نه خودت قطب شو نه بگذار کسی قطب شود.’ (پوران بازرگان همسر سازمانی حنیف نژاد بود که پس از کشته شدن او با تراب حق شناس ازدواج کرد.)”
اگر سخن تراب را مبنا بگیریم خواسته حنیف هیچ گاه جاری نمیگردد و از همان زمان تولد گروه، ساختن بتوارههای قابل ستایش و چه بسا پرستش نیز شروع میشود.
امروز این بت واره در خصوص مسعود رجوی چنان شده است که در حالی که او هیچ حضور فیزیکی در تشکیلات ندارد، کماکان مورد پرستش است. هیچ یک از اعضای گروه اجازه ندارند درباره او سوال کنند و جویای زنده یا مرده بودن او بشوند. او گویی ابر انسانی است که در ظرف زمان و مکان نمیگنجد. همچنین، اشعههایی از هاله تقدسی که دور مسعود رجوی را تنیده است به مریم رجوی نیز میرسد چرا که او برترین زن تشکیلات است که پیش دیگر افراد حرمسرا با او “یگانه” شده است. بنابراین، در غیاب رییس فرقه ، این مریم است که نقش اسطوره قابل پرستش را ایفا میکند.
(محسن زال، ص 451 اسطوره ها، چریک مجاهد خلق)