کار سخت و طاقت فرسای افراد در فرقه های مخرب

… کار سخت و طاقت فرسا در فرقه ‏های مخرب لزوماً به معنی این نیست که در آنجا کار زیادی وجود دارد و برای انجام آن کارها نیروی کافی وجود ندارد. بلکه کار سخت یکی از مؤثرترین ابزار کنترل فکر است. زیادی کار به معنی این است که افراد فرصتی برای تنها ماندن و فکر کردن و به یاد آوردن گذشته، خانواده و دوستان نخواهند داشت. آن ها وقتی برای مطالعه و کسب اطلاعات جدید غیر فرقه ‏ای حتی اگر امکان فیزیکی دستیابی به آن ها وجود داشته باشد را نخواهند داشت. کار زیاد بهترین بهانه برای فرقه‏ هاست که مانع خروج فرد از حوزه روانی و فیزیکی فرقه شده و نگذارند که آن ها تماسی با دنیای خارج برقرار نمایند.

از طرف دیگر کار زیاد و فداکاری برای فرقه، افراد را بیش از پیش متعهد و سهیم در افکار و خواست ‏های فرقه و رهبر آن کرده و تضمینی برای استمرار وفاداری آنان نسبت به فرقه است. در اینجا فرمول این است که کار زیاد مساوی است با وفاداری به رهبر فرقه و بیکاری یعنی وقت برای شک و تردید و در نتیجه دوری از فرقه و رهبر آن.

کار زیاد حتی اگر حاصل مادی آن بی ‌معنی و مضر به حال جامعه باشد، مثل خراب‏ کاری ‏هایی که افراد عضو فرقه های مخرب در جامعه انجام می ‏دهند، در اعضا نوعی از رضایت و احساس مفید و مهم بودن به وجود می ‏آورد. آن ها احساس می ‌کنند که وجود ایشان در امر “انقلاب”، “کار برای خلق یا خدا”، … مفید بوده و آن ها حلقه‏ ی مؤثری در زنجیره‏ تکاملی بشریت و جامعه هستند. به عبارت دیگر کار زیاد یعنی احساس مفید بودن و ایجاد نوعی از شادابی روحی و روانی و بیکاری یعنی احساس بطالت و بی ‌فایدگی و شک و تردید نسبت به حرکت. در ضمن کار زیاد احساس کاذبِ دانستن را هم با خود به همراه می ‏آ‏ورد و عضو فرقه به تدریج احساس می ‌کند که عالم به تمام علومی است که لازم است او بداند، در نتیجه هر نوع سؤال و تلاش برای کسب علم واطلاعات از جانب دیگران را نوعی “روشنفکری بورژوازی” یا “تنبلی روشنفکرانه” دانسته و به طور خود به خودی نسبت به دانستن خارج از “حدود” خویش انزجار پیدا می‌ کند. چرا که وقت گذاشتن برای کسب هر نوع علم دیگری یعنی فراموش کردن “مسئولیت‏ ها و کارهای مهمی” که او باید در راه هدف، انقلاب، خدا، خلق، … انجام دهد و این از نظر او، بدترین گناه محسوب می‌ شود.

افراد فرقه ‏های مخرب بیشتر وقت خود را به تکدی در خیابان‏ ها، تحت عنوان “حرکت آگاهی دهنده به توده‏ ها”، “پرداخت بهای استقلال و اصالت” و “فعالیت مالی اجتماعی” صرف می ‌کنند یا با اعمال تخریبی و در بسیاری موارد بی ‌فایده در جنگ با دشمن حقیقی یا فرضی خود هستند. در بقیه‏ موارد عمدتاً مشغول کارهایی می ‏شوند که یا خود یا دیگری لحظاتی بعد باید معکوس آن را انجام دهد. کارهایی که اساساً برای بیگاری و پرکردن وقت افراد برنامه ‌ریزی شده و به عبارت خیلی ساده چاله ‏ای را کندن و دوباره پرکردن است، یا شمارش میخ‏ ها و پیچ و مهره‏ های داخل قوطی! و اگر وقتی باقی بماند آن هم صرف نوشتن گزارش‏ هایی عریض و طویل می‌ شود که به احتمالی هیچ ‌گاه توسط هیچ ‏کس خوانده نخواهد شد. شرکت در نشست‏ های طولانی مختلف به اصطلاح کاری و تشکیلاتی و بحث‏ های مفصل پیرامون موضوعاتی که از قبل توسط رهبر یا افراد رده بالا درباره انجام آن ها تصمیم ‌گیری‏ های لازمه شده است، طولانی کردن بی‌ مورد کارها تحت عنوان “کیفی کاری”، همه و همه‏ این ‌ها با یک منظور انجام می ‏شوند که یک عضو فرقه هیچ وقتِ آزاد برای با خود تنها ماندن و فکر کردن نداشته باشد.

… مجاهدین خلق از ابتدای پیدایش خود، کار سخت را به عنوان یکی از شرایط یا ویژ‏گی‏ های عضویت در سازمان قرار داده بودند. در چند سال اول حیات سازمان آن ها دو بحث را مطرح کردند که به زودی جزو اصول تشکیلاتی ‏شان شد. بحث اول، موضوع “انقلابیون حرفه‏ ای” و موضوع دوم بحث “خانه‏ های جمعی” بود. این دو بحث تشکیلاتی به معنی آن بود که اعضا نمی ‏توانند شغل و درآمد مستقلی غیر از کار برای مجاهدین خلق داشته باشند و باید از خانه و خانواده‏ ی خود جدا شده و در خانه‏ های تیمی زندگی کنند. این دو اصل در مجموع به معنی حاضر به خدمت بودن بیست و چهار ساعته اعضا برای انجام هر کاری بود که تشکیلات برای آنان تعیین می کرد، یا به عبارت دیگر، نداشتن زندگی خصوصی و نداشتن وقت آزاد و ایزوله شدن تدریجی از جامعه و ملأ خانوادگی.

در دورانی که اصطلاحاً سازمان آن را فاز سیاسی نامیده، یعنی بین سال ‌های انقلاب اسلامی 1357 تا 30 خرداد 1360، اعضای رده پایین و هواداران می ‏بایست عمدتاً از صبح زود تا آخر شب در گوشه و کنار خیابان‏ ها ایستاده، با مردم “کارتوضیحی” کرده و نشریات سازمان را می ‏فروختند. علاوه بر این می ‏بایست در نشست‏ های آموزشی شرکت کرده تا بتوانند جوابگوی سؤالات مردم و آماده برای بحث با گروه‏ های دیگر باشند. وظایف دیگر آن ها علاوه بر کارهای تشکیلاتی عبارت بود از کارهای فیزیکی مربوط به حمل و نقل نشریات یا احتمالاً انجام کارهای فیزیکی در پایگاه‏ ها و چاپخانه ‏ها. بعد از 1360 و مخفی شدن سازمان، در داخل ایران، کار بیست و چهار ساعته اعضا و هواداران، به “مبارزه‏ مسلحانه” یا به عبارت دیگر به تروریسم و تخریب تبدیل شد.

شرکت در تظاهرات مسلحانه، حفظ خود و محافظت از پایگاه‏ های مخفی سازمان و افراد رده بالایی که هنوز کشور را ترک نکرده بودند، ادامه بقا با حداقل امکانات و مواد غذایی از دیگر ویژگی‏ های زندگی اعضا و هواداران داخل کشور در این دوران بود. در خارج از کشور نیز هواداران و اعضا می ‏بایست روزانه 15، 16 ساعت کار کرده و با حداقل خواب و مواد غذایی در خانه ‏های جمعی که اصطلاحاً “پایگاه” نامیده می ‏شد زندگی کنند. کار روزانه آن ها عمدتاً غیر از کارهای تشکیلاتی و آماده‏ سازی مطالب چاپی و کار در چاپخانه‏ ها و شرکت در جلسات عمومی سازمان، جذب نیرو و حمایت شخصیت‏ های خارجی، ترجمه نشریات جهت تهیه بولتن خبری روزانه برای رهبری، عبارت بود از شرکت در تظاهرات ایستاده فردی یا جمعی و تبلیغ علیه حکومت ایران، فروش نشریات سازمان و درخواست کمک مالی از عابرین پیاده .

