مسعود رجوی در طی این سالها و بعد از فرار سال 60 همواره سابقه زندانی و محکومیت خود در زمان شاه را سرمایه قهرمان بازی خود میداند و شعار مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم را لق لق زبان خود کرده است و در پیام 7 مرداد خود نیز ادعا نموده است که :
“من در دیکتاتوری شاه محکوم به اعدام بودم و در دیکتاتوری شیخ نیز افتخار نخستین محکوم به اعدام را داشته و دارم و میخواهم این شرف و افتخار را داشته باشم که مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم.”!
در ادامه مطلب با تک تک این کلمات و عبارات که رجوی بزبان آورده است کار داریم و میخواهیم بدانیم که این پهلوان پنبه در عمل چقدر به این عبارات عقیده داشته و پایبند بوده است .
در خصوص سابقه و پرونده محکومیت شما در زمان دیکتاتوری شاه که صدها بار پرونده و خیانت شما به همرزمانتان محمد حنیف نژاد و علی اصغر بدیع زادگان و … افشا شده و اسناد و مدارک اظهر من الشمس در معرض دید عموم قرار گرفته و شما نیز عملا هیچ توان دفاع و تکذیب نداشته اید. اما چون بسیار تکرار شده و اسناد آن موجود است من نگارنده دیگر تمایلی به تکرار مکررات ندارم و صرفا تصویر سند خیانت بار شما را در این مطلب می آورم.
اگر ادعا دارید که در دیکتاتوری شاه محکوم به اعدام بودید و شما به این حکم افتخار میکنید پس چرا اعدام نشدید؟!
مگر شما در هنگام پیوستن زندانیان هوادار سازمان که از زندانهای جمهوری اسلامی مشمول عفو و تخفیف مجازات شده بودند، نمی گفتی که شما حتما خیانت کرده اید و زندانی های مجاهد را لو داده اید و یا شکنجه کرده اید که رژیم شما را آزاد کرده است؟! پس چرا این استدلال در مورد خودتان صدق نمیکند؟ سند بالا بدرستی از همکاری شما با ساواک حکایت دارد و علت اعدام نشدن شما نیز دقیقا بریدگی و خیانت به همرزمانتان بوده است و لطفا تا اینجای مطلب افتخار محکومیت به اعدام در زمان دیکتاتوری شاه را از کارنامه و سابقه خود پاک کنید و روی آن قلم ننگین بکشید. تا ثبت شود در جریده عالم خیانت شما.
اما در سرفصل های مختلف که درست لحظه اقدام به ادعاهایتان بوده که بقول خودتان باید مجاهد گونه ایستادگی می کردید و از آرمانهایتان دفاع می کردید، دقیقا فرار را بر قرار ترجیح داده و صحنه مبارزه را ترک و میدان را به دیگر قربانیان و هواداران واگذار نموده اید .
در 30 خرداد سال 1360 که فرمان حمله مسلحانه دادید و نیروهایتان را برای خشونت و ترور راهی خیابانهای تهران کردید، خودتان چقدر ایستادگی کردید و در میدان ماندید ؟ مگر متعاقب آن عملیات ترور و قتل و کشتار مردم ایران خودتان از ترس دستگیری با بنی صدر با لباس مبدل از تهران به مقصد پاریس فرار نکردید؟
کدام ایستادگی و افتخار مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم؟!
بعد از آمدن به عراق و برگزاری نشست های موسوم به حوض در سالن موسوم به بهارستان در بغداد که توسط مسعود و مریم رجوی اداره میشد افراد حاضر در نشست میبایست پشت میکروفون قرار میگرفتند تا گذشته خود را تکفیر کنند و به قول مسعود در وسط حوض قرار میگرفتند و با بیان ناخالصی ها و انحرافات خود در این حوض تطهیر میشدند . در این حین تعدادی حدودا 6 تا 8 نفر از افرادی که تازه از زندانهای جمهوری اسلامی مورد عفو و تخفیف مجازات قرار گرفته و آزاد شده بودند به سازمان پیوسته بودند. بترتیب پشت میکروفون قرار گرفتند و بحث افشای درون خود را شروع کردند و هنگامی که از سختی های زندان و شکنجه صحبت کردند، شخص رجوی بلافاصله برآشفته شد و در پاسخ به این زندانیان، گفت: “شما و همه زندانیان تفاله هایی هستند که رژیم آخوندی تف کرده و به سمت من پرتاب نموده است .شما میبایست اعدام میشدید. هر زندانی که از زندان آزاد شود قطعا خیانت کرده است و همرزمان خود را لو داده و یا شکنجه کرده است .”
در این لحظه آن افراد زندانی خیلی بر آشفته شدند. اما در ذهن برخی افراد از جمله خود من نگارنده این سوال پیش آمد که چرا این استدلال در مورد خودتان صدق نمیکند که مشمول عفو شدی؟!
غافل از اینکه مسعود رجوی تجربه خودش از زندان شاه را در مورد این افراد زندانی بکار میگیرد .
در سرفصل جنگ آمریکا علیه صدام در حین جنگ شرایط عراق روز بروز سخت تر میشد که مسعود رجوی پیام داد و خاطر نشان کرد اولا اگر آمریکا بخواهد صاحب خانه ما را سرنگون کند ما در کنار عراق و صدام خواهیم ایستاد و از صاحب خانه دفاع میکنیم و اگر صدام سرنگون شد ما بلافاصله بسمت خاک میهن برای سرنگونی نظام ایران تهاجم خواهیم کرد و من در پیشاپیش همه نیروها پرچم سرخ حسینی را در دست میگیرم و حمله میکنیم .
اما صدام سرنگون شد و رجوی جرات هیچ دفاعی از صاحبخانه خود را نداشت . آمریکا همه پایگاههای مجاهدین را بمباران کرد و رجوی علیرغم آنهمه شعار ضد آمریکایی که داده بود جرات درگیری با آمریکا را نداشت .و در میان درگیری کاملا مخفی شد و زنی بنام مژگان پارسایی را که آنزمان مسئول اول سازمان بود را برای مذاکره و سازش با آمریکا فرستاد .اینجاهم هیچ شجاعت و جسارتی نداشت و باز هم جاخالی داد و حفظ جان خود را در اولویت قرار داد.
در عراق بعد از صدام در درگیری نیروهای عراقی با نیرو های سازمان که باز هم خود سازمان باعث و بانی این درگیری بود، باز رجوی پنهان شد و به وظیفه رهبری خود هیچگاه قیام نکرد و تا به امروز حدود 20 سال است که کاملا مخفی شده است و مفقود الاثر است .
در همین اواخر در آلبانی که نیروهای پلیس آلبانی برای بازرسی به مقر اشرف وارد شدند، مسعود هیچ حضوری نداشته و کماکان مخفی شده و مریم نیز از هفته ها قبل و احتمالا با کمک اروپایی ها از موضوع مطلع بود و باز هم فرار را بر قرار ترجیح داده و از آلبانی گریخته بود.
پس ادعای “مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم” ادعای توخالی بیش نیست و بر اساس نمونه هایی که در مطلب به آن اشاره کردم شخص رجوی در طی تاریخ فعالیت این سازمان هیچگاه بهای این شعار را پرداخت نکرده است بلکه برعکس در سر بزنگاه ها و شرایط حساس حاضر شده نیروها را قربانی کند تا خود جان سالم بدر ببرد و در مقابله با نظام جمهوری اسلامی نیز اگر استرداد شود و یا به هر روش دستگیر شود قطعا و یقینا باز هم برای اینکه جان سالم بدر ببرد حاضر است همه نیرو ها را قربانی کند .
پس باید به رجوی خاطر نشان کرد که شما امتحان خود را پس داده اید و این شعار بزرگتر از دهانتان را پس بگیرید و پیشنهاد میشود در واپسین حیات خود و تشکیلات ضد انسانی تحت رهبری خود نیروهای گرفتار این تشکیلات را رها کنید تا برای خودشان تعیین سرنوشت نمایند .
علی مرادی