خروشچوف و استالین
دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد جماهیرشوروی سابق در تاریخ 15 اکتبر 1964 طی اطلاعیه ای استعفای نیکیتا خروشچوف را از همه سمت های حزبی و دولتی اش اعلام کرد. این حزب دلیل تصمیم خود را ضعف جسمانی نیکیتا خروشچوف بیان کرده بود، اما دو روز بعد از این استعفا، روزنامه پراودا ارگان حزب کمونیست شوروی سابق در مقاله ای نیکیتا خروشچف را به باد انتقاد گرفت. از مقاله پراودا چنین بر می آمد که انتقاد خروشچوف از سیاست های ژوزف استالین در صحنه داخلی و، کوتاه آمدن سریع او در صحنه بین المللی در قبال آمریکا از دلایل اصلی استعفا یا برکناری وی بوده است.
خروشچوف در پایان کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در سال 1956 با اعتراف به صد ها هزار زندانی و اعدامی و آواره و کشتار مردم شوروی توسط استالین، فصل جدیدی را در سیاست های داخلی و بین المللی اتحاد جماهیر شوروی سابق آغاز کرد. نیکیتا خروشچف در مقابل نمایندگان بهت زده حزب کمونیست در کنگره، استالین را به جنایات وحشتناکی متهم کرد که همه حقیقت داشتند. خروشچوف در این سخنرانی به محاکمه و اعدام رهبران و اعضای حزب کمونیست شوروی در 20 سال قبل و در جریان محاکمات بزرگ مسکو اشاره کرد.
با درز مفاد سخنرانی خروشچوف به خارج از کنگره حزب کمونیست و اطللاع افکار عمومی از آن، در صحنه داخلی نخستین ناآرامیها در گرجستان پدید آمد که طی آن جهان کمونیستی را در سال ١٩٥٦ به لرزه درآورد. گرجستان زادگاه و محل تولد استالین بود و مردم این منطقه خواستار برکناری خروشچوف از قدرت و بازسازی و بازگشت دوران استالین شدند.
در صحنه بین المللی نیز مائو رهبر وقت حزب کمونیست چین، نیکیتا خروشچوف را به دلیل افشای جنایات استالین، متهم به ایجاد شکاف در جهان کمونیست کرد و حت یاختلافات آنها به چنددرگیری کوچک و پراکنده در مرزهای دو کشور منجر شد.
بسیاری از کارشناسان عقیده دارند که اگر چه دوران فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در زمان گورباچف نهایی شد، اما بدون تردید نقطه آغاز این فروپاشی را باید کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی و انتقادات خروشچوف از سیاست های استالین دانست، چرا که بعد از این کنگره بود که برای بسیاری از اعضای جوان حزب کمونیست شوروی روشن شد که اصول کمونیسم نه تنها راه به جایی نخواهد برد،بلکه به طرز مهلکی استبدادی است. " تاریخ " در همان جلسه کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی این را ثبت کرد، چرا که نقل می کنند خروشچوف در حالیکه با آب و تاب فراوان در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی در حال انتقاد از استالین بود، ناگهان یکی از اعضای حزب از میان جمع با کنایه پرسید، رفیق خروشچف شما آن زمان کجا بودی؟ خروشچف که غافلگیر شده بود، برافروخته و با خشم به میان جمع نگریست و پرسید چه کسی بود؟ صدایی نیامد، مجددا پرسید چه کسی بود؟ باز هیچ صدایی از ترس در نیامد. سپس خروشچف پاسخ داد من در همان جایی بودم که تو اکنون هستی.
در هر صورت جهان کمونیسم که روزی پرچمدار و راهگشای انقلابیون بود و طبعاً آتش سرخ، سرب مذاب و سلاح وخشونت را برای آزادی تجویز می کرد به بن بست رسید و در ابتدای دهه نود میلادی فرو پاشید. اما آیا می توان در عصر کنونی انتظار داشت در احزاب، سازمان ها و دولت های ایدئولوژیک نیز خروشچوف هایی بپا خیزند و سیاست استالین های زمان را نقد کنند؟ هر چند که نقد این خروشچوف ها سطحی و نازل باشد، هر چند که این نقد ناشی از تقابل قدرت بین دو دیکتاتور، یا دو فرد در یک دولت، حزب یا سازمان با ساختار دیکتاتوری باشد. آیا در شرایط کنونی در فرقه های ایدئولوژیک ای که سرکوب درونی پیکره خود را با الهام گیری و ارتقا روشهای استالین در حزب کمونیست شوروی شدت می بخشند و امر به طلاقهای اجباری و تفتیش عقیده روزانه می کنند، امکان برخاستن افرادی چون خروشچوف که خود حتی سهیم در جنایات استالین بود، وجود دارد؟ اگر در حزب کمونیست شوروی چنین شرایطی رخ داد، بطور مثال آیا نمی توان انتظار داشت در فرقه سازمان مجاهدین نیز خروشچوفی بپا خیزد و استالین مجاهدین را افشا کند؟