معرفی مریم رجوی به عنوان رییس جمهور و تبعات آن – قسمت آخر

در قسمت قبلی به برخی اقدامات مریم رجوی در پاریس برای جا باز کردن در دل غربی ها اشاره کردم. در این قسمت به سوء استفاده رجوی ها از مرضیه برای جذب ایرانیان و کار تبلیغاتی و همچنین اقدام به فرار و جدایی تعداد زیادی از اعضایی که برای تامین پول ولخرجی ها و مهمانی های مریم رجوی از عراق به خارج فرستاده شدند اشاره می کنم.

مریم رجوی بعد از رفتن به پاریس برای جا باز کردن در دل غربی ها، اقداماتی را انجام داد که از آن جمله راه اندازی یک نشریه به نام “ایران زمین” بود.

در سال 1373 مرضیه (اشرف السادات مرتضایی) که از خوانندگان زمان پهلوی بود، برای سفر از ایران خارج شد. گفته می شد او از اقوام یکی از اعضای شورا به نام “مریم متین دفتری” است و از این طریق قرار ملاقات او با مریم رجوی گذاشته می شود (هدایت الله متین دفتری و همسرش مریم متین دفتری در آن زمان عضو شورا بودند اما در سال 1376 از آن جدا شدند). در تیر ماه 73 مریم رجوی و مرضیه در پاریس دیدار کردند و مدتی بعد مرضیه به عراق آمد و با رجوی دیدار نمود و چند کنسرت برای مجاهدین اجرا کرد. در یکی از این کنسرت ها که در قرارگاه باقرزاده اجرا شد، عذرا علوی طالقانی که در آن زمان به جای مریم رجوی جانشین فرمانده ارتش آزادیبخش شده بود (وی بعدها بدلیل بیماری فوت کرد)، یک قبضه سلاح به مرضیه که در آن زمان بالای هفتاد سال سن داشت هدیه داد. دادن سلاح به او تبلیغ جنگ مسلحانه بود و رجوی ها می خواستند از صیدی که کردند (مرضیه) به عنوان طعمه استفاده نموده و ایرانیان خارج از کشور را جذب و از بین آنان نیروگیری کنند. به همین دلیل در ظاهر خیلی به مرضیه احترام می گذاشتند.

هر چند رجوی مشغول سوء استفاده از مرضیه بود اما با این حال زیر آب او را می زد. از دیگران شنیدم که رجوی در یک نشست محدود به تعدادی از مسئولین سازمان گفته بود “مبادا دچار توهم شوید و فکر کنید خانم مرضیه هنری کرده که به مجاهدین پیوسته است، خیر! ایشان تفاله طاغوت بود که مریم در کنار خود او را پذیرفته است”

مجاهدین در حال تحویل سلاح به مرضیه
مجاهدین در حال تحویل سلاح به مرضیه

اگر چه رجوی قصد داشت با حضور مرضیه ایرانیان را به دام بیاندازد. اما بدلیل آن که مجاهدین در بین مردم ایران و حتی مخالفان جمهوری اسلامی منفور شده بودند، این حضور هم کمک جدی به رجوی ها نکرد و آنها ناچار شدند تا این تنفر را از چشم مرضیه بپوشانند که به دو نمونه آن اشاره می کنم:

– وقتی مرضیه به اشرف آمد به همه ما گفتند که به عنوان یک فرد از داخل ایران برای او نامه نوشته و بدلیل حضور در بین مجاهدین از او تشکر کنیم و ما هم بر حسب دستور اینکار را کردیم. مدتی بعد در یکی از برنامه ها مرضیه خطاب به ما می گفت “از وقتی که آمدم اینجا همینجور نامه حمایت و تشکر است که برای من از ایران ارسال می شود. ” او نامه هایی که خودمان به اسم ایرانیان داخل ایران برای او نوشته بودیم را به عنوان نامه حامیان سازمان از داخل ایران به ما گزارش می کرد. او هنوز با ریا و نیرنگ رجوی ها آشنا نشده بود و فکر می کرد این نامه ها واقعاً از ایران برای او فرستاده شده است.

– مورد بعدی این بود که مجاهدین برای جذب نیرو و کار تبلیغاتی، کنسرت هایی برای مرضیه در کشورهای غربی راه انداختند و برای آن که نشان دهند از کنسرت شان استقبال شده است، هواداران خود را از سراسر کشورهای غربی بسیج می کردند و به کنسرت می بردند تا سالن کنسرت تا حد امکان پر شود. مرضیه از این موضوع بی خبر بود و فکر می کرد واقعاً ایرانیان به کنسرت او می آیند. غافل از اینکه که بیشتر ایرانیان بدلیل ارتباط او با مجاهدین از او دوری می جستند. یکی از اعضای جداشده به نام بهزاد علیشاهی که در آن زمان ستاد تبلیغات مجاهدین بود می گفت مرضیه نمی داند سازمان هوادارانش را بسیج می کند تا به کنسرت های او بروند. یک روز در جمعی که بودیم مرضیه به ما می گفت “من برای سازمان پول زیادی جمع کردم. خیلی از ایرانی ها برای شرکت در کنسرت من بلیط می خرند که تمام پول آن به سازمان می رسد.” این در حالی بود که بسیاری از ایرانیان بدلیل اینکه از مجاهدین متنفر بودند به کنسرت مرضیه نمی رفتند و رجوی ها هواداران خود را با صرف مخارج هنگفت، اعم از کرایه جابجایی تا هزینه محل استقرار و غذا و … برای پوشاندن این تنفر به محل کنسرت او می بردند.

اقدام دیگری که با رفتن مریم به فرانسه صورت گرفت این بود که تعدادی از نیروها را همزمان با رفتن او یا مدتی بعد از رفتن او، به کشورهای اروپایی فرستادند که کار بیشتر آنها گدایی بود که در سازمان به آن “مالی – اجتماعی” می گفتند. آنها می بایست در گرما و سرما در خیابان ها می ایستادند و با نشان دادن آلبوم های عکس که ادعا می شد مربوط به کودکانی است که پدر یا مادرشان در ایران اعدام شده اند (که خیلی از آنها واقعیت نداشت) اینگونه به مردم آن کشور ها القاء کنند که در حال جمع آوری پول برای افراد یتیم هستند و از آنها کمک مالی بگیرند تا خرج ولخرجی ها و مهمانی های مریم بشود.

تعداد زیادی از نفراتی که به خارج فرستاده شدند از فرصت استفاده نموده و بعد از گرفتن پناهندگی، از سازمان فرار کردند. در مرکز خودمان چندتایی که به خاطر دارم و بالاتر از سطح عضو بودند عبارت بودند از : مصطفی مطیِّری، بابک زنجانی که با خانواده اش در آمریکا زندگی می کرد و جذب سازمان شده بودند. فردی به نام حمید که فامیلی اش را فراموش کردم وی در انگلستان مشغول گذراندن تحصیلاتش بود که جذب سازمان شد و بعد از مدتی فعالیت، او را به عراق فرستادند. او فرمانده دسته نفربر بی ام پی وان بود. البته تعداد دیگری هم بودند که قصد فرار داشتند ولی موفق نشدند.

بعد از چند ماه وقتی تعداد فرارها زیاد شد، رجوی ها در هراس از فرارهای بیشتر تعداد زیادی از افراد اعزام شده به خارج را برگرداندند. در یکی از نشست هایی که فرمانده مرکز ما معصومه ملک محمدی با سطح فرماند هان دسته به بالا برگزار کرده بود، یکی از زنان مسئول به نام زهرا نوری بلند شد و بر علیه یکی از نفرات به نام غلامرضا مهدی زاده با نام مستعار افشین که از فرماندهان دسته توپخانه و اهل قوچان بود صحبت کرد. زهرا نوری به صورت سر بسته می گفت که افشین در خارج بریده بود و قصد جداشدن و فرار داشته است. زهرا نوری در صحبت هایش نکته ای را گفت که تا آن زمان ما از آن بی اطلاع بودیم. وی گفت برای آن که برادران (در سازمان مردان را با کلمه برادر و زنان را با کلمه خواهر صدا می زدند) فرار نکنند مجبور شدیم آنها را بسته بندی کرده و هرچه زودتر به منطقه (عراق) بفرستیم والا بیشتر آنها الان فرار کرده بودند.

در یکی از نشست های رجوی با لایه تشکیلاتی بالاتر از عضو، یکی از نفرات به نام ماشاالله رحمانی  که از جمله نفراتی بود که با رفتن مریم به فرانسه به خارج اعزام شده بود، بلند شد و درباره فرار نیروها در خارج صحبت کرد. گویا نفر یا نفرات دیگری که با وی در یک پایگاه بودند، هنگامی که وی در خواب بود از پایگاه فرار کرده بودند. در حالی که موضوع به صورت مستقیم به او ربط نداشت، اما از آنجا که همیشه در سازمان اعضا مقصر هر پیشآمدی هستند تا با این ترتیب رجوی ها اشتباهات خود را بپوشانند، وی را به شدت تحت برخورد قرار داده بودند. او نیز راه نجات را در این دیده بود که با قبول مقصر بودن، خودش را خلاص کند. این روش در آن زمان در همه جای سازمان مرسوم بود. اگر کاری که مقصرش نبودی را نمی پذیرفتی هر روز با تو برخورد می کردند، اما اگر انتقاد و اشکالی که به تو ربط نداشت ولی مسئولین می گفتند که مسئولیتش با توست را می پذیرفتی، یکبار در نشست حرف های بی ربط زیادی می شنیدی اما موضوع خاتمه پیدا می کرد. به همین دلیل هم مشکلات هیچگاه حل نمی شد چون درست ریشه یابی نمی شدند و مقصرین اصلی جوابگو نبودند. در سال 78 مریم قجر سقف جدیدی برای پذیرش انتقاد زد و می گفت “اگر به شما انتقادی می کنند که می دانید دروغ است شما بـاید آن را اثبات کنید! مثلاً اگر شما در اتاقی نبودید اما به شما انتقاد کردند که شیشه آن اتاق را شکستید، شما نباید مقاومت کنید، بلکه باید اثبات کنید که آن را شکسته اید!

به هر حال علیرغم تمام اقدامات فریبکارانه ای که رجوی ها در دوران حضور مریم قجر در فرانسه انجام دادند اما این پروژه در سال 75 با بازگشت مریم رجوی به عراق به اتمام رسید و شکستی دیگر در کارنامه رجوی ثبت شد.

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا