بیستم فروردین 1359، روزی که سازمان مجاهدین خلق با رژه میلیشیای خود در خیابانهای تهران، به خیال خام خود تصویری از قدرت را به نمایش گذاشت. تصویری که در ذهن پوچ و پوسیده مسعود رجوی، حبابی از قدرت توهمی را شکل داد و او را به ورطه اشتباهی هولناک کشاند.
رجوی که از ماهها قبل، در حال سازماندهی و تجهیز میلیشیای خود بود، گویی با این رژه، به دنبال اعلام موجودیت و قدرتنمایی برای جمهوری اسلامی نوپا بود. او در این خیال خام بود که با اتکا به این نیروی مسلح، میتواند یارای مقابله با حکومت نوپا باشد و به اهداف خود که همانا برپایی حکومت ایدئولوژیک خود بود، دست یابد.
اما غافل از آن بود که این رژه، تنها نمایش قدرت پوشالی بود. نه تنها مردم ایران که در آن زمان تازه طعم پیروزی انقلاب را چشیده بودند، این گروه را یاری نمیکردند، بلکه یگانهای امنیتی جمهوری اسلامی نیز که متشکل از جوانان مبارز و وطنپرست بودند، به خوبی ماهیت پلید و ضد مردمی رجوی را شناخته بودند و آمادگی کامل برای مقابله با هرگونه تحرکی از سوی آنها را داشتند.
رژه 20 فروردین، که قرار بود نقطه عطفی برای مسعود رجوی باشد. توهم قدرت را در ذهن رجوی و یارانش به اوج رساند و آنها را به سمت فاجعهای هولناک و سقوط محض سوق داد. فاجعهای که با حمله مسلحانه به مراکز دولتی و مردم بیگناه، چهره واقعی ایدئولوژی رجوی را به طور کامل آشکار کرد و نفرت و انزجار مردم ایران را به سوی آنها جلب نمود.
رجوی که گویی در توهم قدرت خود غرق شده بود، تصور نمیکرد که اقدامات جنایتکارانه او و یارانش، نه تنها آنها را به قدرت نمیرساند، بلکه باعث نابودی و اضمحلال کامل آنها خواهد شد. ملت با قاطعیت و شجاعت تمام، در برابر این جنایتکاران ایستادگی کردند و آنها را به سزای اعمال خود رساندند.
میلیشیای مدفون شده، درس عبرت بزرگی برای همه کسانی بود که در توهم قدرت غرق میشوند و از واقعیتهای جامعه و ماهیت مردم خود غافل میمانند. بی سرانجامی آن رژه، نشانگر آن است که قدرت واقعی در دستان مردم است و هر کس که بخواهد با زور و خشونت به قدرت برسد، دیر یا زود به سزای اعمال خود خواهد رسید.
سالاری