رجوی در جمع “نمایندگان اتحادیه‏ انجمن‏ های دانشجویان مسلمان” در توضیح این کار سخت هواداران و اعضا گفت: “فداکاری و صداقت انقلابی، روزی 21 ساعت کار در تاکسی یا 70 ساعت پشت سر هم کار برای در آوردن نشریه، بر طبق تمام معیارها شما عضو حزب یا سازمان محسوب می‏ شوید اما ما به خاطر معیارهای عمیق و پیچیده ‏تری که خاص مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان انقلابی یکتاپرست می ‏باشد و در هیچ حزب یا سازمان انقلابی دیگری نظیر ندارد سطح معیارهای عضویت را بالا و بالاتر برده ‏ایم.”
در توضیح اهمیت کار سخت در مجاهدین خلق، مسعود رجوی می ‏گوید: خود‏سازی انقلابی یعنی مقابله با انواع تن پروری ‏ها، راحت طلبی‏ ها و سازش کاری ‏های انسان با خودش. وقتی صحبت از خودسازی انقلابی می ‏کنیم، نه یک چیز ذهنی در خانه ‏ای در بسته، بلکه دقیقاً در مسیر یک حرکت انقلابی است که میسر است. یعنی به جای گرم و نرم، قدری هم بایستی سرما و گرسنگی چشید ، خشونت را لمس کرد، باید لختی از تنبلی و بیکاری خارج شد. باید از رنج ‏ها و مرارت‏ ها استقبال کرد و نه این که از سختی گریزان باشیم. برای این که نقش درگیری ‏های سازنده، نقش روزهای بحران، در پیشرفت‌ های تکاملی بسیار قابل توجه است. افرادی که یک مرحله از تضادها را پشت سر گذارده و به هر حال سختی ‏هایی را تحمل کرده‏ اند، طبعاً قابل اتکاتر و قابل اعتمادتر هستند نسبت به کسانی که فقط ادعا دارند.

در عراق در دوران حکومت صدام حسین و جنگ بین ایران و عراق، اعضای مجاهدین خلق از صبح تا شب یا مشغول آماده ‏سازی خود برای “عملیات” بودند یا عملاً در حال جنگ، یا جهت «مأموریت» یا به عبارتی عملیات تروریستی، عازم ایران شده بودند. حتی بعد از آتش بس میان عراق و ایران، هنوز مجاهدین خلق با آرزوی روزی که بتوانند دوباره مرز بین ایران و عراق را قطع کرده و به ایران بروند، از صبح تا شب یا مشغول مانورهای بی‌ حاصل در بیابان‏ های عراق بودند یا مشغول برق انداختن سلاح‌ هایشان برای نمایش‏ های تلویزیونی و تبلیغاتی و نشان دادن آن ها به خبرنگاران و مهمانان خارجی.

جدای از این موارد، آن ها می ‏بایست شهر خیالی یا اسباب بازی رجوی را تحت عنوان “شهر اشرف” وسط بیابان ‏های عراق ساخته و کوچک شده ‏ی سمبل‏ های ایران مثل میدان آزادی تهران را وسط آن دوباره‏ سازی کنند. علاوه بر این ‌ها، افراد ساکن اشرف، می ‏بایستی در نشست‏ های عمومی، نشست ‏های تشکیلاتی و انتقادی، نشست‏ های انقلاب ایدئولوژیک (یا به عبارت دیگر نشست ‏های شستشوی مغزی) شرکت کرده، کارهای خدماتی پایگاه از تهیه خورد و خوراک تا نظافت و تعمیر خودروها را انجام داده و حتی به درختکاری و کشاورزی هم بپردازند. تازه بعد از انجام همه این کارها می ‌بایست برای جشن ‏های هر چند وقت یک ‏بار سازمان به مناسبت یکی از “پیروزی ‏ها” یا “سا‏لگرد موفقیت‏ ها و مناسبت‏ ها”، برنامه تولید کنند که در ضمن بعداً بشود آن ها را در تلویزیون سازمان نمایش داده و به هواداران خارج از کشور نشان داد که چقدر اعضای سازمان در عراق شاد و خرم و پرنشاط هستند.

