تقریباً در تمامی اسارتگاه های رجوی از اشرف و سایر پادگان های رجوی در عراق و اکنون نیز در آلبانی، مناطقی وجود داشته و دارد که ورود به آنها کاملا ممنوع است و علاوه بر راه بندهای برقی، نگهبانانی نیز شبانه روز جلو این مناطق در حال حفاظت شدید از آن محدوده هستند. این مناطق شامل خوابگاه های زنان، ستاد فرماندهی آن قرارگاه و قسمت زندان و ضداطلاعات ارتش ها بود. که البته مقصود در این نوشته مناطق زندان و شکنجه گاه های انفرادی را شامل می شود که در این مقال به آن خواهیم پرداخت.
در قرارگاه اشرف در عراق ، یک زندان علنی در مجاورت خیابان 100 وجود داشت که از این پنهان کاری ها، استثناء شده بود و آن بدلیل ایجاد رعب و وحشت در بین اعضای سازمان بود، این زندان با چهار برج دیدبانی بلند، با پروژکتورهای پرنور و متعدد ، شبانه روز در اشرف خودنمائی می کرد، بطوریکه به همه این حس القاء می شد که در صورت تمرد از دستورات و یا اعتراض و … زندان ، شکنجه و سربه نیست شدن تقدیری گریزناپذیر است.
اگر خاطرات جداشده های زندانی شده در زندان های رجوی را مرور کنیم، همه گواهی داده اند که مدام در این زندان های مخفی ، تهدید به سر به نیست شدن ، روال روزانه بازجویان رجوی بوده است. شواهد بسیاری هم وجود دارد که عده ای بودند که بدلیل استمرار مخالفت علنی با سازمان دراین زندان ها به قتل رسیده و جزو لیست کشته های رجوی که به آنها شهید هم اطلاق می کردند، وجود داشته اند، بعنوان مثال در زندان اسکان در پائیز و زمستان 1376 کوروش بچه سنندج ( موهای فرفری داشت و حدود بیست و اندی سال داشت ) و ناصر بچه استان کرمانشاه ( او هم حدود بیست و اندی سال داشت) بعد از شکنجه های شدید و زدن با مشت و ضربات پوتین ، پتوپیچ شدند و از سلول انفرادی بیرون برده شدند و هرگز تا کنون کسی از سرنوشت آنها خبردار نشده است.
البته اغلب این کارها بی سروصدا انجام می شد ، اما در این دو مورد چون آنها مدام به سران فرقه در سلول خود با صدای بلند فحش و ناسزا می گفتند و در مواجهه با مزدوران رجوی که می خواستند آنها را به زور از سلول انفرادی بیرون کشیده و به سلول های آنطرف زندان اسکان که پشت خیابان زندان بود و محل اصلی شکنجه های مخالفان بود، منتقل کنند مقاومت می کردند، من از سوراخ کلید سلولم صحنه را کاملا می دیدم و صدای ضجه های آخر ناصر و کوروش را شنیدم که تا حد مرگ و از هوش رفتن کامل کتک شان زدند.
تمامی نگهبانان این زندان ، مرتب با نفرات مسئول بالای سازمان ، عوض می شدند و کاملا این کار آنها ، سکرت و امنیتی بود و حق نداشتند با دیگر نفرات سازمان در مورد زندانیان و موارد خاص ، صحبت کنند و حق بیان تناقضات این زندان را در نشست های دیگر نداشتند. درب تمامی سلول ها، چند عدد قفل و کلید داشت ، انگار که جاسوسان بین المللی را دستگیر و زندانی کرده اند. همچنین آن شب که مرا با ماشین جیپ نظامی در معیت فرید کاسه چی و نعمت اولیائی ، در تاریکی مطلق وارد زندان اسکان کردند، یک راه بند برقی در ورودی وجود داشت و نگهبانان با صورت های پوشانده شده با چفیه ( که فقط چشمهایشان بیرون بود) و سلاح کلاش بدست در ورودی این زندان مستقر شده بودند.
این چه مناسباتی است که انقلابی نامیده می شود، پیشتاز نامیده می شود، آگاه نامیده می شود، صداقت و فدا بر سر در آن نقش بسته است و … اما در درون آن اعضای سازمان حق تردد آزادانه را هم ندارند؟ اعضای سازمان در تاریکخانه ها زندانی و شکنجه می شوند، اعضای مخالف و منتقد به قتل می رسند، همه چیز با برچسب امنیتی ، مخفی نگه داشته می شود و اعضای آگاه و انقلابی و پیشتاز سازمان، حق سئوال در این موارد را ندارند؟
مسعود رجوی و مریم عروسک خیمه شب بازی اش، عجب دم و دستگاهی دارند! عجب آدم های انقلابی و آزدایخواهی هستند، تازه مدعی هستند که می خواهند خلقی را از چنگ رژیم آزاد کنند. اما من اگر جای آنها بودم، فعلا آزادی خلق پیش کش، اندکی به اعضای مفلوک سازمان، آزادی می دادم.
من مطمئن هستم اکنون در آلبانی هم چنین مخفی گاههائی وجود دارد. محل هایی هست که تردد به آن محل ها ممنوع است، اینجا ترس و رعب و وحشت از زندان، یکی از اهرم های ضدبشری رجوی هاست که اعضای سازمان را در سکوت و اطاعت محض نگه دارند. از همین طریق هم خواهان ورود ارگانهای بین المللی و حقوق بشری و … به اشرف 3 هستم. همین الان هم شاید تعداد زیادی از مخالفان، در اشرف 3 تحت شکنجه و بازجویی هستند، نجات جان این مخالفان از اولویت های انسانی است، گرچه تمام اشرف 3 یک زندان و اسارتگاه است، اما هستند عده ای در سازمان که همیشه در حال شکنجه های فیزیکی و روانی هستند. جداشدگان از اشرف 3 مدعی هستند که محل هایی با عنوان “قرنطینه”، زندان های سازمان در اشرف 3 هستند که معترضین به سیاست های ضدبشری سازمان، آنجا در بس انفرادی بسر می برند. نجات این زندانیان در اولویت است و این آزادی که اکنون داریم، باری سنگین بر دوش ما گذاشته است که باید تا به آخر، برای آزادی زندانیان محبوس در فرقه رجوی تلاش کنیم.
محمدرضا مبین