از پیوستن تا رهایی – قسمت یازدهم

در قسمت دهم به چالش بزرگ یا ابرچالش با موضوع طلاق اجباری پرداختیم. قطعا ورود تخصصی و دقیقتر به اتفاقات داخل تشکیلات سازمان مجاهدین خلق و بحث ها و تصمیمات ایدئولوژیک که عمدتا تحت نام انقلاب ایدئولوژیک از آن یاد میشد مستلزم بررسی دقیقتر، زمان طولانی تر و تخصصی تر میباشد و لازم است این کار بطور جداگانه با موضوع انقلاب ایدئولوژیک آنهم بصورت چند نفره و جمعی یا حتی میزگرد و کنفرانسی به آن پرداخته شود که از حوصله مطلب این حقیر خارج است زیرا تلاش شده و میشود در موضوع ” از پیوستن تا رهایی ” تمرکز بیشتر رو مشکلات و حوادث و تضاد هایی باشد که حقیر با آن چه بطور مستقیم و چه غیر مستقیم مواجه بودم .

در موضوع طلاق اجباری من با مانع بزرگی مواجه شدم. از طرفی انقلاب ایدئولوژیک مربوط به دیدگاه سازمان مجاهدین بود که من هیچ تعهدی در این خصوص نداشتم و تازه در بدو ورود به این تشکیلات طی یک قرارداد کتبی با مهدی ابریشمچی نوشتم: من بعنوان رزمنده ساده غیر مجاهدی به ارتش موسوم به آزادیبخش ملی میپیوندم، ایدئولوژی مجاهدین را قبول ندارم و عضو ایدئولوژی سازمان مجاهدین نیستم. حتی درخواست کرده بودم در صورت امکان مرا به گروههای مورد علاقه ام تحویل بدهند که در همان روز اول مورد توافق قرار نگرفت و بطور ضمنی گفته شد اگر اتفاقی صورت گرفت و آن گروه در دسترس قرار گرفت میتوان ارتباط برقرار نمود. همچنین تقاضا شد مرا به اروپا بفرستند که تلویحا قول دادند اما بعدا زیر قولشان زدند و انکار نمودند .

البته موضوع قرار داد اولیه اینجانب با مهدی ابریشمچی در خصوص غیرمجاهدین بودن و رزمنده ساده بودن بعد از جدایی بعنوان برگه و سندی علیه اینجانب توسط دستگاههای تبلیغاتی سازمان با نشان دادن مستند بکار گرفته شد و اگر چه رجوی و حسین مدنی شخصا بمیدان آمدند تا علیه اینجانب مدرک و سند ارائه بدهند و از این حقیر اعلام برائت نمایند اما این دقیقا برای من موجب خوشحالی و مباهات بود که حداقل عضو مجاهدین نبودم و به تعریف رایج در فرهنگ ایران هیچگاه “منافق” نبودم .

در بحث انقلاب ایدئولوژی و موضوع طلاق ، مهوش سپهری (نسرین) در ابتدا با احتیاط کامل و رعایت مرز غیر مجاهد بودن از اینجانب خواست تا صرفا بعنوان ناظر شرکت کنم. من هم حقیقتا در شک سختی فرو رفته بودم و با خودم فکر میکردم که چگونه به این موضوع ورود کنم و با تبعات و تضادهای بعدی این موضوع چگونه برخورد نمایم. البته برخی مخاطرات و موانع مسیر برای خودم قابل پیش بینی بود با توجه به اینکه بسیاری از خصوصیات انحصارطلبی، کیش شخصیت، خود محور بینی و دیکتاتوری شخص رجوی و سران تشکیلات را میشناختم .

ترجیح دادم فعلا در بدو ورود با آنها تضاد جدی کار نکنم بخصوص که در تشکیلات بعنوان عضو غیر مجاهد و لائیک معروف شده بودم و تعدادی از دوستان بخصوص افراد غیر ایدئولوژی با من ارتباطاتی داشتند و بیشتر تحت تاثیر این حقیر بودند. همچنین بسیاری از افراد رده پایین تشکیلات که افرادی تشکیلاتی نبودند یا سربازان اسیر پیوستی بودند یا برخی اسرای جنگی که از دوستان و هم فکران خودم بودند و یا بعد از ورود نسبت به ایدئولوژی این سازمان سرخورده شده بودند تمایل داشتند از من الگویی بسازند و از سازمان بلحاظ ایدئولوژیک فاصله بگیرند. همه موارد فوق حساسیت بیشتری برای من ایجاد میکرد . و نمیخواستم بعنوان لیدر و الگوی افراد غیر مجاهد باشم چرا که برخی افراد غیر مجاهد اعمال و رفتارشان خارج از عرف و کنترل بود و به خصوصیات اخلاقی و تعهدات من هم آسیب میرساند .نمیخواستم انگ و تهمت محفلی و تفکر انشعابی و مخالف تشکیلات را متحمل شوم زیرا وقتی در مظان اتهام قرار میگرفتم دیگر توان و تحمل رویارویی روزمره با تشکیلات را نداشتم و فرسوده میشدم .نمیخواستم به ارزش های اخلاقی، دیدگاهی و شخصیتی خودم لطمه وارد شود و نهایتا موانع و محدودیت های بسیاری در مسیرم قرار گیرد که کار را برایم سخت کند.

حفظ ارزش ها و ویژگی های اخلاقی، رفتاری و سیاسی یک فرد انقلابی برایم از اهم موضوعات بود و سعی کردم تا آخرین روز حضورم در داخل تشکیلات مجاهدین به آن پایبند باشم و هم اینکه مجاهدین از صدر تا ذیل یعنی از خود مسعود رجوی و حسین مدنی گرفته تا علیرضا خالو و برخی همشهری های خودم که با اجبار وادار به موضعگیری شدند برای اتهام زنی و تهمت های آنچنانی کاملا دستشان خالی باشد و از همان آغاز تاکنون بصراحت اعلام کرده ام که در هر جا که سران سازمان موافق باشند و امنیت طرفین کاملا تضمین شود برای مناظره با آنها اعلام آمادگی می کنم.

حال من با محاسبات دقیق و چندین روزه این معذوریت ها و محدودیت ها و پایبندی به ارزش های مد نظر تصمیم گرفتم با احتیاط و آرام آرام در حاشیه و بعنوان عضو ناظر شرکت کنم و از درگیری و مخالفت با موضوع پرهیز کنم و درعین حال خیلی هم ذوق زده نشوم و به بحث هم ورود جدی نکنم و مانند سایرین بادمجان دور قاب چین و به به و چه چه گو نباشم . و البته ابرهای تیره را در آسمان مجاهدین دیده بودم و انتهای کار را خیلی طوفانی و سیل آسا میدیدم و میدانستم فقط در نقطه طلاق باقی نمی مانند و ناگزیر هستند برای خنثی کردن عواقب و پس لرزه های این کار محیر العقول و عجیب زمانه کلاف باز شده را ادامه دهند اما تا کجا!! معلوم نبود .

مستند نامه حقیر که عضو غیر مجاهد میباشم و توسط سازمان علیه من منتشر شده است.

سند علی مرادی
سند عدم عضویت علی مرادی در سازمان مجاهدین خلق

علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا