سازمان مجاهدین خلق یکی از گروههایی بود که علم مبارزه با رژیم پهلوی را برافراشت و در فردای پس از پیروزی انقلاب سهمخواهی خود را از قدرت مطرح کرد.این در حالی است که با بررسی کارنامه مبارزاتی این سازمان مشخص میشود اعضای آن از توان لازم برای سازماندهی روند انقلاب اسلامی برخوردار نبودند.
گروهها و سازمانهای سیاسی مختلفی در فرایند مبارزه با رژیم پهلوی و به ثمر نشستن انقلاب اسلامی دخیل بودند. بسیاری از آنان در فردای پس از پیروزی انقلاب سهمخواهی خود را از قدرت مطرح کردند. یکی از آن نیروها، سازمان مجاهدین خلق بود. این در حالی است که در بررسی کارنامه مبارزاتی این سازمان میتوان مشخص کرد که این سازمان از توان و نیروی سازمانی جهت سازماندهی روند انقلاب اسلامی برخوردار بوده است یا خیر.
ورود به دنیای مجاهدین خلق
در نیمه دوم دهه 1330 به دلیل بحرانهای سیاسی ، اقتصادی حکومت محمدرضا پهلوی نیروهای مبارز فعالیت گسترده خود را آغاز کردند. مهندس بازرگان و یدالله سحابی با آغاز دهه 1340 از جبهه ملی دوم انشعاب کردند و “نهضت آزادی” را تشکیل دادند. بعد از تشکیل نهضت آزادی گروهی از جوانان دانشجو نیز به عضویت این نهضت درآمدند. با وقوع قیام 15 خرداد 1342 و دستگیری رهبران نهضت، اعضای جوان آن نیز دستگیر شدند. برخی از افراد نظیر محمد حنیفنژاد، سعید محسن، لطفالله میثمی در زندان با مرور وقایع گذشته به این نتیجه رسیدند که مبارزه درون قواعد نظام دیگر کارساز نیست و باید مبارزه علیه کلیت نظام را مورد توجه قرار داد.[1] در چنین شرایطی سازمان مجاهدین خلق توسط جناح مذهبی جبهه ملی و به ویژه نهضت آزادی شکل گرفت. این سازمان در سال 1345، توسط شش تن از اعضای پیشین نهضت آزادی و تازه فارغالتحصیلان دانشگاه تهران تشکیل شد: محمد حنیفنژاد، سعید محسن، محمد عسکریزاده، رسول مشکینفام، علیاصغر بدیعزادگان و احمدرضایی.[2] بهتدریج فعالیت این گروه گسترش پیدا کرد و از 1350 با نام مجاهدین خلق شناخته شدند و مبارزات خود را علیه رژیم پهلوی در مرداد ۱۳۵۰ آغاز کردند.[3]
ضعف در مبارزه؛ در تیرس ساواک
سازمان مجاهدین خلق از ضعف سازمانی و مدیریتی رنج میبرد. در شهریور سال 1350 ده ها تن از رهبران و اعضای سازمان دستگیر و پنج تن از آنان در فروردین و خرداد ۱۳۵۱ اعدام شدند. پیش از آن در دی ۱۳۵۰ احمد رضایی، یکی دیگر از رهبران سازمان، کشته شد. مجاهدین میپنداشتند که با حمله و برخورد فیزیکی هم آبروی رژیم را میبرند و هم به افسانه شکستناپذیری آن ضربه میزنند. آنان هنگام برگزاری جشنهای 2500ساله سـلطنتی تصمیم گرفتنـد کارخانـه اصلی برق را منفجر کرده و بدین ترتیب تاریکی را بر تمام این مراسم مستولی کنند.[4] اما ضعف سازمانی و مدیریتی مجاهدین گریبانگیر آنان شد؛ بهگونهای که در ماجرای تحقیق برای خرید دینامیت با رابطی ارتباط برقرار کردند که از قضا یک جاسوس از آب درآمد و این حمله قبل از وقوع خنثی شد. بـیش از صد تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق قبل از اینکه این سازمان بتواند هرگونه عملیاتی را علیه رژیم پهلوی انجـام دهـد، دستگیر شدند. 69 تن از آنان در اوایل سال 1350 در دادگاه محاکمه شـدند. در میان آنان هشت عضو اولیه کمیته مرکزی از جمله سـه بنیانگذار سـازمان حضور داشتند. تمامی رهبـران مجاهـدین به غیر از رجوی اعدام شدند. مجازات رجوی بعد از اینکه برادرش در ژنو شخصیتهای بنـام خـارجی، ماننـد فرانسـوا میتران و ژان پال سارتر، را در حمایت از او به اعتراض برانگیخت به حبس ابد تقلیل یافـت. در خـلال این محاکمهها بود که برای اولینبار وجود خارجی و نام سازمانی به نام مجاهدین خلق برای مقامات آشکار شد. قبل از آن به مدت شش سال هویت این سازمان مخفی نگاه داشته شده بود.[5]
