هفته گذشته کیفرخواست 104 تن از سران سازمان مجاهدین خلق از سوی دادگاه جمهوری اسلامی ایران نهایی شد که بر آن اساس آنها بزودی محاکمه خواهند شد و می باید برای دفاع از خود وکیل معرفی کنند. این خبر هرچند به ظاهر اثری روی ستاد فرماندهی مجاهدین که همگی در خارج از کنترل حکومت ایران هستند نداشت، اما واکنش عجولانه و پی در پی مجاهدین حاکی از این است که اهمیت این خبر، مسعود رجوی را هم از درون تابوت بیرون کشیده و به موضعگیری واداشته است.
از مواضع رنگارنگ پیرامون این قضیه که بگذریم، جدی ترین واکنش را مسعود از خود نشان داد که با نوشتن یک متن طولانی، تلاش نمود مثل همیشه با توهمات بهت آور نشان دهد که بکلی از اوضاع جهان و ایران بی خبر مانده و هرچند بولتن های خبری را به او می دهند ولی بخاطر شدت بیماری جسمی و روانی اش، قادر به هضم مسائل روز نیست و کماکان خود را در دوران صدام تصور می کند که در اشرف و مقر فرماندهی اش در بغداد، به رجزخوانی مشغول است و ارتش آزادیبخش هم آماده بردن او به تهران می باشد. وی که هنوز از تصاویر 30 سال پیش خود برای ابراز وجود استفاده می کند و نمی خواهد وضعیت اسفبار ناشی از جنون او را مجاهدین ببینند و شوکه شوند، در پیام خود از جملاتی استفاده کرده که یادآور آمارهای خنده دار 25 سال پیش است که مدعی بود در یک نظرخواهی، به این نتیجه رسیده که 70 درصد مردم خواهان ریاست جمهوری مریم رجوی هستند… وی به طرز کودکانه ای گفته “وکلای من همانا بیش از 80 میلیون ایرانی هستند”. مشخص نیست که آیا مسعود از آخرین آمار جمعیت ایران باخبر هست یا خیر، اما اگر آمار را 85 میلیون به حساب آورده باشد، ظاهراً به جمهوری اسلامی مقداری تخفیف داده و چند میلیون ایرانی را سلطنت طلب و یا حامی نظام به حساب آورده و بقیه را به جیب خود ریخته است:
همین موضعگیری بیانگر فسیل شدن او در آرامگاه 20 ساله اش است و بنظر می رسد که وی در خواب اصحاب کهف فرو رفته و در یک قدمی جهنم، هنوز برای خود رویاهای شیرین تولید می کند. مسعود بجای پاسخگویی به اینکه چرا دو دهه در اختفا فرورفته و حاضر نشده در کنار نیروهای ایدئولوژیک خودش باشد و آنها را دلجویی دهد و اثبات کند در سختی ها با آنان است، با توهم ناشی از کم شدن قوای ادراکی اش، مدعی شده که “میخواهم این شرف و افتخار را داشته باشم که مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم و در دیکتاتوری شاه هم به اعدام محکوم بودم”. البته وی عامداً اشاره نداشت که چرا بنیانگذاران سازمان و کادرهای مرکزیت همگی اعدام شدند و فقط او باقی ماند؟ و چرا شاه و ساواک به او عفو دادند؟ و چه کسی بنیانگذاران سازمان را به ساواک لو داد؟! امروز کمتر کسی است که نداند مسعود رجوی طی 40 سال گذشته هرکجا خطری بوده فرار کرده و نیروهای خود را در میان آتش و بمب تنها گذاشته و قربانی کرده است تا خودش سالم بماند.
برای کسانی که مطلع نیستند، باید یادآوری کنم که مسعود در تابستان 1360 دهها هزار نوجوان میلیشیا را با بهانه ورود به فاز مسلحانه، به تنور اقدامات تروریستی کشاند و به کشتن داد، اما خودش همینکه اوضاع را بر وفق مراد ندید، به بهانه گسترش مبارزه با هواپیما به فرانسه گریخت، و چند سال بعد هم دوباره در فرانسه احساس خطر کرد و به زیر چتر صدام (که پشتیبانی آمریکا، اروپا، چین، شوروی سابق و کشورهای عربی را با خود داشت) گریخت و ارتش آزادیبخش را تأسیس کرد تا سربازان ایرانی را هدف قرار دهد. اما همینکه ایران آتش بس را پذیرفت و مسعود متوجه شد که هوا پس است، باز خودش و همسرش در بغداد باقی ماندند و بقیه نیروهای خود را به تنور عملیات نابخردانه فروغ جاویدان ریخت و نیمی از آنها را به کشتن داد تا بتواند از مهلکه سیاسی آن جان به در ببرد و شکست آنرا به گردن نفرات خود انداخت و بازماندگان را وادار به طلاق اجباری کرد و بسیاری از زنان مجاهد را به عقد خود درآورد… این هم پایان ماجرا نبود، چون پس از سقوط صدام نیز صدها تن از مجاهدین را قربانی کرد تا بتواند خروج امن از عراق را تضمین کند و به مخفیگاه 20 ساله اش بخزد. اخیراً هم مریم رجوی که احتمال می داد در آلبانی بازداشت شود، نیروهای خود را در آنجا تنها، و در خطر دستگیری و استرداد قرار داد و به فرانسه گریخت.
بله، کسی که تمام عمر، دیگران را قربانی حفظ خودش کرده، امروز هم در مخفیگاه شعار “آتش شعله برکش” سر می دهد و می گوید “اگر قیمتش را بدهیم، ایران گلستان می شود”… آخر تو کی قیمت داده ای که امروز از مخفیگاه بخواهی بها بدهی؟ مگر مریم همین چند هفته قبل از پاریس برای جوانان ایرانی نشان نمی کشید که “شما باید بها بپردازید”؟ واقعیت این است که هذیان گویی مسعود، و 80 میلیون ایرانی را متوهمانه “وکیل” خواندن و ادعای اینکه “خلقمان با فرزندان رشیدش برای ما کفایت است”، چیزی جز فرار از کابوس، و نگرانی از عاقبت شوم برای مریم نیست. همین ترس باعث شده که باز هم با زور و ضرب داروهای مسکن سر از گور بیرون بکشد و پیام بدهد و چند فریب خورده را به بوستان و بیابان بکشاند تا با حرکات کودکانه و تبلیغی، خود را وکیل مسعود رجوی بخوانند!.
اما آیا این شارلاتان (که فارغ التحصیل رشته حقوق است و بخاطر بازداشت مریم رجوی در پاریس ده وکیل اروپایی را بسیج کرده بود) نمی داند وکیل دارای چه ویژگی هایی است و آیا نمی داند که وکیل را به صورت رسمی و قانونی به دادگاه معرفی می کنند و نه توی پارک با نقاب و سر دادن شعار؟
در واقع مسعود متوجه شده که شروع چنین دادگاهی، هرچند بطور مستقیم پیامد حقوقی برایش نداشته باشد، اما زمینه ساز محکومیت قانونی و غیابی اوست و می تواند در آینده تبعات حقوقی اثرگذاری در روابط سیاسی ایران با کشورهای غربی، و همچنین در ارتباط با دادگاه های جهانی و اینترپل داشته باشد و سران مجاهدین را در ترددات و سفرهای خود، محدود و آسیب پذیر نماید. ضمن اینکه مشروعیت آنان در برگزاری دادگاه های نمایشی که سال گذشته در بلژیک، آلبانی و سوئد برگزار شد و برای آن انبوه هیاهو کردند هم زیر سوال خواهد رفت.
مسعود رجوی باید سرنوشت تنها متحد خودش یعنی صدام را به یاد آورد که در توهم قدرت نظامی و معنوی، بناگاه سر از مخفیگاه در آورد و با آن وضعیت ذلت بار دستگیر، محاکمه و اعدام شد. دیر نیست روزی که او را نیز با خفت و خواری از تابوت خود بیرون بکشند و عبرت روزگار کنند. تنها راه رهایی از این سرنوشت محتوم، به جهنم واصل شدن از بیماری و کهولت است. اعلام ممنوع الورود شدن مریم به آلبانی بجرم فرماندهی اقدامات تروریستی در ایران، شاید مقدمه ای برای حرکت های آینده و دلیل نگرانی زوج رجوی است که امیدوارم قدم مثبتی در راستای دیدار خانواده ها با عزیزانشان در اسارتگاه اشرف 3 باشد.
حامد صرافپور