شکست رجوی در عملیات فروغ جاویدان در مرداد سال ۱۳۶۷ و کشته و مجروح شدن بیش از ۱۴۰۰ نفر ، یکی از بدترین دوران تشکیلاتی مجاهدین خلق محسوب می شود.
روحیه پائین نیروها به دلیل شکست سنگین در عملیات، بسته شدن مرزها ، قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط دولت ایران و چشم انداز صلح بین ایران و عراق، آینده تیره و تاری را برای نیروهای مجاهدین ترسیم می کرد .
بعد از گذشت مدتی و جمع و جور شدن نیروها در قرارگاه اشرف ، نشست های ۵ روزه ای در کلیه سطوح تشکیلاتی برای جمع بندی عملیات توسط شخص رجوی آغاز شد تا به قول خودش “کمرهایی خم شده را راست کند.” این سلسله نشست ها بعدا به بحث های تنگه و توحید معروف شد.
عملیات بی فروغ، ضربه سنگینی بر پیکره مجاهدین وارد آورد و تعداد زیادی از فرماندهان و مسئولین قدیمی در این عملیات کشته شدند و اغلب نیروهای پائین هم نفرات جدیدی بودند که یا در بسیج نیرویی قبل از عملیات از خارج آمده بودند و یا کسانی بودند که در طی عملیات مختلف سازمان اسیر شده و بعداً به ارتش رجوی تحت شرایطی خاص پیوسته بودند .
در طی چند ماهی که از عملیات می گذشت ، طبیعی بود که در یک چنین ارتشی مختلط آن هم بدون عملیات و مأموریت نظامی ، مسائل عاطفی تشدید شود. به ویژه این که افراد متأهل هر هفته به خانه هایشان می رفتند و نفرات مجرد که تعداد بیشتری از نیروهای بدنه سازمان را تشکیل می دادند در مقرها باقی می ماندند . نفرات مجرد اصلی ترین مشکلشان همین تجرد آنها بود و درخواست های ازدواج زیادی برای مسئولین می نوشتند ولی تشکیلات راه کاری برای این همه درخواست نداشت. به خصوص با آمدن نیروهای جدید از اردوگاههای اسرای جنگی خود بر این مشکلات افزوده می شد.
رجوی تلاش کرد برای روحیه دادن به نیروها در همان چند ماه بعد از فروغ ازدواج هایی را راه اندازی کند که اغلب آنها هم مسئولینی بودند که همسرانشان در عملیات بی فروغ رجوی کشته شده بودند.
بن بست سیاسی موجود فشار زیادی بر روی نیروها داشت البته رجوی سعی می کرد بر شکست عملیات با مقولات ایدئولوژیکی و بحث های انحرافی سرپوش بگذارد ولی اعلام جدایی تعداد زیادی از نیروها دلیلی بر بن بست تاریخی رجوی در خاک عراق و بی ثمر بودن توجیهات وی بود.
همیشه یکی از راه کارهای رجوی برای برهم زدن وضعیت راکد در تشکیلات تغییرات سازماندهی نیروها بود. بعد از شکست در عملیات نیز همین روال در پیش گرفته شد.
البته قبل از هرگونه ضرورت کاری ، ضرورت تشکیلاتی بود که تغییرات سازماندهی را اجتناب ناپذیر می کرد. چرا که اصل بر این بود که نباید گذاشت شرایط برای نیروها یکنواخت شود .
رجوی هرگز در محتوا راه حلی برای بحران ها و بن بست های تشکیلاتی نداشت. گفتار درمانی و اعمال هژمونی با سوءاستفاده از جایگاه رهبری بر مجاهدین تنها ابزار رجوی برای پس زدن منتقدین و معترضین در پهنه تشکیلات بود. همین خصلت در شرایط بعد از عملیات فروغ هم حاکم بود.
بدین ترتیب رجوی برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات و پاک کردن صورت مسئله که کل حضور مجاهدین در خاک عراق را زیر علامت سوال می برد تشکیلات را وارد یک سری تغییرات سازماندهی کرد. گردان و تیپ های رزمی موجود را منحل و به جای آن لشگرهای رزمی را شکل داد تا نه در محتوا بلکه در شکل، تغییرات سازماندهی را حاصل پیروزی در عملیات فروغ جاویدان بمثابه یک ارتقاء کیفی به خورد “رزمندگانش” بدهد!
رجوی به خوبی می دانست که این وضعیت نمی تواند با بن بست های سیاسی موجود برای همیشه ادامه یابد.او باید راه کارهای جدیدی در حیطه کنترل و اعمال هژمونی سخت تر و یکدست بر کل تشکیلات ارائه دهد. تا انسجام آن را حفظ کند.
فوت رهبر انقلاب ایران آیت الله روح الله خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ و زمین گیر شدن رجوی در خاک عراق که پیشتر قول حمله به ایران را در چنین شرایطی به نیروهایش داده بود، بار دیگر به بدترین شکل ممکن این واقعیت تاریخی را به رخ می کشید که مجاهدین زائیده جنگ بوده و مستقل از ارتش و دولت عراق هیچ استقلال عملی ندارد.
انتخاب مریم رجوی بعنوان مسئول اول مجاهدین و نشستن رجوی بر تخت رهبری در مهرماه سال ۱۳۶۸، راه کار رجوی برای ادامه حیات سیاسی و ایدئولوژیک مجاهدین بود که آنان را از یک نیروی سیاسی به یک فرقه تمام عیار تبدیل می کرد. طلاق های اجباری درون تشکیلاتی، هژمونی زنان در تشکیلات و نهایتاً تشکیل حرمسرا و انحرافات اخلاقی در رهبری مجاهدین از آثار و عواقب آن محسوب می شود.
سقوط صدام حسین و دور ریخته شدن مجاهدین توسط خلق های ایران و عراق از خاک این دو کشور و زمین گیر شدنشان در خاک آلبانی میوه تلخ درختی است که رهبران مجاهدین خود آن را کاشتند و خود آن را خوردند.
نویسنده : علی صدر