بنا بر آنچه گفته شد، ساواک در دهه ۱۳۵۰ موفق شد سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق را که دو سازمان اصلی چریک شهری ایران بودند، در بیرون از زندان نابود کند. ساواک با عملیات نظامی و فرهنگی و همچنین با عملیات روانی و تبلیغاتی در داخل و خارج از زندان موفق به مشروعیتزدایی از سازمان مجاهدین خلق شد؛ چرا که رشد عمل زدگی و تقدم عملیات نظامی باعث کمرنگ شدن و در نهایت قطع تلاش سازمان مجاهدین خلق جهت افزایش قدرت نرم شده بود و توان ایستادگی مقابل فعالیتهای ساواک را نداشت. این کاستی مانع از نقشآفرینی آنها در فرایند به ثمر نشستن انقلاب اسلامی شد.[6]
در چنگال مارکسیسم؛ انشعاب و نزاع
علاوه بر ضعف سازمانی، اختلاف و انشعاب مانع دیگر اتحاد سازمانی اعضا بود و مانع از نقشآفرینی مثبت آن در فرایند انقلاب اسلامی شد. از سال ۱۳۵۲ گرایش به مارکسیسم در سازمان شدت گرفت. این امر به مخالفت اعضای مسلمان سازمان از جمله مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیه لباف و نهایتا قتل آنها انجامید. در نهایت در مهر ۱۳۵۴ کمیته مرکزی سازمان در بیانیهای تغییر مواضع ایدئولوژیک خود را از اسلام به مارکسیسم اعلام کرد. از آن پس سازمان فعالیت خود را در دو شاخه مارکسیست و مسلمان ادامه داد. در مهرماه سال 1357 شاخه مارکسیست سازمان نام خود را به سازمان پیکار تغییر داد و شاخه مسلمان همچنان با نام سازمان مجاهدین فعالیت میکرد. انشعاب در مجاهدین، که در سال 1350 شروع شد بود در سال 1353 بهطور گسـترده هویـدا گشـت و باعث قتل مجیـد شـریفواقفی شد. وی در سال 1353 در سطح یکی از اعضای ارشد باقیمانده مجاهدین بـود. شـریف واقفی از هویـت اسـلامی این سازمان در مخالفت با چالشی که از جانب چپگراهای افراطی متوجـه آن شـده بـود صـیانت میکرد. وی در اردیبهشت سال 1354 طی عملیاتی که توسط رهبـران گـروه انشـعابی مارکسیسـتی، از جمله وحید افراخته، بهرام آرام و تقی شهرام طرحریزی شده بود بـه قتـل رسـید. یکـی از اعضـای ارشـد دیگـر سازمان مجاهدین در آن زمان محمد یقینی بود که او نیز به دست این گروه جداشـده بـه قتـل رسـید. صمدیه لباف هم توسط این باندِ جداشده به ضرب گلوله مجـروح شـد و سـپس توسـط سرویس امنیتی ساواک دستگیر و قبل از تیرباران توسط جوخه اعدام مورد شکنجه قرار گرفت.[7]
مشی مسلحانه؛ آشفتگی فضا
فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق برخلاف عمده نیروهای اسلامی و همچنین رویکرد رهبر انقلاب،عمدتا شامل ترور مقامات نظامی و انتظامی حکومتی و مستشاران آمریکایی در ایران، هواپیماربایی، بمبگذاری و حمله به مراکز اقتصادی، فرهنگی، نظامی و انتظامی آمریکا، انگلستان، اسرائیل، اردن و عمان در ایران و فعالیت در زندانها و انجمنهای دانشجویی در داخل و خارج و گسترش شبکههای سازمان در شهرهای مختلف کشور بود. طی این سالها بیش از هفتاد تن از مجاهدین کشته شدند.[8]
ناتوانی سازمان مجاهدین خلق از نقشآفرینی مثبت در فرایند به ثمر نشستن انقلاب اسلامی را به خوبی میتوان در مواضع رهبر انقلاب نسبت به این سازمان بازجست. اولین اقدام سازمان برای برقراری ارتباط با امام خمینی به جریان هواپیماربایی سال 1349 باز میگردد که منجر به دستگیری شش نفر از اعضای سازمان توسط رژیم عراق شد. سازمان برای آزادی اعضای خود نیاز به حمایت و نفوذ امام خمینی داشت، اما تلاش آنها دراینباره به نتیجه نرسید و امام حاضر به حمایت از آنان نشد. چندی بعد، یعنی در اوایل سال 1351 حسین احمدی روحانی از سوی سازمان مأموریت یافت تا از طریق مذاکره با امام خمینی، نظر مثبت ایشان را نسبت به سازمان جلب کند و از این طریق بر میزان مشروعیت سازمان در میان مردم بیفزاید و از حمایت و کمکهای مردمی برخوردار شود. مواضع امام در مباحثهای که با روحانی داشت، بهویژه در مورد روش مبارزه، با سازمان در یک جهت نبود. امام مبارزه مسلحانه در هر قالبی را نفی کرده بودند و شرایط اجتماعی ایران و قلت عددی اعضای سازمان را مناسب فعالیتهای مسلحانه علیه رژیم نمیدانستند؛ بنابراین امام نه تنها فعالیتهای سازمان را تأیید و از آنها حمایت نکردند، بلکه مواضع سازمان را غیر منطبق با دیدگاههای اسلامی و نامناسب با شرایط موجود تشخیص دادند. در سال 1353 نیز امام تأکید کردند که “این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارند، لیکن چون میدانند که در کشوری مانند ایران بیش از هزار سال است که در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است، جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کردهاند”.[9]
فشرده سخن
نگاهی انتقادی به نقش سازمان مجاهدین خلق در فرایند انقلاب اسلامی آشکار میسازد که این سازمان از ضعفهای عمدهای برای نقشآفرینی مثبت در انقلاب اسلامی رنج میبرد. سازمان مجاهدین به دلیل ضعف سازمانی و مدیریتی در سالهای ابتدایی فعالیت خود اسیر ساواک شد و به لحاظ نیروی انسانی صدمه جبرانناپذیری به آن وارد شد. تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم و در نتیجه اختلافهای متعدد نیز توانایی سازمان مجاهدین خلق برای نقشآفرینی مثبت در فرایند انقلاب اسلامی را به محاق برد.
پینوشتها
[1]. سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 3، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چ هفتم، 1383، ص 345.
[2]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی، چ یازدهم، 1384، ص 603.
[3]. Ronen A.Cohen, The Rise and Fall of The Mojahedin Khalq 1987-1997, Porthand, Sussex Academic Press, 2009, pp. 20-30.
[4]. مسعود بنیصدر، خاطرات یک شورشی ایران، ترجمه فرهاد مهدوی، پاریس، انتشارات خاوران، 1384، ص 79.
[5]. موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام (1344-1384)، ج 1، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، صص 419-423.
[6]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، عبور از سازمان: (مجید شریف واقفی به روایت اسناد)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص 75.
[7]. محمدصادق کوشکی، تبار ترور (مروری بر تاریخچه و کارنامهی تروریستی سازمان مجاهدین خلق)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، صص 65-80.
[8]. یرواند آبراهامیان، همان، ص 606.
[9]. محمدصادق کوشکی، همان، ص 194.