نوزده فروردین 90 فرقه رجوی یک تراژدی انسانی را رقم زد. چون اعضا ناخودآگاه و بدون اینکه نقشی در شکل گیری آن داشته باشند در مظلومانه ترین شکل قربانی شدند. براستی 19 فروردین چرا و چگونه شکل گرفت؟ چرا مسئولین این فرقه و در راس آن رجوی مانع از استقرار ارتش عراق در پادگان اشرف که جز لاینفک خاک عراق و در قلمرو حاکمیت این کشور بود، شدند؟ بعد از سرنگونی صدام حسین بدست نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، رجوی بقول خودش سیدالریسش را از دست داد و می بایست با واقعیت های بعد از صدام کنار می آمد.
حاکمیت تغییر کرده بود و پادگان اشرف بعنوان جزیی از خاک عراق می بایست تحت کنترل دولت جدید قرار می گرفت. در هیچ کشوری به نیروی پناهنده این حق داده نمیشود که با تفکیک و جداسازی بخشی از خاک آن کشور مدعی استقلال و دولتی در درون دولت آن کشور گردد. رجوی با استدلال مسخره اشرف جزیی از خاک مجاهدین است ودولت جدید عراق حق استقرار در خاک اشرف را ندارد از همان ابتدا بنای ناسازگاری را گذاشت و بنحوی برای دولت عراق شاخ و نشان کشید. بر اساس قانون اساسی هر کشور حفاظت از تمامیت ارضی و جلوگیری از تجزیه کشور حق مسلم دولت و نهادهای نظامی حافظ امنیت آن کشور است و گذشته از آن، دولت عراق مسئولیت حفاظت از جان همین مجاهدین خلق را که در آن کشور بمثابه پناهنده زندگی می کردند را نیز برعهده داشت. و بر همین اساس و برای تامین این امنیت می بایست ارتش خود را در اشرف مستقر می نمود. ولی رجوی که بعنوان یک میهمان ناخوانده و صرفا بخاطر عملکردهای خائنانه و جنایتکارانه در دوران حاکمیت صدام تمام تلاش خود را برای حفظ حاکمیت صدام و حتی به بهای سرکوب قیام مردم عراق بکار گرفته بود هنوز در ضمیر ابلهانه خود بدنبال ادامه همان روند بود.
آنچه برای همگان مشخص بود و حتی اعضا هم در جریان جزییات آن قرار داشتند اینکه پادگان اشرف بهمراه تمامی حمایت های مالی و لجستیکی و نظامی در شرایطی در اختیار رجوی قرار گرفت که وی در جنگ تجاوز کارانه عراق به ایران بمثابه ستون پنجم دشمن عمل کند و بعنوان پیشقراول صدام بر علیه مردمش بجنگد و دست نیروهایش را به خون سربازان ایران آغشته سازد و از طرف دیگر در سر بزنگاهها و در شرایطی که بخاطر قیام های مردم عراق صدام در آستانه سقوط بود با سرکوب مردم عراق به کمک وی بشتابد.
در طرف مقابل در منطق دولت جدید عراق بعد از سقوط آن رژیم جنایتکار نه تنها فرقه رجوی موضوعیتی برای ادامه حضور در خاک عراق نداشت بلکه باید حساب تمامی جنایاتی که در حق مردم عراق و نیروهایش انجام داده بود را پس دهد. نکته عجیب این بود که گویا رجوی نمی خواست بپذیرد که دوران حاکمیت اربابش صدام بسر آمده است. ولی در پشت تمامی جار و جنجال های رجوی واقعیت این بود که وی می دانست در صورت مستقر شدن نیروهای نظامی عراق در خاک اشرف حاکمیت مطلقش بر اعضا خدشه دار و اعضای ناراضی می توانستند با مراجعه به نیروهای ارتش عراق خود را از آن تشکیلات جهنمی نجات دهند.
تجربه حضور کوتاه مدت ارتش امریکا در پادگان اشرف که به جدایی تعداد زیادی از اعضا ضمن کمک گرفتن از گشت های سربازان آمریکایی انجامید رجوی را برآن داشت تا با مایه گذاشتن از جان اعضا و فریب آنها مقدمات درگیری را فراهم سازد. به گفته اعضایی که آن روزها در درگیری ها شرکت داشتند از طرف فرماندهان مجاهدین به آنها گفته شده بود که ارتش عراق در نظر دارد با تصرف پادگان اشرف آنها را دستگیر و با اتوبوس هایی که آماده کرده به ایران بفرستد و تحویل نیروهای امنیتی ایران دهد. در هنگام مقابله فرماندهان مجاهدین از اعضا خواسته بودند که سربازان عراقی را خلع سلاح و وادار به فرار نمایند. در نتیجه این خیره سری رجوی 36 نفر از اعضا کشته و حدود 1500 نفر مجروح شدند ولی در نهایت رجوی در منتهای ذلت مجبور به عقب نشینی از تمامی شعر و شعارهایش شد و در حالی که قرار بود حتی در صورت جنبیدن کوه سرکردگان این فرقه در اشرف تکان نخورند ذلیلانه ودر حمایت ارتش امریکا به آلبانی منتقل شدند. ولی جنایت رجوی و قربانی کردن اعضا در اذهان باقی ماند و این سوال اساسی همچنان باقی است که اگر قصد خروج از اشرف وعراق را داشتید این همه قربانی گرفتن از اعضا چرا؟!
اکرامی