پژوهشی درباره شیوه‌های حفظ قدرت و برخورد با مخالفان توسط مسعود رجوی – قسمت اول

رجوی اولین رقبای خود را چگونه از میان برداشت؟

خودشیفتگی، عشق به قدرت، ریاست و خوی حیوانی بی حد و اندازه رجوی باعث شد که در کمتر از یک دهه تمامی رقبایش را کنار بزند و سپس با پشتیبانی صدام و حمایت غربی ها تا سال۱۳۸۲ یکه تاز میدان باشد.

مسعود رجوی با انواع ترفندهای فرقه ای، پیله ای از زنان به دور خودش ایجاد کرد که به زعم خودش دست نیافتی شده و بتواند پست، مقام، زن و زندگی اش را حفظ کند.

در گزارش حاضر با جمع آوری برخی اطلاعات مستند و واقعی سعی نمودیم به طور خلاصه پرده از گوشه ای از زندگی عجیب و غریب مسعود رجوی که بی شباهت به رهبران سایر فرقه ها نیست کنار زده و او را بیشتر بشناسیم.

با انقلاب اسلامی و جانفشانی های اقشار مذهبی ایران، شاه رفتنی شد. در آذر و دی ماه ۱۳۵۷ دسته دسته زندانیان سیاسی آزاد شدند. همزمان تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین که اغلب نیز زندانی بودند آزاد گشتند و پس از مدت کوتاهی به تجدید سازماندهی پرداخته و اعلام موجودیت جدیدی نمودند.

آنها در اوایل کار، اسامی برخی از اعضای مرکزیت را که شامل افراد زیر بود، منتشرکردند.

مسعود رجوی، موسی خیابانی، مهدی ابریشم‌چی، مهدی براعی، عباس داوری، ابراهیم ذاکری (معدوم) محمد حیاتی، علی زرکش، مهدی افتخاری، محمود عطایی… و تعدادی را هم به خیال خود اعلام نکردند که بعدها مشخص شد افرادی ازجمله محمدعلی جابرزاده انصاری (معدوم)، محمدعلی توحیدی و محمد محدثین نیز جز مرکزیت و دفتر سیاسی هستند.

زنان قدیمی سازمان که سابقه مبارزه در زمان شاه را داشتند افراد کمی بودند از جمله؛ عذرا علوی، طالقانی، اشرف ربیعی، شهین بدیع زادگان، فاطمه و نصرت رمضایی، فاطمه رضایی و از خانواده‌هایی چون صدر حاج سید جوادی، رضایی  بدیع زادگان و خیابانی می توان نام برد.

با گذشت زمان کوتاهی برای اکثریت اعضای درونی و اطرافیان سازمان مجاهدین مشخص شد رجوی به مالیخولیای قدرت و شهرت عجیبی دچار است که تحمل هیچ فرد نه بالاتر ازخودش که حتی در اطراف و هم سطح خودش را هم ندارد. در ادامه توضیح خواهم داد که مسعود رجوی چگونه به انواع و اقسام شیوه های حفظ قدرت و نجات خویش از مرگ و پس زدن دیگران می اندیشید.

با این حال علی رغم همه تلاش هایش او هم راه بی بازگشت فرو رفتن در منجلات قدرت و شهوت سایر رهبران فرقه ها را در پیش گرفت که نتیجه اش آن شد که می بینیم.

اگر چه ممکن است از نظر فیزیکی زنده باشد و نفس بکشد ولی به حیات حقیر خائنانه ای دچارشد که از ترس جان و آبروی  نداشته اش به احتمال زیاد تا آخرین نفس های کثیفش جرئت نمایان شدن نخواهد داشت.

رجوی حذف رقبا و رویای ریاست بر سازمان مجاهدین را در همان زمان شاه و زندان آغاز نمود سپس پس از آزادی از زندان که به لطف انقلاب مردم ایران و جانفشانی های اقشار مذهبی بود در اولین قدم به دنبال از میان به در بردن رقبا یعنی همان رفقا و اعضای قدیمی اش رفت.

اولین قربانیان برنامه های رجوی

موسی خیابانی، اشرف ربیعی و محمد ضابطی اولین قربانیان برنامه های رجوی بودند. در بین اعضای سازمان مجاهدین، معروفترین افراد به همراه رجوی، موسی خیابانی و  اشرف ربیعی از نظر سابقه و قدمت در زمان شاه بودند.

اما او با برنامه‌ریزی هایی که انجام داد به فکر مطرح نمودن و خروج خودش از کشور بود. در حالی که با اعلام عملیات مسلحانه در ۳۰ خرداد و ایجاد جنگ شبانه روزی، سراسر سازمان را در معرض خطر و نابودی قرار داد تمایل نداشت حتی رهبران ارشد زنده از ایران خارج شوند.

به همین منوال با شدت گرفتن عملیات های تروریستی و زد و خوردها موسی خیابانی و اشرف ربیعی در زمستان ۶۰ و محمد ضابطی بهار ۶۱ کشته شدند،و به این ترتیب رجوی اولین رقبای خود را از میان برداشت.