بعد از سقوط صدام و تسلیم سلاح های مجاهدین خلق به نیروهای آمریکایی، از لیست کارهای فوق، نظافت و برق انداختن سلاح ‏ها و مانورهای بی ‌حاصل بیابانی حذف شد، اما هنوز بسیاری از کارهای بی ‌حاصل گذشته وجود داشت که می‏ توانست تا 15 ساعت از وقت روزانه اعضا را پر کند و باز اگر کاری برای انجام نبود، آن ها می ‏توانستند به کشاورزی در “شهر اشرف” و شرکت در جشن‏ ها و برپایی “رقص ‏های انقلابی” ادامه دهند.

در گزارشی که مؤسسه تحقیقاتی آمریکایی رند Rand برای وزارت دفاع آمریکا تهیه کرده است در خصوص کار سخت و زندگی سخت اعضای فرقه آمده است:
“کار اجباری و کم خوابی: در فرقه‏ ها معمولاً اعضا برای مدت طولانی در روز کار می کنند و از کم خوابی رنج می برند، این بخشی از شیوه‏ هایی است که فرقه ‏ها به کار می ‏گیرند تا اعضای آن ها نتوانند هویتی غیر از عضو آن فرقه داشته باشند. {هویت فردی خود را از دست داده و هویت فرقه‏ ای را به دست آورند.} اعضای مجاهدین خلق اغلب در روز 16 تا 17 ساعت کار می‌ کنند و خواب آن ها در طول شب به چند ساعت محدود می‌ شود، علاوه بر این در نیمه روز آن ها یک ساعت وقت خواب میان روز دارند. جهت حفظ این حالت، رهبری مجاهدین خلق دائماً در حال ایجاد “کارهای ساختگی” برای اعضاست. کارهایی مانند ایجاد کارهای ساختمانی جدید، زیبا‏سازی کمپ اشرف {لطفاً به این موضوع هم توجه کنید که مساحت کمپ یا قرارگاه اشرف ده ‌ها برابر سطحی است که به تعداد افراد مقیم آنجا می ‏رسد، بنابراین هر عضو مجاهدین خلق باید ده برابر یک انسان عادی برای نظافت و مراقبت از محیط زیست خود وقت و انرژی صرف کند تا اشرف را تمیز و نمونه، آن ‌طور که رهبری می ‏خواهد، نگه دارد.} و تا زمانی که عملیات آزادی عراق {تجاوز به خاک عراق از طرف نیروهای آمریکایی و متحدینش} شروع نشده بود، مجاهدین خلق می ‏بایست به تمرینات و مانورهای نظامی خود ادامه می دادند. نتیجه ‏ی آشکار این کار سخت را می ‏توان در کمپ اشرف دید. کمپ اشرف که در یک بیابان ساخته شده، دارای خیابان‏ های اسفالته، به همراه درختکاری کنار خیابان‏ ها و چند پارک به همراه فواره‏ ها، سالن‏ های نشست جمعی، مجسمه ‏ها و میادین و یادبودهای مربوط به شهدای مجاهدین خلق است.”

کتاب: فرقه‏ های تروريستی و مخرب – نوعی از برده‏ داری نوين
نوشته: دکتر مسعود بنی صدر
صفحه: 202 الی 206
انتخاب و تنظیم: عاطفه نادعلیان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا