بسیاری از اعضای پیشین مجاهدین خلق که سال هاست از این تشکیلات جدا شده اند، به دلایل مختلف ترجیح داده اند که در سکوت و آرامش به زندگی شخصی خویش مشغول باشند که این انتخاب قابل احترام است. با این وجود، همین افراد هر بار که یکی از اعضای جدا شده به ویژه از کودک سربازان پیشین لب به سخن میگشاید، جسارت آن را پیدا میکنند که شمهای از رنجی که در تشکیلات رجوی بر سرشان رفته است، افشا کنند. در این میان مادران مجاهد بیشترین رنج را متحمل شدند، بیشترین گفتنیها را دارند اما شاید کمترین جسارت را برای گفتن حقایق در خود مییابند.
این ماجرا را به ویژه در 3 جلسه 5 ساعتهای که کودک سربازان سابق پس از انتشار داستان زندگی امین گل مریمی در نشریه دتسایت تشکیل دادند، به وضوح شاهد بودیم. شمار زیادی از کودک سربازان، اعضا و هواداران سابق مجاهدین خلق در این جلسات حضور مییافتند و از تجربههای خود در اردوگاههای مجاهدین خلق یا در ارتباط با مجاهدین خلق میگفتند.
در همین جلسات نکات زیادی درباره نقض حقوق کودکان در فرقه مجاهدین خلق و درباره ماهیت غیردمکراتیک این تشکیلات مطرح شد. این داستان پس از انتشار کتابهای زندگی نامه حنیف عزیزی و عاطفه سبدانی نیز تکرار شد و امروز بار دیگر پس از اکران مستند کودکان کمپ اشرف ساخته سارا معین در سوئد موج افشاگریها خیز برداشته است.
جالب است که در این میانه که بیشتر کودک سربازان سخن میگویند، کمتر از مادران و پدرانی میشنویم که از آن لحظات جدایی سهمگین از فرزندان و از سالهای طولانی فراق سخن بگویند. هرچند که پیش از این در خاطرات مرحوم نادره افشاری، منیژه حبشی، حیدر بابایی، بتول سلطانی و چند تن دیگر از جدا شده ها نکاتی درباره داستان تلخ جداییها خوانده ایم اما امروز کمتر مادری می بینیم که عضو پیشین مجاهدین خلق باشد و مانند محمدرضا ترابی، امیر یغمایی، امین گل مریمی، زینب حسین نژاد و…. از شبکههای اجتماعی و رسانه های جمعی کمک بگیرد و جسورانه از داستان جدایی دردناکی بگوید که به دستور مسعود رجوی میان او و فرزندانش افتاد.
میتوان یکی از دلایل این عدم اقبال به افشای حقایق را در احساس تقصیر یا گناه این پدران و مادران جستجو کرد. شاید آنها از اینکه اجازه دادند ساختار شستشوی مغزی فرقه مسعود رجوی آنها را چنان درگیر کند که کودکان خردسال خود را به دست سرنوشت بسپارند و تا مدتها حتی خبری از آنها نگیرند، شرمگین هستند. در عین حال شاید ساختار شستشوی مغزی و تبلیغاتی مجاهدین خلق چنان ماهرانه عمل کرده است که این والدین کماکان از واکنش مجاهدین خلق و برچسب مزدوری حکومت ایران واهمه دارند.
اما به نظر میرسد که هر بار که کودک سربازان سابق و فرزندان مجاهدین خلق برای افشای حقایق، اقدامی میکنند، والدین جدا شده نیز اندکی شجاعت خویش را باز می یابند که دست کم در حد نوشتن نظری ذیل مطالب این کودکان سابق که داستانی مشابه کودکان خود دارند، از تجربه خود بگویند. در زیر به نمونه هایی اشاره میشود.
پس از انتشار کتاب زندگینامه “پلیس حومه شهر” به قلم حنیف عزیزی از کودک سربازان سابق مجاهدین خلق که اکنون در سوئد زندگی میکند، بانویی با نام کاربری شمسی مشکوری ذیل مطلب حنیف حیدرنژاد درباره کتاب حنیف نوشت:
“در آنزمان پسرم یكسال و نه ماه و دخترم یازده سال داشت. بعد از تماس با دوستان كه حاضر شده بودند دخترم را که بزرگتر بود به سرپرستی بپذیرند، از آنجایی كه پسرم خردسال بود حاضر به سرپرستی اش نبودند. من به یكی از مسئولین بالا گزارش دادم كه حاضر به سرپرستی هر دو بچه با هم نیستند و آن مسئول بیعاطفه و بدون وجدان به من كه مادر بچه ها بودم و دوست داشتم خواهر و برادر در كنار هم باشند، در جواب من گفت: هیچ اشكالی نداره، پسرت را به یك خانواده و دخترت را به خانواده دیگری می سپاریم و من از هم آنجا تصمیم به جدایی از سازمان گرفتم. در ضمن اولین بچه ای كه از اردوگاه اشرف به خارج فرستاده شد اشرف ابریشمچی بود. بچه هایی كه پدر و مادرشان را در عملیات فرقه از دست داده بودند هنوز در سیاهچال های این فرقه گرفتار هستند.”
کاربری با نام کتی نجفی ذیل پست دیگری نوشت:
“من خودم یكى از آن والدین بودم كه ماهها زیر فشار بودم كه فرزندانم را به خارج بفرستم. كه قبول نكردم. و ناگهان در روابط مجاهدین مثل یك جذامى شدم و همه طردم كردند و همه مسئولیتهام رو ازم گرفتن. و همسرم هم كه قبل از من مسئله دار شده بود را زندان كردند. و در نهایت بعد از ماهها از عراق خارج شدیم.”
کاربری با نام سارا اسونسون نیز ذیل پست زینب حسین نژاد درباره مستند کودکان کمپ اشرف نوشت:
“اینقدر خوب و واقعی نوشتی که تنها حقیقت آشکار و تلخی است. من به عنوان یک مادر شهادت میدهم که مجاهدین با آن شیوه شستشوی مغزی بچه های ما را از ما گرفتند . بچه های من ۵ ساله و ۷ ساله بیشتر نبودند که در شوک و ناباوری از من جدا شدند. همانجا بود که از خودم، از رهبری و از تمام سازمان آن موقع متنفر شدم. بزودی داستان حقیقت ام را منتشر خواهم کرد. شماها جوانان سمبل شجاعت و الهام من هستید و این شجاعت شما، به ما انرژی می بخشد. با اجازه شر میکنم تا مخاطبین بیشتری این مجاهدین را بشناسند.”
چنان که در کامنت آخر بانو سارا نوید میدهد که بزودی “داستان حقیقت” خویش را منتشر کند، شواهد نشان میدهد که مادرانی که امروز در جهان آزاد زندگی میکنند، به تدریج بر ترس خویش غلبه کرده و همچون فرزندان خویش شجاعت مییابند که داستان سرسپردگی خود به فرقه رجوی، داستان طلاق اجباری از همسر، داستان جدایی از فرزند و هزاران قصه پر از غصه دیگر را با مردم شریک بشوند.
مزدا پارسی
سازمانی که بدست رهبران صادق آن از جمله محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان با هدف مبارزه با طاغوت و ستمگری استعمارگران تشکیل شده بود در نهایت به دست رجوی و سران کوته فکر آن ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 دچار انحراف شده و به فرقه تبدیل شد و با شعار غلط :
هدف (به قدرت رسیدن که خواستار تحميل اراده رجوی مزدور برمردم، حتي برخلاف ميل آنها را دارد)
وسیله (ترور و کشتار دانشمندان و نخبگان و مردم و فرزندان ایران زمین و جاسوسی وخیانت به نفع دشمنان و استعمارگران و استثمارگران و مستکبران و طلاق و جدایی ها و رقص رهایی و )
را توجیه می کند!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟
در نهایت پرونده سازمان مجاهدین ضد خلق با خیانت برعلیه منافع کشور و مردم ایران به زباله دان تاریخ پیوست تا عبرتی باشد برای سازمانهایی که برعلیه منافع ملی اقدام کنند .
اغلب ماکیاولی را به عنوان مروج رویکرد هدف وسیله را توجیه می کند، می شناسند. بر این پایه می گویند سیاست ماکیاولی یا ماکیاولیانیسم فاقد و خالی از هر گونه اصول اخلاقی وانسانی است.
با این همه به نظر می رسد که در نوشته های ماکیاولی واقع گرایی موج می زند که برخاسته از مشاهدات و تجربیات خود او در عرصه سیاست است.پس به جای اینکه بگوییم هدف وسیله را توجیه میکند، بگوییم هر هدفی هر وسیله ای را توجیه نمیکند. رسیدن به هر هدفی به هر قیمتی اشتباه است.
بخشی از جنایتها و خیانتهایی که این سازمان و گروهک در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای رسیدن به هدف کوته فکرانه خود انجام دادند :
1- شروع جنگ خیابانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ترور 17000 نفر از دانشمندان و نخبگان کشور و مردم کوچه بازار برای رسیدن به قدرت خیالی
2- به کشتن دادن اعضا و جوانان و نوجوانان و دختران و پسران و نخبگان برای رسیدن به قدرت خیالی که هرکدام ازآنها می توانستند سرمایه و پتانسل قوی برای مردم و کشور خود باشند
3- دستور خودکشی به اعضای سازمان با خوردن سیانور موقع دستگیری
4- توهین به خانواده و زخمی کردن پدران و مادران سالمند اعضا و بستگان درجه یک اعضا با پرتاب سنگ و اهن که بعد از سالیان دور با مسافرت به کشور ناامن عراق اشغال شده و در حال جنگ که تنها خواستار دیدار و ملاقات کوتاه با فرزندان و بستگان خود بعد از ده ها سال دوری بودند
5- بمب گذاریها و خمپاره زنی با تلفات انسانی و شهروندان عادی در شهرهای ایران و در تهران
6- طلاق و عقیم کردن زنان و رقص رهایی زنان با رجوی و ….
7- جذب و ربودن افراد که دنبال کار با درامد بهتر بودند را از داخل و کشورهای همسایه با فریب ودروغ اعزام به اروپا و با دروغ و مغز شویی و قانون من در اوردی سازمان مجاهدین ضد خلق ، ورود آزاد و خروج ممنوع به اردوگاهها ، و نگهداری اعضا در سازمان در دوری مطلق از وقایع و اخبار حقیقی و رویدادهای واقعی کشور و جهان
8- ممنوع بودن هرگونه ارتباط گروهی تحت عنوان محفل زدن
9- ممنون بودن نگهداری هرگونه وسیله ارتباط جمعی و رسانه ای
10- ممنوع بودن ارتباط با خانواده و اشنایان
11- مرگ های مشکوک اعضا در داخل اردوگاههای س ا زم ا ن در عراق و البانی
12- کشتن و زندانی و شکنجه وسرکوب اعضای سازمان در صورت اعتراض وتمرد از دستورات و عملکرد غلط سازمان
جاسوسی و خیانت به کشور در زمان جنگ و پناه بردن به دشمن در حال جنگ
13- شرکت در عملیاتهای جنگی همراه با دشمن در حال جنگ بر علیه منافع کشور و کشتن سربازان وطن
14- دستور خودسوزی و کشتن اعضای سازمان در کوچکترین پرونده بررسی قضایی مریم قجر
15- جداسازی اطفال و فرزندان اعضا از والدین به بهانه امنیت کودکان و در واقع به بردگی گرفتن والدین انها (بدون محدودیت توجه و مهر والدین نسبت به فرزندانشان ) و نیز اماده سازی کودکان برای کودک سربازی در اینده تاریک و به بن بست رسیده سازمان خیانت پیشه
16- تهدید و توهین و مزدور خواندن و دستور کشتن و حذف فیزیکی اعضایی که ده ها سال در رده های بالا تا پایین برای سازمان مبارزه و کار کردند و در نهایت پس از پی بردن به خیانت سران سازمان نسبت به انحراف از اهداف واقعی سازمان و جنایت وخیانت سران سازمان به اعضای سازمان و خیانت به کشور خودشان ایران به موضع گیری بر علیه سازمانی که به فرقه تبدیل شده است پرداختند که این اعضا و حتی آنهایی که از شورای رهبری و رده های بالاتر رهبری سازمان بودند زندانهای ابوغریب و زندانهای داخل سازمان با انواع شکنجه ها و حبس های طولانی را تجربه کردند .
جاسوسی های هسته ای و علمی پیشرفت کشور برای قدرتهای استعمارگر که برای نابودی ایران و ایرانی برنامه دارند
کشتارهای مردم کردستان عراق و شیعیان عراق در قبال حمایت دوجانبه صدام ملعون
بزرگترین خیانت رجوی و سران خیانت پیشه سازمان جدایی خانواده ها است ، جدایی همسر از همسر ، پدر ومادراز فرزند ، فرزند از پدر و مادر ، خواهر از خواهر و برادر ، و برادر از برادر و خواهر .
جدایی خانواده ها به ده ها سال رسیده و گاها برخی از انها به نزدیک به نیم قرن ….
امیدواریم هر چه زودتر ، تلاش خانواده ها و جدا شدگان با کمک انجمن نجات و انجمن نجات آلبانی به همراه مردم و دولت آلبانی ،به ثمر نشسته و این جدایی ها پایان یابد .
………….به کجا چنین شتابان
فقط
هدف شیطانی = وسیله ابلیسی
را توجیه می کند