دایی جان سلام
من علی رضا قلعه ای هستم خواهر زاده ات. نمی دانم مرا به یاد می آوری یا نه ! آن زمان که شما به سربازی رفتی من خیلی بچه بودم و سن و سالی نداشتم. مادرم عکسهایتان را نشانم داده اما می گوید الان خیلی شکسته شده ای.
دایی جان واقعاً برایم سوال است که چرا خانواده ات را و وطنت را رها کردی و رفتی. رفتی پیش کسانی که هر نوع آزادی را از شما دریغ می کنند. حتی ارتباط با خانواده . که حتی زندانی ها هم از آن بی نصیب نیستند. دایی جان نمی دانم تا چه اندازه می دانی اما باید بگویم که مردم ایران به دلیل جنایتهای بیشمار مجاهدین خلق، از آنها متنفرند.
دایی جان این جا ما تمام خانواده کنار هم زندگی خوبی داریم و تنها دلتنگی مان نبود شماست که بسیار حس می شود. ما به هم قول داده ایم که برای آزادی شما تمام تلاش مان را بکنیم. ما می خواهیم شما را از چاهی که در آن افتاده ای نجات بدهیم. جای شما آنجا نیست . جای شما کنار ماست. لطفا تلاش کن تا خودت را نجات بدهی و مابقی عمر را در کنار خانواده سپری کنی. همه ما دوستت داریم .
دوست دار شما – خواهرزاده ات – علی رضا قلعه ای