در حرفهای گفته شده توسط سازمان مجاهدین خلق جمله ای توجهم را جلب کرد. اینکه آنها از قبل می دانستند رفتن به عراق به معنی سوختن سازمان مجاهدین خلق است ولی چرا باز تصمیم گرفتند به عراق بروند؟! رجوی در یک طرح از قبل مشخص شده در خرداد سال 65 از فرانسه به عراق رفت تا نشان دهد که همسو با صدام در جنگ علیه ایران می باشد.
هر چند خیلی از گروهها و شخصیت ها به رجوی خرده گرفتند که رفتن به عراق به مثابه سوختن سازمان است ولی رجوی که هیچ وقت حرف کسی را قبول ندارد عنوان داشت می رود برافروزد آتش بر کوهستانها !!!
البته در این زمینه تبلیغات گسترده ای هم انجام داد مبنی بر این که تنها گروهی است که در کنار مرزهای ایران در حال مبارزه است! (بخوانید وطن فروشی) و به دیگر گروهها خرده می گرفت که شما در اروپا نشسته اید و نان پناهندگی را می خورید .
رجوی فکر می کرد با رفتن به عراق می تواند از شکاف جنگ ایران و عراق استفاده کند و خطش را پیش ببرد. مریم رجوی و مهدی ابریشمچی در گفته هایشان عنوان کردند که اگر حضور در عراق زمانبر شود به ضرر سازمان است و خط سازمان خواهد سوخت.
مریم رجوی گفته بود: رجوی به عراق آمده تا به نیروهای داخل ایران انگیزه بدهد و اگر مدت اقامت بیشتر از دو سال در خاک عراق طول بکشد رهبری خواهد سوخت!
مهدی ابریشمچی ملیجک رجوی هم گفته بود: با آمدن تشکیلات به عراق اگر در عرض یک سال نتوانیم ایران را سرنگون کنیم خط خودمان را سوزانده ایم !
اما آنها سالها در عراق ماندند و در کنار صدام بودند. در این سالها رجوی ها اعتراف نکردند که رفتن به عراق یعنی سوختن سازمان و از بین رفتن خط و خطوط آنها! و مریم رجوی حرف خود را فراموش کرده است و حاضر نیست به شکست مجاهدین اعتراف کند! چرا آنها اعتراف نمی کنند که رفتن به عراق به مثابه نابودی سازمان مجاهدین و استراتژی که دنبال می کردند، بوده است ؟ مجاهدین خلق در عراق به چه پیروزی بزرگی دست یافتند؟ آیا اخراج از عراق در اوج خفت و خاری پیروزی محسوب می شود؟ قرار بود مدت اقامت شما یک یا دو سال باشد چرا این همه سال طول کشید و خبری از سرنگونی نشد؟ حال که از عراق اخراج شدید چرا حاضر نیستید جواب منتقدین خود را بدهید؟ و هزاران سئوال دیگر که رجوی ها حاضر نیستند به آن پاسخ دهند و هنوز شیپور را از سر گشادش می زنند.
رجوی به خوبی می دانست باید به دستور اربابان خود گوش کند و برای پیشبرد خط نوکری به عراق برود تا در کنار صدام وظیفه خود را انجام دهد و وقتی هم صدام سرنگون شد چون دیگر استقرارشان در عراق منفعتی برای اربابانشان نداشت مانند یک دستمال مصرف به آلبانی فرستاده شدند تا خط وطن فروشی را در آنجا پیش ببرند.
رهبران مجاهدین خلق در این سالها حرفهای زیادی زدند که حتی خودشان هم به آنها پایبند نبودند. حرفهای مریم رجوی و مهدی ابریشمچی نشان از بی پایه بودن استراتژی رجوی ها دارد. گفته های آنان را که مورد بازبینی قرار می دهیم متوجه می شویم تا کجا در گرداب خیانت و جنایت فرو رفته اند و حتی حرفهای خودشان را هم نفی می کنند و سعی دارند شکست هایشان را در قالب پیروزی به اعضا بقبولانند.
هادی شبانی