طرح بعدی رجوی انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک بود که با برنامه ای نمایشی تراژیک ازدواج با مریم قجر عضدانلو همسر عضو دیگر ارشد سازمان یعنی مهدی ابریشم چی را اجرا نمود. رجوی با آن که مقام پهلوانی و از خودگذشتگی به مهدی ابریشم چی داد ولی در سال ۱۳۶۸ با اجرای مرحله دوم انقلاب و اعلام نمودن خودش به عنوان رهبر عقیدتی و بلامنازع سازمان مجاهدین تمام مدعیان را یکی پس از دیگری به کنار گذاشت.

چهارمین قربانی علی زرکش معاون اول رجوی

مسعود رجوی علی زرکش را به بهانه شکست عملیات های داخل ایران محاکمه و به اعدام محکوم کرد. اعضای معمولی سازمان از ماوقع درونی اطلاع زیادی نداشتند. علی زرکش به دلیل اینکه در ایران شاهد عینی شکست تزهای نظامی رجوی بود و ضربه های متعددی که یکی پس از دیگری می خوردند را دیده بود تصمیم به خروج اعضای باقیمانده گرفت و خودش هم از کشور خارج شد. این عمل به شدت مورد خشم رجوی قرار گرفت که چرا ایران را ترک کرده و همانجا او هم قربانی نشده است. مخالفت بعدی زرکش با برنامه ازدواج رجوی و طرح های انحلال مرکزیت سازمان نیز موضوع را تشدید کرد. لذا رجوی  تصمیم به انتقام سختی گرفت. رجوی با پربا کردن چند جلسه محاکمه او را به دلیل سرپیچی از فرامینش و مخالفت با بحث انقلاب ابتدا به اعدام محکوم نمود و سپس تا سال ۱۳۶۷ در یکی از طبقات پایگاه های سازمان در بغداد زندانی نمود و سرانجام او را به صحنه عملیات مرصاد فرستاد و در صحنه ساختگی به دست راننده اش حکم اعدامش را اجرا کرد.

محمد حیاتی، پنجمین قربانی

تا قبل از انتقال مسعود رجوی به عراق، محمد حیاتی معروف به سیاوش، فرمانده قرارگاه اشرف به همراه ابراهیم ذاکری، یکه تاز عراق بود. در واقع جزء رده بالاترین فرماندهان سازمان در منطقه بودند و در عمل تمام افراد سازمان در عراق تحت مسئولیت محمد حیاتی بود.

به فاصله کوتاهی پس از ورود رجوی به عراق، جلساتی تحت عناونین، بورژوازی زدایی به راه انداخت. در حالی که مسعود رجوی مدت زیادی از ازدواج سومش نمی گذشت و در طی پنج سال گذشته در ویلای اورسورواز پاریس به زندگی اشرافی و خوشگذرانی با همسرش مشغول بود، محمد حیاتی و اکثر فرماندهان موجود در عراق در شرایط سخت آب و هوایی و بیابان های عراق حضور داشتند اما او را به اتهام تمایل به زندگی اشرافی به جلسات انتقادی و محاکمه کشید. جرم محمدحیاتی این بود که چرا رسیدگی های صنفی و هزینه رزمندگان در عراق زیاد بود و به آنها زیاد سخت نگرفته است. او را هم از فرماندهی خلع و به مانند عضوی ساده به یکی از بخش ها فرستاد.

بازی با مهدی ابریشم‌چی

پس از بازی به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در مرحله دوم آن در سال ۶۸،  دستور طلاق برای همه خانواده ها صادر شد. رجوی فرصتی پیدا کرد تا مهدی ابریشمچی و اکثر مردان رده اول را زیر سوال ببرد و رقبا را به طور مطلق کنار بزند. او فرصتی یافت مخصوصا ازعنوان پهلوانی و جایگاه مظلومیتی که ابریشم چی، به واسطه طلاق مریم قجر پیدا کرده بود او را به عنصری فرصت طلب تبدیل و تحقیرش کند و بیش از پیش او را به زیر سلطه خویش درآورد.

لذا حملات به او تحت عنوان اینکه “شریف” چیزی از دست نداده بلکه در قبال طلاق مریم یک زن جوان تر بدست آورده است او را هم به رده عضو هیئت اجرایی تقلیل داد.

مهدی افتخاری، هفتمین قربانی بخت برگشته

اغلب سران رده بالای سازمان مجاهدین خلق می دانستند که مهدی افتخاری یکی از بالاترین فرماندهان نظامی رجوی و مسئول عملیات خارج کردن او و بنی صدر از ایران بوده و به واقع رجوی زندگی اش را مدیون اوست.

اما رجوی که به احدی رحم نمی کرد به ناجوانمردانه ترین شکل مهدی افتخاری را به زیر کشید. افتخاری فقط به دلیل اینکه جلوی انقلاب پوشالی رجوی ایستاد و مخالفت نمود، سرکوب و سرنگون شد.

او در نشستی با حضور حدود سه هزار تن شخصا توسط رجوی تحقیر شد و مریم رجوی بر سر او داد می کشید اگر زن می خواهی ما به تو یک زن هم می دهیم. سرانجام مهدی افتخاری دیوانگی و مرگی دردناک بود.

ادامه دارد…

تحقیق و پژوهش از: مرضیه رئیس‌الساداتی

 

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا