مجاهدین خلق در طول تاریخ تشکیلاتی خود، پروندهای قطور از جنایت، خیانت و همدستی با دشمنان این آب و خاک دارند .
نمونههای دیگر آماری از جمله ترور ۱۷هزار نفر از هموطنان ما توسط گروههای تروریستی وجود دارد که ۱۲هزار نفر را تروریستهای مجاهدین خلق و بقیه را دیگران در عملیات تجزیهطلبی و شورشهای قومی و ترورهای پراکنده گروههای دیگر مانند فداییان خلق، پیکار، کومله، حزب دموکرات کردستان، فرقان، اتحادیه کمونیستها، خلق عرب، پژاک، الاحوازیه، انجمن پادشاهی، سلفیهای بلوچستان، گروههای موسوم به جندا… و جیشالعدل و… به شهادت رساندند. حالا از میان گزارشهای جنایتهای مشخص فرقه رجوی، در مسیر جنایات کلان اشاره شده بهوسیله خودشان، طبق اسناد منتشر شده و تاییدکردهشان، نمونههایی را یاد آوری میکنم که اسناد جنایات ظالمانهای است که نه فقط در میدان خیانت و کشتار خشن داخلی و جرمهای محرز جنایی طبق قانون رسمیکشور، بلکه حتی طبق قانون جهانی در میدانهای جنگهای رسمی بینالمللی جنایت به حساب میآید:
الف: پس از ترورهای سال ۶۰ که فرقه رجوی آغازگر خشونت وحشیانه و کشتار دستهجمعی بود، در ۲۲ مرداد ۱۳۶۱، پس از بازداشت فردی بهنام خسرو زندی در حین دزدیدن یک موتورسیکلت و درگیری با مردم، یکی از دهشتناکترین جنایات تاریخ معاصر ایران برملا شد. خسرو زندی که پس از دستگیری از او کپسول سیانور و برخی مدارک به دست آمده بود، در همان نخستین ساعات، پرده از جنایتی مهیب برداشت. او پس از افشای مدارکش و کدخوانی برخی از آنها، مأموران امنیتی را به باغفیض واقع در شمالغرب تهران و محل دفن اجسادی برد که سه روز قبل، پس از تحمل شکنجههای هولناک در حالیکه هنوز نفس میکشیدند و زنده بودند، بعد از فشرده کردن و پیچیدن در نایلون و بستن با طناب دفن شده بودند.
جنایتی که برملا شد
وقتی اجساد را از زیر خاک درآوردند و از حالت فشرده و پیچیده در نایلون خارج کردند با صحنه تکاندهنده و تاثرآوری مواجه شدند: چهرهها دفرمه و جسمهای سوخته در حالیکه پوست صورت و بدنهاشان کنده و ورقه شده و دهان و دندانهاشان خرد شده، برخی چشمها از حدقه درآمده و… .
بهزودی هویت افراد روشن شد: طالبزاده ۱۶ ساله محصل، محسن میرجلیلی ۲۵ ساله پاسدار و عباس عفتروش کفاش.
آنها طی ۱۰ تا ۱۷ مرداد ماه ۱۳۶۱ شک نیروهای ویژه سازمان را که محافظ خانههای تیمی مرکزیت بودند، برانگیختند. شک کردند که خانهها را تحتنظر دارند و صرفا براساس همین وهم، آنان را ربوده و وحشیانه بهطور مهیبی شکنجه دادند و بعد که معلوم شد اتهامها بیمورد بوده و هر سه نفر که دو نفر طبق گزارش پزشکی قانونی هنوز زنده بودند، در کیسه نایلونی فشردند و در گور کردند.
ب: پیکر سه فرد ربوده شده دیگر که به سبب شک بیدلیل و وهم بزدلانه و خشن ربوده و تحت مهیبترین شکنجهها قرار گرفتند، در تپههای عباسآباد و نقاط دیگر در همان مرداد ماه با اجساد لت و پار شده، کشف شد. قربانیان مظلوم جنایت مجاهدین خلق شاهرخ طهماسبی، پاسدار کمیته انقلاب و یک معلم بهنام خسرو ریاحی و یک مهندس بهنام حبیب روستا بودند که باز با توهم زیر نظر داشتن خانههای تیمیکادرهای بالای سازمان، تحت شکنجههای بدتر از شکنجههای قرون وسطایی قرار گرفتند و سپس وقتی مشخص شد این اتهام، خیالی واهی بوده به قتل رساندندشان و پیکر تکهتکه شدهشان در خاک نهان کردند.
ج: در همان سال، خانههای تیمهای ویژه شکنجه سازمان مجاهدین خلق در تهران از جمله خانه بهار کشف شد و چند ماه بعد، پس از دستگیری مهران اصدقی (فرمانده عملیات نظامی تهران) در جریان فرار از کشور و کشف اسناد تکاندهندهای از یک خانه تیمی در گلشهر کرج، عمق فاجعه پروژه جنایتکارانه شکنجهها که به نام “عملیات مهندسی” نامیده میشد، افشا شد؛ عملیاتی که با دستور مستقیم مسعود رجوی طراحی شد، توسط علی زرکش (جانشین رجوی در ایران)، محمود عطایی (مسؤول عملیات مهندسی)، مهدی افتخاری (با نام فرمانده فتحا…)، مهدی کتیرایی و حسین ابریشمچی (اعضای مرکزیت) سازماندهی و توسط مهران اصدقی و همدههای دیگرش اجرا شد.
د: این اقدامات خونخوارانه مجاهدین خلق و قدرت عفونتبار سلطه و ستمکار و وحشی جهانی که سرنخ جنایت را در جهان در دست دارد و کار جنایت در کشورهای مسلمان را بعدها به زایش داعش و نسلکشی مسلمانان کشانده و در ایران به ترور دانش و دانشمندان و شکنجه دارویی و تحریم بیسابقه اقتصادی دستآلوده، چنان هولناک بوده که در همان سال ۶۱ خشم و اندوه شهروندان اروپایی و آمریکایی را که فطرت انسانیشان زنده بود، برانگیخت.
ه: جنایت مجاهدین خلق یک زیر بنای کاملا هدفمند، نقشهمند، آگاهانه و مبتنی بر استراتژی فاشیستی داشت. احمد ربیعی از فرماندهان تیمهای ویژه ترور فرقه رجوی میگوید: “ترور سازمان بر مبنای خط مرکزیت که گفته بود سرانگشتان رژیم را قطع کنید، در گشتزنیهای خیابانی و بدون هرگونه شناسایی قبلی، هر فردی که مثل پاسدارها ریش داشت یا با پوششی معروف به حزباللهی با کفش کتانی رؤیت میگردید را باید ترور میکردیم.”
این شیوه از تروریسم کور جنایتبار که هیچ دادگاه و بیدادگاه نمیتواند برای آن توجیهی بتراشد در سال ۶۱ عملیات مرسوم و مکرر مجاهدین خلق بود و حد و حصری در توصیف سرشت فجیع اینگونه جنایت که محصول شیزوفرنی سازمان تروریستی و اوج بهیمیت و از دست دادن هر خصلت انسانی بود، نمیتوان قائل شد. گزارشهای حسین شیخالحکما، از فرماندهان تیمهای ویژه تروریستی به سازمان و محمد طوری و کیهان و جعفر و مرتضی ناصح پور و گزارش حمله به خانه هواداران انقلاب اسلامی بس قنفذ مانند و ابن زیاد و حرملهوار و شمرگونه و جنونبار است.
ماشین گوبلزی مجاهدین خلق
یک خانم آلمانی بهنام لیوزلوته، طی انتشار اعلامیهای به ترورها و شکنجه گری هواداران و پاسداران انقلاب به دست مجاهدین خلق اعتراض کرد و نوشت: “در آگوست ۱۹۸۲، عده زیادی به دست عناصری که خود را مجاهدین خلق مینامند، کشته شدند. قاتلان سه پاسدار میگویند ما آنان را هر روز شکنجه میکردیم. ما ناخنهای آنها را کشیدیم، اتوی داغ روی سر و گردن و دستهای آنها گذاشتیم. دستهایشان را در آبجوش فرو بردیم، با چاقوی موکتبری پوست آنها را کندیم، چشمهایشان را از حدقه در آوردیم. دو نفر آنها را که هنوز زنده بودند، همان طور زنده دفن کردیم…” آنها شهید شدند، فقط به دلیل این که حق خود میدانستند در راه انقلاب تلاش و فداکاری کنند و علیه ظلم و ستم بجنگند. جان این رهروان جهاد و فداکاری در راه انقلابشان از جانب کسانی که بهغایت از انسانیت دور بودند از آنها گرفته شد.
البته بهرغم اعترافات اعضای دستگیر شده و اسناد غیر قابل انکار، مثل همیشه ماشین دروغگویی گوبلزی مجاهدین خلق راه افتاد تا انکار کند این رسواییهای ددمنشانه مکرر نقشهمند را برای ایجاد رعب از سوی خود رجوی ، رهبران و سازمانشان.اینها اتفاق افتاد و با وقاحت بلاهت بار گفتند همه اینها کذب است و اصلا این افراد جعلی و دروغگو هستند و عضو سازمان نیستند که اعتراض شدید اصدقی و زندی را برانگیخت و اسناد قطعی عضویت خود را ارائه کردند. اما اگر امروز هرکس سری به وبسایت رسمیاین فرقه رسوای تروریستی بزند، میبیند که با اختصاص صفحات ویژه و جداگانه این هر دو نفر، اصدقی و زندی را با عنوان”مجاهد شهید” تجلیل کردهاند.
میراحمد میراحسان – شاعر و پژوهشگر
روزنامه جام جم